احتمالا نخستین برخورد ساکنان یا مسافران تهران با این کلانشهر شلوغ و آلوده، از زاویه فرهنگ و تاریخ نخواهد بود. تهران بیش از آنکه مخاطب خود را درگیر پیشینه و گذشته خود کند که اتفاقا کم هم نیستند، مشغول وضع موجود و حال امروزش میكند.
اینکه چنین وضعیتی مطلوب است یا نه موضوع این بحث نیست. اما اینکه چرا شهری باسابقه و موقعیت تهران به چنین جایگاهی رسیده، جای سوال دارد. شاید اگر بخواهیم پسوندی بهعنوان صفت شاخصه شهر تهران به آن بیفزاییم، تاریخی جزو گزینه پایانی فهرست ما باشد.
پایتخت ٢٠٠ ساله ایران کهن که دو قرن بهعنوان مرکز سه حکومت، شاهد گذار ایران از دوران سنتی به عصر مدرن بوده، قطعا بستر حوادث و راوی حکایتهای بیشماری است که مهمترین شاهد این اتفاقات بستر آنها، یعنی مکانهای تاریخی هستند و این مکانها امروز در معرض تعرض و تخریبی دوچندان واقع شدهاند. البته نمیدانم حساسیت ما بیشتر شده یا نهضت تخریب جان مضاعفی گرفته است.
مدتهاست هرگاه در کوچه و خیابانهای قدیمی تهران قدم میزنیم، شاهد فرو ریختن یک ساختمان تاریخی هستیم. انگار همگی کمر همت بستهایم تا خاطرات خود را با سرعت هر چه بیشتر محو کنیم.
این کار تا بدان حد بیپروا انجام میشود که بناهای واقع شده در بدنه خیابانها یکی پس از دیگری ویران میشوند. نمیدانم این تخریبها برنامهریزی شدهاند یا اتفاقی.
اگر فرضیه اول را بپذیریم میتوان حدس زد تخریب بناهای واقع در لبه خیابانها میتواند محکی برای سنجش میزان حساسیت افکار عمومی باشد، چرا که عدم واکنش و اعتراض به این موضوع مجوز تخریب لایههای پنهان از دید را به راحتی صادر میکند.
اما اگر غیراز این باشد، باید نگران بود که همزمان چه اتفاقاتی در ورای دید عمومی صورت میگیرد و چه حجم از ساختمانهای تاریخی در کوچههای گوشه و کنار این ابرشهر همزمان درحال ویرانی است.
البته این موضوع در ماهیت حادثه تغییری نمیدهد و دیری نخواهد گذشت که نهضت تخریب چه آگاهانه و برنامهریزی شده و چه ناآگاهانه و اتفاقی گریبان بناهای مهمتری را نیز خواهد گرفت.
آنگاه تنها حسرت و افسوس محو این گنجینه تاریخ معماری معاصر خواهد بود که باقی میماند و تنها چیزی که اکنون به آن میبالیم یعنی گذشته تاریخی خود را نیز از کف خواهیم داد.
اما این سکه روی دیگری نیز دارد. این روزها تهرانگردی برند آشنایی است که هر کسی دغدغه فرهنگ و هنر را داشته باشد به گوشش خورده است. نهتنها تهرانگردی که مشهدگردی و اصفهان گردی و کلا پرسهزنیهای پیاده در مراکز تاریخی شهری جان گرفته است.
«تجربه گردشگری شهری» اتفاقی است که امیدواریم با فراگیر شدن آن حساسیت جامعه افزایش یابد. بههرحال وقتی سوار بر خودرو و به سرعت عبور میکنیم، بسیاری جزییات و اتفاقات از تیررس دید پنهان میماند. اما پیاده روی، تمرکز و دقت به دور و اطراف را بیشتر میکند. در همه دنیا میل به مسیر پیاده و کاهش خیابانهای سواره به شدت درحال گسترش است. شهرها درحال بازگشت به انسان محوری بهجای اتومبیل محوری هستند و وسایل حملونقل عمومی امکان پیادهروی و تأمل در فضاهای شهری را افزایش داده است.
حال، پیادهروی چه منافعی برای شهر خواهد داشت. مسلما شخص پیاده، طالب فضایی باکیفیت، به لحاظ منظر و امکانات پیادهمحور است. پیادهروی در شهر تاریخی و در بافت تاریخی، باعث توجه و دقت خواهد شد و طبقه افراد ساکن و عابر در بافت تاریخی را تغییر و نیز به کاربریها سمت و سوی دیگری خواهد داد. همانگونه که جابهجایی طبقات اجتماعی، جابهجایی اصناف و خدمات را بهدنبال داشته است.
در تهران، علاوه بر جابهجاییهای متعدد درونی که مدام به سمت دور شدن از بافت سنتی و اصیل و حرکت به قسمتهای جدید و بی پشتوانه تاریخیست، جابهجاییهای بیرونی نیز جریان دارند. بی تردید عدم دلبستگی و وابستگی میتواند فرآیند تخریب را تسریع نماید. همچنین جابهجایی اقلیتهای قومی و مذهبی نیز این اتفاق را امکانپذیرتر مینماید. برای مثال تخلیه عودلاجان از کلیمیان، به گسیختگی و متروکه شدن و در نتیجه مخروبه شدن بخشهای وسیعی از این بخش ارزشمند بافت تاریخی تهران منجر شده است که البته مثالهایی از این دست فراوانند.
بنابراین در تهران ما مدام با پارادوکسهای متعددی دست و پنجه نرم میکنیم. سیمای تهران نه سیمایی تثبیت شده که چهرهای مدام درحال تغییر است. تغییراتی از این دست، مطمئنا به نفع پایتخت نخواهد بود و دیر یا زود نشانه محسوسی از این شهر تاریخی باقی نخواهد ماند.
*معمار و پژوهشگر
نظر شما