شناسهٔ خبر: 34004 - سرویس مسکن و شهرسازی
نسخه قابل چاپ

فروپاشی پلاسكو، نماد فروپاشی الگوی توسعه‌شهری در تهران

محمد امین قانعی راد محمدامین قانعی‌راد*: ساختمان پلاسكو با قدمت بيش از نيم قرن، جلوی چشم حيرت‌زده همگان سوخت و فروپاشيد و تعدادی از آتش‌نشانان و شهروندان حاضر در حادثه را به كام خود كشيد. فروپاشی ساختمان پلاسكو متعاقب آتش گرفتن بخش‌هايی از اين ساختمان رخدادی فاجعه‌گون و غم‌انگيز و درعين حال برای افكار عمومی نيز رخدادی مهم بود. ساختمان پلاسكو در خاطره تهرانی‌ها و حتی در خاطره مهاجرين دهه‌های چهل و پنجاه شمسی به بعد جايگاه خود را داشت و حسی نوستالژيك را بر‌می‌انگيخت.

 ساختمان پلاسكو با قدمت بيش از نيم قرن، در جلوي چشم حيرت‌زده همگان سوخت و فروپاشيد و تعدادي از آتش‌نشانان خدمتگزار و شهروندان حاضر در حادثه را به كام خود كشيد. فروپاشي ساختمان پلاسكو متعاقب آتش گرفتن بخش‌هايي از اين ساختمان رخدادي فاجعه گون و غم‌انگيز و درعين حال براي افكار عمومي نيز رخدادي مهم بود. ساختمان پلاسكو در خاطره تهراني‌ها و حتي در خاطره مهاجرين دهه‌هاي چهل و پنجاه شمسي به بعد جايگاه خود را داشت و حسي نوستالژيك را بر‌مي‌انگيخت.

براي دستيابي به راهبردهاي آينده و درس گرفتن از اين حادثه غم‌انگيز بايد از خود ساختمان و غوغاي دروني‌اش- همچون ازدحام و رفت و آمد انبوه كسبه و كاركنان و كارگران و ديگر آدميان؛ تراكم طبقات و غرفه‌هاي كوچك و بعضا لانه زنبوري در برخي از بخش‌هاي اين ساختمان؛ انبوه لباس و پوشاك با مواد قابل اشتعال چون پنبه و پلاستيك؛ فقدان امكانات وتجهيزات ايمني- فراتر رفت و به تهران و الگوي توسعه آن و مردمانش نگريست. فرو ريختن يكي از مهم‌ترين سازه‌هاي شهري تهران را مي‌توان به عنوان نمادي از آشفتگي الگوي توسعه شهري در تهران تلقي كرد؛ بخش زيادي از مشكلات مربوط به امداد‌رساني در حادثه مزبور به الگوي طراحي فضاهاي شهري در اين كلان پايتخت و بخش ديگري نيز به رفتار شهروندان باز مي‌گردد. الگوي فضاهاي شهري در تهران به گونه‌اي است كه حتي گاه يك حادثه كوچك از جمله تصادف دو خودرو، كل حمل و نقل عمومي تا شعاع وسيعي را دچار اختلال مي‌كند.

از مدت‌ها پيش براي بسياري روشن شده بود كه اين ساختمان نه تنها در برابر حريق، ايمني ندارد بلكه اساسا خسته است. زمين در پيرامون اين ساختمان به دليل تراكم ساخت و ساز و ساختمان‌هاي مرتفع دچار فرونشست شده و در برخي مناطق اين فرونشست‌ها بنيان‌هاي ساختمان‌ها و برج‌ها را درگير خود كرده است و خسارت‌هايي سترگ در حال ظهوراست. در اين ميان فرونشست‌ها حتي دامن آثار تاريخي همچون كاخ گلستان را نيز گرفته است. منطقه چهارراه استانبول به دليل نزديكي به بازار و وجود ساختمان‌هاي بسيار و خارج از ظرفيت خاك و زمين خود را به سختي سر پا نگه مي‌دارد.

در واقع منطقه‌اي كه در آن اين حادثه رخ داد به‌طور عادي درگير ازدحام، شلوغي و تراكم است. در واقع در اطراف پلاسكو و قلمروي بازار، يك منطقه تجاري با تراكم زياد مراكز متعدد توليدي، خدماتي و بازرگاني و انبوه تيمچه‌ها، كارگاه‌ها و پاساژهاي متراكمي وجود دارد كه به دليل همين تراكم ومحدوديت‌هاي فضايي، امكان خدمات‌رساني به آنها در شرايط بحران وجود ندارد. اما فراتر از منطقه حادثه، تهران در كليت خود با فشردگي اماكن، انسان‌ها و سيستم حمل و نقل شهري مواجه است كه اين تراكم در كنار عدم رعايت ضوابط لازم از طرف شهروندان و حتي برخي نهاد‌هاي وابسته به بخش دولتي براي مديريت بحران، محدوديت‌هاي راهبردي ايجاد مي‌كند.

