آتشسوزی در ساختمان پلاسکو بهعنوان نمادی از مدرنسازی در کشور ایران باوجود آثار تلخ و جانگاه آن ازجمله مرگ دلخراش آتشنشانان عزیز و خسارتهای اقتصادی، اجتماعی و روانی تحمیلشده بر جامعه، تلنگری بزرگ بر پیکره سنگین و کمتحرک مدیریت شهری بود، اگر بتواند سبب بیداری و هوشیاری سامانههای عملیاتی شود، البته که ارزشمند خواهد بود.
در عملیات امدادرسانی ساختمان پلاسکو حلقههای مفقوده از زنجیره مدیریت بحران به عیان مشاهده شد. باوجود عزم جدی مسئولان و دستاندرکاران و انگیزه بالای نیروهای عملیاتی در مدیریت اطفای حریق به دلایل مختلف ازجمله «عدم شناخت ماهیت حوادث، نبود فرهنگ پیشگیری، عدم جایگزینی دیدگاه نوین به مقوله حوادث و سوانح به جای دیدگاه سنتی» دستیابی به توفیق در عملیات میسر نشد، متاسفانه هزینههای این علتها خیلی بیش از حد تصورات ما است، درنتیجه میطلبد که بیشازپیش بر این موضوعات مهم بهعنوان عوامل بازدارنده از توسعه متوازن توجه و مداقه داشته باشیم.
الف: عدمشناخت ماهیت حوادث
در کشور ما به لحاظ گستردگی محدودههای شهری، توزیع نامتوازن جمعیت شهری، عدمگسترش امکانات مقابلهای و نبودآموزشهای لازم در حوزه شهروندی، شناختی مناسب از انواع حوادث ایجاد نشده است. این عدمشناخت مختص شهروندان نبوده، بلکه دامن بسیاری از سازمانها را نیز گرفته، بهحدی که معمولا در حوزه تعاملات بینسازمانی در مواجهه با حوادث فرصت ظهور و بروز مییابند و به همین دلیل هزینههای انسانی زیادی وارد میکنند.
این عدمشناخت خود علاوهبر عدموقوف هم خدمتکنندگان و هم خدمتگیرندگان در ساحت حوادث و بحرانها به وظایف و مسئولیتهای خود سبب خلط کارکردهای عملیاتی و سرگردانی شهروندان یا همان خدمتگیرندگان میشود.
ب: فقدان فرهنگ پیشگیری و حاکمیت مدلهای واکنشی بهجای مدلهای کنشگرا
دیرزمانی است که صاحبنظران در عرصههای مدیریتی در مواجهه با بحرانها بهجای نشاندادن واکنش و تصمیمات بعد از بروز بحران نسخههای کنشگرایی، مواجهه با عوامل موجده حوادث و جایگزینی مدیریت ریسک را توصیه میکنند. به باور این صاحبنظران ارتقای فاکتورهای کاهشدهنده ریسک حوادث ازجمله افزایش ایمنی و تابآوری جامعه در تقابل با حوادث، استفاده از روشهای نوین، توجه خاص به مبحث بیمهها، تأکید بر آموزشهای جامعهمحور و گسترش فرهنگ خودامدادی برای آحاد جامعه و خانوادهها در بازههای زمانی کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت میتواند جامعه را به سمت کاهش آثار و تبعات ناگوار حوادث پیش ببرد.
امروزه به اثبات رسیده که به موازات گسترش جوامع شهری و صنعتیشدن اگرچه شاخصهای رفاه جامعه به سمت مثبت سیر میکند اما افزایش تهدیدات ناشی از حوادث نیز رشد چشمگیری یافته است و این رشد نمیتواند افزایش مداخله موثر سازمانهای امدادرسان را به دنبال داشته باشد، مگر اینکه با توسعه آموزشها و مهارتهای جامعهمحور، جامعهای آماده در مقابله با حوادث داشته باشیم. این آمادگی البته با تأکید بیشتری بر پیشگیری است تا واکنش.
