شناسهٔ خبر: 21728 - سرویس مسکن و شهرسازی
نسخه قابل چاپ

صادق ایوبی مطرح کرد:

موج بیکاری پنهان در حاشیه‌های شهر سنندج/ هنرمند آینه‌ای باشد از آنچه در جامعه رخ می‌دهد

فردین صادق ایوبی فردین صادق‌ایوبی هنرمند نقاش با انتقاد از موج بیکاری پنهان در حاشیه شهرهای استان کردستان می‌گوید: باعث تاسف است اقداماتی که از سوی مدیریت‌شهری و فرهنگی در شهرها ارایه می‌شود عموما برای شهروندان ساکن در شهرهاست و به حاشیه‌نشینان تعلق نمی‌گیرد. به ندرت در حاشیه شهر سنندج می‌توان پارک، محیط بازی برای کودکان و مدرسه خوب دید.

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی، فردین صادق ایوبی کارشناس ارشد نقاشی و مدرس دانشگاه،  هنرمند نقاش سنندجی که دغدغه زندگی در شهر خود را دارد در حالی به گفت‌وگو با ما نشست که یکی از مهمترین دغدغه‌های او ساماندهی وضعیت حاشیه‌نشین‌ها و حفظ فرهنگ و میراث فرهنگی در کشور است. وی که نقاش برگزیده سومین نمایشگاه دوسالانه نقاشان ایران است نمایشگاه‌های متعددی را در کشورهایی همچون سوئد و سوریه برگزار کرده است. صادق‌ایوبی همچنین نقاش برگزیده دومین جشنواره تولیدات حوزه هنری در سراسر کشور و نقاش برگزیده فستیوال ایران ۱۴۰۴ است و در فستیوال جهانی نقاشان دنیا در سال ۱۹۹۷ در هندوستان شرکت کرده است. گفت‌وگوی ما را با این هنرمند نقاش می‌خوانید:

حاشیه‌نشینی معضل امروز جامعه شده است و فاصله بین غنی و فقیر و چهره عجیب شهرها از نظر معماری و شهرسازی نشان می‌دهد که ساماندهی وضعیت شهرها در پیرامون، ضروری است و به همین‌خاطر نیز شاهد هستیم که ستاد ملی بازآفرینی در وزارت راه و شهرسازی تشکیل شده و شرکت عمران و به‌سازی شهری ایران به طور مستقیم رسیدگی به آن را برعهده گرفته است. با این مقدمه، حاشیه‌نشینی سنندج را که رشد بی رویه‌ای در سال‌های اخیر داشته محصول چه می‌دانید؟

دلایل رشد پدیده حاشیه‌نشینی را بیشتر می‌توان در عواملی که مرتبط با اقتصاد سیاسی هستند جستجو کرد. فضاهای فرهنگی هم اکنون در روستاها دگرگون شده، خواست‌های مردم تغییر کرده و امکاناتی که در شهرها وجود دارد مردم روستاها را شیدا و مجذوب می‌کند. تصوراتی از زندگی شهری در ذهن روستاییان با تبلیغات و برنامه‌های رسانه ملی شکل گرفته که باعث شده تا این روستانشینان به راحتی دست از زمین، روستا و آب و خاک خود بردارند و به امید یافتن و ساختن زندگی بهتر راهی شهرها شوند. برخی که بضاعت مالی داشتند به مکان‌های مناسب شهری رفتند و در آن نقاط ساکن شدند که حاصل فروش زمین و دام و به نوعی نابودی کشاورزی و دامداری بود. عموما شاهد هستیم که برخی از زمین‌داران و دامداران وقتی به شهرها می‌آیند در شرایط بسیار مناسبی زندگی می‌گذرانند اما فرهنگ، زبان و گویش خود را نمی‌توانند پنهان کنند، زیرا فرهنگ یک شبه و اتفاقی نیست بلکه محصول سالیان سال زندگی و نشست و برخاست در یک محل است.