در يك نگاه گسترده‌تر، كوچه‌ها و خيابان‌هاي تهران با عرض كم و ساختمان‌ها وبرج‌هاي مرتفع، امكانات خدمات‌رساني در زمان اتفاقات غيرمترقبه و از جمله در هنگام زلزله احتمالي را كاهش مي‌دهند. خيابان‌هاي فرعي و كوچه‌هايي كه امكان عبور همزمان دو ماشين آتش‌نشاني و آمبولانس در آن وجود ندارد و در عين حال به دليل حجم بالاي تراكم و مرتفع‌سازي، به پاركينگ اتوموبيل‌ها تبديل شده‌اند. بدون تغيير دادن الگوهاي طراحي فضاهاي شهري بايد انتظار ناكامي‌هاي مشابه را در موقعيت‌هاي مشابه داشت.

گفته مي‌شود مسوولان شهري متوجه ناايمني ساختمان پلاسكو بوده‌اند و پيش از اين در اين خصوص هشدار داده بودند. چرا اين مسوولان به هشدار بسنده كرده و اقدام موثرتري را انجام نداده بودند؟ شهرداري بارها از فعاليت‌هاي مراكز گوناگون و حتي برخي سازمان‌هاي دولتي به دليل بدهكار بودن آنها به شهرداري جلوگيري به عمل آورده است چرا از ادامه كار اين ساختمان تا رفع مشكلات رايج جلوگيري نشده است؟ پيش‌نگري‌ در مديريت بحران حرف اول را مي‌زند و بنابراين مسوولان شهري بايد با پيش‌بيني و تدبير و قبل از ايجاد موقعيت‌هاي اضطراري و فاجعه آور به استقبال چالش‌هاي شهري بروند.

به نظر مي‌آيد كه در الگوي رايج مديريت بحران بيشتر بر عمليات ميداني – از جمله فعاليت آتش‌نشانان- تاكيد مي‌شود و تحليل راهبردي از موقعيت، حادثه جايگاه زيادي ندارد. اين تحليل راهبردي موقعيت ميداني مي‌توانست سير حادثه و احمالات گوناگون از جمله امكان احتمال فروپاشي ساختمان بر اثر تداوم آتش‌سوزي وساير احتمالات ديگر را تجزيه و تحليل كند. در شرايط بحران بايد موقعيت‌ها تحليل شوند نه اينكه صرفا افرادي را براي انجام اقدامات موضعي روانه كرد. در موقعيت‌هاي بحراني تحليلگران حادثه بايد هوشمند و داراي نگاه استراتژيك باشند و سريعا اطلاعات را از ميدان به دست آورده و آنها را تحليل كنند و فعاليت‌هاي عملياتي را با اين نگاه هدايت كنند. اگر برخلاف مفروضه اين نوشتار حادثه ساختمان پلاسكو به‌طور راهبردي مديريت مي‌شده است، تحليل‌هاي موقعيتي بايد در اختيار شهروندان قرار گيرد.

نكته ديگر از يكسو به رفتارهاي مشاركتي مردم و از سوي ديگر به ناتواني مسوولان از بهره‌گيري از انگيزه‌هاي مشاركت مردم باز مي‌گردد. مشاركت اغلب با يك بعد هيجاني و عاطفي شروع مي‌شود و سپس از طريق عقلانيت فردي يا نهادي به كاهش رنج‌ها، بهبود منافع عمومي و توجه بيشتر به مصالح مشترك مردم مي‌انجامد. به نظر مي‌رسد در كنار تقويت فرآيندهاي آموزشي براي تقويت توانش‌هاي فردي براي ارزيابي موقعيت‌ها و دنبال كردن الگوهاي خويشتندارانه‌تر و عقلاني‌تر مشاركت بايد به تقويت سازوكارهاي نهادين براي شكل دادن به رفتار مشاركتي مردم در جهت منافع عمومي جامعه نيز انديشيد.

از يكسو شهروندان بايد در موقعيت‌هاي اضطراري از ارضاي كنجكاوي‌هاي شخصي خودشان براي منافع بزرگ‌تر چشم بپوشند و از سوي ديگر براي جلوگيري از تبديل حضور مردم به مانعي در راه امدادرساني بايد برنامه‌هاي روشني را نيز براي هدايت مشاركت‌هاي مردمي در اين شرايط تدوين كرد.

مردم حاضر در حادثه پلاسكو را بر حسب انگيزه‌هاي حضورشان مي‌توان به چند دسته تقسيم كرد: برخي براي نگاه‌كردن آمده بودند و اين پديده را به نحوي كارناواليزه و به بخشي از اوقات فراغت خود تبديل كردند. بخشي از اينان آمادگي دارند به فاجعه خيره شوند و در‌عين‌حال اوقات فراغت خود را پر كنند. شهروندان فرصت‌هاي كمي براي ابراز وجود دارند و به اين دليل از هر موقعيتي براي نمايش خويش استفاده مي‌كنند و در غياب عرصه‌هاي اصيل مشاركت اجتماعي در عرصه‌هاي اتفاقي حضور مي‌يابند تا به كنجكاوي خود پاسخ دهند. در شرايطي كه فرصت‌هاي واقعي مشاركت كاهش پيدا مي‌كند مردم براي احساس خود اثر بخشي دنبال مشاركت‌هاي جايگزين مي‌گردند.

در اين ميان كساني از راه دور و نزديك در پي اين بر آمدند كه نقش شهروند –خبرنگار را ايفا كنند. اينان هم كنجكاوي‌ها و نگراني‌هاي يك شهروند عام را داشتند و هم مي‌خواستند، بگويند ما در بطن ماجرا حضور داشتيم و ديديم چه اتفاقاتي رخ داد؛ و سرانجام اينكه با انتشار اخبار در شبكه‌هاي اجتماعي خود، حس مهم بودن خويش را ارضا كنند. به نظر مي‌رسد در ماجراي آتش‌سوزي- فروپاشي ساختمان پلاسكو، به دليل حساسيت رسانه‌هاي رسمي و غير‌رسمي در مقياس شهري، ملي و بين‌المللي تقريبا خلأ حاد خبري و اطلاع‌رساني وجود نداشت. حادثه ساختمان پلاسكو حادثه‌اي نبود كه آن را بتوان پنهان كرد. نياز به شهروند -‌خبرنگار زماني ايجاد مي‌شود كه گرايشي از جريان رسمي مي‌خواهد برخي از اخبار را مسكوت بگذارد. اينان در فقدان نياز واقعي به شهروند-خبرنگار، در عمل، به شهروند-مزاحم تبديل شدند و با حضور خود از سرعت كنترل پيامدهاي منفي موقعيت مزبور كاستند. پديده شهروند-خبرنگار ريشه در واقعيت‌هاي مجازي‌شدن فرهنگ دارد.

در اين شرايط با گسترش آگاهي شهروندان نوعي مطالبه‌گري خبري ايجاد شده و همه مي‌خواهند بدانند چه اتفاقي افتاده است و همچنين مي‌خواهند شخصا در توليد خبر و منتقل‌كردن آن به شبكه‌هاي اجتماعي سهمي داشته باشند؛ اين گرايش در صورت عدم پيوند با اخلاق مدني مي‌تواند مشكل ساز باشد. پديده شهروند- خبرنگار در صورتي مي‌تواند در خدمت شناخت و حل بهتر مسائل شهري قرار بگيرد كه از دو ويژگي سواد شهروندي و سواد رسانه‌اي برخوردار باشد؛ توليد خبر و تحليل توسط شهروندان تنها با گسترش اين آگاهي‌هاي اخير مي‌تواند به بهبود زندگي در شهر كمك كند.

دامنه حضور مردم البته انگيزه‌هاي مشاركت و تعاون و همراهي را نيز در بر مي‌گرفت. برخي مي‌خواستند با حضور خود به آسيب ديدگان اين حادثه كمك كنند. اينان با نگراني شخصي و براي مشاركت و همدلي در اين ازدحام حضور داشتند. تعدادي از آنان اقوام و دوستان و آشنايان شاغلان در ساختمان و حتي آتش‌نشانان بودند. كسبه و پيشه وران پيرامون و نيز كارگران توليدي‌هاي اطراف نگران بودند و فكر مي‌كردند حضور آنان از عمق فاجعه خواهد كاست. اينان با اضطراب آمده بودند و مي‌خواستند حس همدردي خود را نشان دهند و مي‌خواستند از نزديك براي كاهش رنج افراد درگير در حادثه كاري بكنند و گامي بردارند. بالاخره در موقعيت‌هاي بحراني بايد احتمال حضور قشرهاي حاشيه نشين و محروم شهري و داراي آمادگي براي رفتارهاي بزهكارانه را نيز در نظر گرفت. اگر ساختمان پلاسكو فرو نمي‌پاشيد ممكن بود اين ساختمان در غياب احتمالي پيشه وران و فقدان كنترل‌هاي ديگر، پس از اطفاي حريق به صحنه‌اي براي غارت هم تبديل مي‌شد.