اما بسیاری از روستاییانی که به شهرها و اطراف شهرها می‌آیند از سطح اقتصادی زندگی پایین‌تری برخوردار هستند. از آن‌جا که این افراد توان انتخاب محیط زندگی مناسب شهری را ندارند در حاشیه‌های شهر ساکن می‌شوند و با کسب درآمد ناچیز که عمدتا کارگری فصلی و دستفروشی است گذران زندگی دارند. حاشیه‌های شهر پر است از بیکاری‌های پنهان که در گوشه و کنار شهر می‌توان آنها را دید. در حال حاضر دور میدان آزادی سنندج تا میدان انقلاب را که قدم می‌زنید شاهد هستید که در خیابان‌های اصلی شهر سنندج و پیاده‌راه‌ها دستفروشان نشسته‌اند و از فروش اجناس خود گذران زندگی می‌کنند اینها عموما افراد ساکن روستاهایی هستند که اکنون به گفته مسئولان شهری به ناحیه منفصل شهرها تبدیل شده‌اند.

اینها از طرفی چون پیشینه زندگی و فرهنگی‌شان متعلق به مناسباتی است که در روستاها حاکم بوده وقتی پا به فضای شهری می‌گذارند با یک پارادوکس روبه‌رو می‌شوند که این پارادوکس ناشی از این می‌شود که این افراد یا باید از تمامی آنچه که در حافظه ذهنی خود دارند دست بکشند و تسلیم فرهنگ شهر شوند یا آن را حفظ کنند که در هر دو صورت بسیار دشوار خواهد بود.

چقدر محلات نسبت به قبل تغییر کرده‌اند؟

خیلی زیاد. یادم می‌آید تمامی محله‌های شهر محله‌های محدودی بودند که افراد ساکن در آن‌ها همدیگر را می‌شناختند. در حال حاضر، در یک محله آنقدر جمعیت ناهمگون است که بندرت می‌توان چهره‌های آشنا پیدا کرد، گویی همه‌چیز در هم ریخته شده است. هم‌اکنون بافت جمعیتی شهر به هم خورده و کوچ روستاییان به شهر، بافت جمیعتی شهر را به هم زد و حالا به‌ندرت می‌توان اصالت فرهنگی را در شهر شاهد بود. آمیزش فرهنگی رخ داده، مرزها و خط‌کشی‌ها از بین رفته و الان شهر ما تبدیل شده به فضایی که ذهنیت‌ها و تناقض‌های مختلف را می‌توان در آن دید. شهر تبدیل به پدیده ناهمگونی شده و نمی‌توان حدس زد که شهروندان از چه طبقه‌ای، با چه فرهنگی و با چه علایقی هستند.

تغییر شرایط چه دشواری‌هایی را برای شهروندان ایجاد کرده است؟

این فضا بحرانی را ایجاد کرده که چندان جالب نیست، حتی حاشیه‌نشینی به ایجاد فضایی ناامن و ناهمگون دامن زده است. کسانی که آمده‌اند اطراف شهر زندگی می‌کنند فرهنگ خود را نیز آورده‌اند. البته برخی از مهاجران به شهرها که امکان انطباق فرهنگی را داشتند و فرزندان آنها در دانشگاه‌ها تحصیل کرده‌اند به راحتی انطباق یافتند. خیلی‌های دیگر نه، علاوه بر فقر اقتصادی که داشتند فقر فرهنگی نیز به آن اضافه شد. آمارهای فساد، طلاق، اعتیاد، فروش مواد مخدر، یا فروش مشروبات الکلی و امثالهم ابزاری شد در دست کسانی که اقتصاد زندگی‌شان به دلیل از بین رفتن کشاورزی و تمایلی که خود به حاشیه‌نشینی و ترک روستاها داشتند ایجاد شد. باعث تاسف است، اقداماتی که از سوی مدیریت‌شهری و فرهنگی در شهرها ارایه می‌شود عموما برای شهروندان ساکن شهر است و به حاشیه‌نشین‌ها تعلق نمی‌گیرد. به ندرت در حاشیه نشینی شهر سنندج می‌توان پارک، محیط بازی برای کودکان و مدرسه خوب دید.

بنابراین به نظر شما مدیریت شهری در حاشیه شهر سنندج عملکرد نامناسبی دارد ...

به نظر من بله. معتقدم باید به مناطق حاشیه شهرها که در حال حاضر به عنوان نواحی منفصل شهری شناخته می‌شود به عنوان محلی از شهر نگاه کرد و برای مشکلات آن مانند مشکلات شهر، چاره‌اندیشی کرد؛ چاره‌ای نداریم جز اینکه نگاهی این چنینی داشته باشیم. باید زمینه را به این سمت ببریم که استفاده از بنیان‌‌های درست فرهنگی که در منطقه حاکم بوده را بار دیگر باززنده‌سازی کنیم و ارزش‌های‌فرهنگی و عنوانی را بار دیگر به این مناطق ببریم و با سلاح فرهنگ و رشد ارتقای آن به جنگ با نابسامانی‌ها در این مناطق برویم. ضروری است با ایجاد اشتغال برای ساکنان آن مناطق بار دیگر جریان زندگی را در آن مناطق جاری کنیم.

به نظر من صدا و سیما می‌تواند نقش تعیین‌کننده‌ای داشته باشد. متاسفانه بیشتر برنامه‌هایی که توسط صدا و سیمای کردستان ساخته می‌شود در جهت ارتقای فرهنگی نیست و به نوعی سرگرمی محسوب می‌شود. آن هم سرگرمی از نوع تمسخر مردمی که نه تنها در حاشیه شهر که بخشی از آنها در روستاها زندگی می‌کنند. صدا و سیمای کردستان هنوز مخاطب مشخصی ندارد و معلوم نیست این برنامه‌ها برای چه کسی ساخته می‌شود. مثلا شبکه استانی را که رصد کنید می‌بینید جز شوخی‌کردن با مردم روستایی و به نوعی تمسخر کردن آنها محتوای خاص دیگری ندارد که به جای طنز بودن، هجو است و هیچ انتقادی نسبت به وضع موجود در آن وجود ندارد. شورای شهر سنندج نسبت به حاشیه‌نشینی مسئول است. شورای‌شهر سنندج باید یک شورای‌فرهنگی داشته باشد که فرهیختگان و نخبگان فرهنگی شهر در آن حضور داشته باشند و بتوانند در زیباسازی شهر نقش ایفا کنند و همچنین بتوانند بر اساس تحلیل مشخص از شرایط مشخص با ارائه‌نظرات و دیدگاه‌هایی که در جهت حل معضلات شهری کار جدی صورت دهد حرکت کنند.

قدم بعدی آماده‌سازی اذهان عمومی نسبت به کسانی است که از روستاها به شهرها آمده‌اند. متاسفانه در شهر سنندج برای اینکه کسی را تحقیر کنند با القابی نظیر دهاتی آنها را خطاب می‌کنند و چنین برخوردهای ناشایستی تبعات ناخوشایندی برای جمعیت شهری دارد.

متاسفانه فرهنگ‌سازی مناسبی نسبت به فرهنگ‌ها و تنوع فرهنگی نداشته‌ایم. اینها در حالی است که در حدود ۳۰ تا ۴۰ شبکه ماهواره‌ای کُرد زبان دارد برنامه‌سازی انجام می‌دهد. وقتی صدا و سیما نمی‌تواند به نوعی جوابگوی نیازهای مردم منطقه خود باشد و روی مشکلات سرپوش می‌گذارد، نتیجه این می‌شود که مردم پای برنامه‌های ماهواره‌ای کردی‌زبان می‌نشینند. در شبکه‌های ماهواره‌ای هم ابتذال فرهنگی تبلیغ می‌شود که هیچ ارتباطی با فرهنگ کردهای شریفی که ادعا می‌کنند در ایران کسی از آنها ایرانی‌تر نیست ندارد. همچنین بخشی از مشکلات به سیاست‌زدگی مردم کردستان برمی‌گردد. معتقدم در راه برخورد با اینها هیچ برنامه مشخصی وجود ندارد.

از سوی دیگر اداره ارشاد اسلامی کردستان واقعا در برابر کسانی که در حاشیه شهر سنندج زندگی می‌کنند هیچ برنامه مشخصی ندارد. در حالی که می‌تواند در همان مناطق با زدن داربست و ایجاد یک سن از هنرمندان دعوت کنند تا برای مردم حاشیه شهر برنامه اجرا کنند.

مردمی که در حاشیه شهرها زندگی می‌کنند واقعا از نظر اقتصادی، فرهنگی و امکانات زندگی در شرایط ناگواری بسر می‌برند. این مردم چطور باید رشد کنند!؟ با کوچه‌های آسفالت نشده که وقتی باران می‌بارد تا زانو در گل فرو می‌روند؟ با خانه‌هایی که فقر از سر و رویش می‌بارد یا با محله‌هایی که فاقد امکانات بهداشتی هستند؟ اینها چطور به آرزوهای خود برسند!؟ دختران و پسرانی که در حاشیه شهرها زندگی می کنند نیازمند آموزش، تشکیل خانواده و برخورداری از حداقل کیفیت زندگی هستند که جامعه از آنها دریغ کرده است.