شهروندان جداي از نيت‌هاي متفاوت خود، و در فقدان نگرش مشاركتي وسيع، مانع امدادرساني به حادثه ديدگان شدند و شرايط را پيچيده‌تر و كارها را مشكل‌تر كردند. آن بخشي از مردم كه براي كمك‌رساني و همدلي به دليل ايجاد ازدحام و انسداد به جاي حل مساله و كمك به مديريت بحران، توليد مشكل كردند و به همين دليل مي‌شود گفت يك فاجعه فرهنگي رخ داد و نيت‌هاي خيري كه به ميدان آمده بود، منجر به نتايج ناخوشايندي شدند.

شهروندان البته بايد به درك وسيع‌تري از الزامات اخلاق مدني و مشاركتي دست پيدا كنند ولي تكوين اخلاق مدني را به‌طور همزمان بايد در رفتار شهروندان و رفتار مسوولان جست‌وجوكرد. شهروندان وقتي آشفتگي‌هايي در رفتار سياستمداران ومديران شهري مي‌بينند ناخواسته از اخلاق مدني و رفتارهاي اخلاقمند فاصله مي‌گيرند. با تشكيل شوراهاي شهر، نهاد شهرداري استقلال زيادي از دولت پيدا كرده در حالي كه ارتباط زيادي هم با بدنه جامعه ندارد؛ شهرداري در همه جاي دنيا نهادي غيردولتي است و به نحوي با مردم ارتباط دارد و در مقابل مردم هم پاسخگوست و به نوعي حكومتي محلي به‌شمار مي‌آيد؛ اما در ايران شهرداري‌ها از دولت استقلال پيدا كرده‌اند و به‌طور مثال حرف وزير مسكن و شهرسازي در شهرداري خريدار ندارد و از سوي ديگر هيچ نظارت نظام‌مندي هم از طرف مردم بر آنها اعمال نمي‌شود. شوراهاي شهر به بخشي از فرآيند فساد شهري تبديل شده‌اند. بايد شيوه‌اي ايجاد كرد كه حد و حدود اختيارات شهرداري‌ها والگوي پاسخگويي آنها بايد مشخص شود. در فقدان نظارت نهادين بر عملكرد شهرداري‌ها نمي‌توان سرنوشت ميليون‌ها شهروند را به اين نهاد مختار سپرد. ارتباطات شخصي بين اعضاي شوراي شهر ومديران شهري و نبود نظارت مردمي و از آن طرف نظارت ضعيف دولتي همگي دست به دست هم داده‌اند و زمينه‌هاي فساد در مديريت شهري را گسترش داده‌اند.

به نقطه‌اي بحراني در تهران رسيده‌ايم و بايد تصميم جدي گرفته شود و به ويژه اينكه شهرهاي ديگر از الگوهاي توسعه‌اي تهران تبعيت مي‌كنند. تهران به دليل غلبه الگوي توسعه نامتوازن در كشور از فشردگي و تراكم جمعيت برخوردار است. هر روز بر جمعيت منطقه كلانشهري تهران- كه در بهترين حالت ظرفيت چهار ميليون نفر را دارد نه ۱۵ ميليون نفر را- افزوده مي‌شود؛ افزايش جمعيت با فراتر رفتن از ظرفيت‌هاي اقليمي و زيست محيطي و زيرساخت‌هاي شهري، امنيت زندگي در اين شهر را تهديد مي‌كند.

تهران، توان توسعه بيش از اين اندازه را ندارد و به همين دليل بايد به سوي جريان معكوس جمعيت حركت كرد و بايد ديد چگونه با برنامه‌هاي حساب‌شده مي‌توان اين جمعيت را به ساير مناطق كشور هدايت كرد. بايد از اين حادثه درس گرفت و بايد ديد براي جلوگيري از تكرار اين وضعيت در موقعيت‌هاي بحراني مشابه براي تهران چه مي‌توان كرد؟ در اين شرايط مي‌توان خواستار متوقف كردن اضطراري صدور هر نوع مجوز براي ساخت برج‌هاي جديد به اسم توسعه تهران بود و حتي هر نوع گسترش شهر تهران را به مثابه جرم اجتماعي و عامل تهديد سلامت و زندگي روزانه شهروندان تلقي كرد وبه‌طور خاص از توزيع رانت‌هاي شهري به افراد و گروه‌هاي خاصي در قالب مجوزهاي ساخت و ساز و واگذاري تراكم جلوگيري كرد. اميدواريم شاهد گسترش اين درك باشيم كه شيوه كنوني اداره و توسعه شهر ديگر تناسبي با جامعه در مخاطره امروزي ندارد و براي استقبال از آينده بهتر براي زندگي شهروندان بايد دنبال مفهوم انساني‌تري از شهر در همه ابعاد آن بود./

* استاد جامعه‌شناسی مركزتحقيقات سياست علمی كشور

نظر شما