بعد می‌بینیم که چقدر آمار طلاق بالا رفته است و به دنبال راه کارهایی هستیم که آن را کاهش دهیم در حالیکه بخش عمده از دلایل را باید در گسترش فقر جستجو کنیم و چقدر سقوط از معنویات در این بخش دیده می شود. گرایش به اعتیاد و سایر ناهنجاری‌های اجتماعی محصول بی‌عدالتی‌های اجتماعی هستند.

شرایط جامعه به سمتی می رود که اعتیاد گسترش پیدا می کند و پس از آن می‌خواهیم به دنبال حل مشکل برآییم در حالیکه قبل از آنکه افراد جامعه سقوط کنند ما باید به فکر راه چاره باشیم.

چطور می‌توان آگاهی‌بخشی مناسبی در این زمینه داشت؟

معتقدم مطبوعات، رسانه‌ها و وسایل ارتباط‌جمعی می‌توانند نقش آگاهی‌دهنده را ایفا کنند، به شرطی که این احساس مسئولیت برای آنها به وجود بیاید. ما در کردستان به همدلی ملی، آشتی ملی، فرهنگی و انسانی نیاز داریم. بدین‌معنا، همه باید برای هم دل بسوزانیم. هر متفکری که می‌تواند و می‌خواهد به مشکلات فرهنگی و اقتصادی مردم حاشیه‌نشین برسد باید امکانات در اختیارش قرار گیرد تا بتواند به ایده‌های خود جامه‌عمل بپوشاند.

نمی‌دانم چرا باید تا این اندازه فرهنگ نقد در کشور ما ضعیف باشد. چرا ما از غربی‌ها نیاموختیم که نقد تا چه اندازه در بهبود وضعیت می‌تواند موثر باشد؟ انسان موفق انسانی است که مرتب خود را نقد می‌کند، تمام داده‌های تاریخی خود را به روز می‌کند. اما ما یک‌جا متوقف می‌شویم، از سوی دیگر ارزش‌های خرافی که در جامعه رواج دارد به نوعی جامعه را دچار یک مدرنیته کاذب کرده است.

معتقدم کسی که گذشته ندارد هویت و آینده ندارد و چون هویت و آینده ندارد دست به هر کاری می‌زند تا خود را از وضعیتی که در آن غرق شده نجات دهد. به همین دلیل، همه افراد جامعه چه مسئول و چه غیرمسئول در برابر افراد حاشیه‌نشین مسئول هستند. چهره نازیبای شهرها نشان‌دهنده بی‌عدالتی‌ها، بی‌تدبیری‌ها و ناهماهنگی‌هایی است که رخ داده و نتیجه به جایی ختم شده که در حال حاضر شاهد هستیم.

چندی پیش نمایشگاهی در استکهلم داشتم و بحث‌های فراوانی مطرح شد که بسیار مهم هستند. به جرات می‌گویم که آنها به اندازه ایرانی‌ها هوش و درایت‌ فرهنگی ندارند. ولی متاسفانه مدیریت در کشور ما برای هدایت نیروهای بااستعداد وجود ندارد. اینجا آثاری روی دیوارهای شهر نصب و اجرا می‌شود که ارزش بصری ندارند. مردم خودشان را در آثار نمی‌بینند و چون خودشان را در آثار نمی‌بینند احساس از خودبیگانگی می‌کنند.

یکی از رسالت‌های هنرمند تصویرکردن مسائل اجتماعی است... .

دقیقا همین‌گونه است. ما باید نسبت به مردم خود وفای به عهد داشته باشیم اینها ماندگارند. من توسط این مردم هنرمند شدم و اگر بخواهم از این مردم دل بکنم منبع الهام من خشک می‌شود. افرادی که در حاشیه شهرها دچار مشکلات عدیده‌ای هستند و دارند آسیب می‌بینند دوست، برادر، خواهر و هم‌وطن من هستند و  من نسبت به آنها مسئول‌ام.

سخن آخر... 

ما باید کاری کنیم که شبیه مردم جامعه خود باشیم. من به عنوان هنرمند رسالت دارم آثاری که ارایه می‌کنم نشان‌دهنده مشکلاتی باشد که مردم جامعه‌ام با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. نمی‌گویم که هنر و سایر علم‌ها را تقلیل دهیم بلکه آیینه‌ای باشیم از آنچه در جامعه رخ می‌دهد.

گفت و گو: مژده نوروزی

نظر شما