ج: عدم تناسب ساختار فعلی مدیریت بحران با حجم حوادث جاری
ساختار مدیریت بحران کشور اگرچه نسبت به ساختار قبلی که در سال ٨١ مورد بازنگری قرار گرفت، نسبتا پویاست اما به دلیل تنوع، گستردگی و پیچیدگی حوادث در کشورمان نیازمند بازنگری مجدد است. از آخرین تجدیدنظرها در قانون مدیریت بحران حدود ٥سال میگذرد، همچنین درخصوص مدیریت بحران در شهرها و کلانشهرها آنگونه که شایسته و بایسته است، توجهی نشده است. درگیربودن شهرداریها به مسائل متعدد در حوزه شهرها و نگرش سنتی حاکم بر ساختار جوان و نامناسب مدیریت بحران شهرها، عدم ارتباط شفاف و هدفمند بین سازمانهای دخیل در مدیریت بحران، ساختار غیرپاسخگو و ناتوان در انطباق با شرایط خاص، وجود نارساییها و نقصها در زیرساختهای مربوط به حوادث، نبود ساختار مدیریت جانشینی در حوادث و عدمپیشبینی ظرفیتهای پاسخگویی در توسعه شهری، نامناسب بودن و جوابگونبودن تجهیزات و آموزشهای موجود، عدمارتباط دوسویه بین شهروندان و نهادهای تصمیمساز و درگیر در بحران و مواردی از این دست مجموعه عواملی است که باعث شده ساختار فعلی متولی حوادث و سوانح در مقایسه با حوادث درحال وقوع تناسب نداشته باشد. فراموش نکنیم که براساس اصول اساسی حمایت که مورد وفاق ١٨٠کشور دنیاست، سازمانهای متولی کمک به مردم موظفند از قراردادن مردم در معرض آسیبهای بیشتر ناشی از عملکردشان اجتناب کنند (بروژ، اسفیر ٢٠٠٠)
د: حاکمیت نگرش سختافزاری و سنتی به جای نگرش نرمافزاری و نوین بر مدیریت حوادث
در سالهای اخیر این نگرش که صرفا با افزایش تجهیزات و ایجاد امکانات سختافزاری آمادگی برای مواجهه با تبعات و پیامدهای حوادث افزایش مییابد، در کشورهای توسعهیافته رنگ باخته و مدیران بحران در اینگونه جوامع به دنبال پاسخگویی تعاملی و غیرساختاری به حوادث و بحرانها هستند.
بخش عمدهای از مهارتهای مدیریتی به اعمال و تصمیمات نرمافزاری معطوف شده است ازجمله این اقدامات استفاده از نرمافزارهای مدیریتی، ساختارهای منعطف، ایجاد زبان و ادبیات مشترک، گسترش ساختارهای تیمی، تربیت و آموزش نیروهای چند مهارتی، تأکید بر یادگیریهای سازمانی و هوشمندسازی موسسات، استفاده از مدل سازمانهای یادگیرنده، تأکید بر اقدامات و برنامههای محلی، استفاده از ظرفیت سازمانهای غیردولتی، گسترش مشارکت شهروندان، تقویت روابط بینبخشی و تقویت حس مسئولیت افراد در تمشیت امور خود مجموعه رهنمودهایی است که در این بخش قابلیت اجرا دارد.
ه- مدیریت رسانه:
با گسترش تبادلات اطلاعاتی بین افراد، توسعه وسایل ارتباط جمعی و تغییر الگوی رسانهها از مونولوگ به دیالوگ، اقبال روزافزون شهروندان به شبکههای مجازی و غیررسمی و حاکمیت فرهنگ شهروند خبرنگار، هدایت افکار عمومی بسیار مشکلتر از قبل شده است، اگر تا دیروز برخی از خبرها را به مدد تکنیکهایی ژورنالیستی و رسانهای میشد چندروزی مخفی نگه داشت اما امروزه با موج خبررسانیها و تسهیل در ارتباطات این امر محال است، حتی تفسیرهای مختلف که برای هر تیتر خبری ایجاد میشود، عملا فرصت تجزیهوتحلیل، آمادگی و پاسخگویی را از مدیران و دستاندرکاران سلب کرده است.
با همهگیرشدن امکان ارتباط و تبادلات رسانهای، وظیفه سنگین ارباب جراید، مدیران و تصمیمگیرندگان بیش از تأکید بر حقیقتگویی، بهموقعگویی را ضروری ساختهاند. قدرت رسانهای خیلی بیش از آن چیزی است که تاکنون تلقی میشد.
امروزه مدیرانی که هیچگاه خود را ملزم به پاسخگویی و اطلاعرسانی نمیدانستند، نقش انکارناپذیر سامانههای اطلاعرسانی را درک کردهاند، مدیران دستی قویتر از نهادهای ناظر و بازرسی بر شانههای خود احساس میکنند و آن دست دستی نیست به جز نشر آگاهی و اطلاعرسانی اما چگونگی برخورد با این رسانهها خود هنری است که از عهده هر فردی ساخته نیست.
رسانهها اگرچه پرسشگر و جستوجوگر هستند اما ویژگی دیگر آنها دنبالهروی امواج مردمی است، بدین لحاظ مدیران بحران میتوانند ضمن اطلاعرسانی منطقی همراه با آرامش از مزایای خاص این رسانهها در راستای کنترل بحران (تأکید میشود کنترل بحران)، نه جهتدهی به اخبار و افکار بهره ببرند. در زمان بروز بحران غلبه موج احساسات بر تدابیر مدیریتی بسیار چشمگیر است و در بسیاری مواقع به جای اتخاذ تدابیر مدیریتی که به بهترشدن اوضاع کمک میکند، هجوم اقدامات شتابزده و احساسی میتواند اختلالاتی نیز در کنترل بحران ایجاد که چه بسا منتهی به فجایع جبرانناپذیر شود.
احساس کمک به همنوع، مشارکت در کمکرسانی
و ... اگر همراه با تدابیر علمی و عملی نباشد، وضع را از آنچه هست بغرنجتر خواهد کرد.
نگاهی کوتاه به عملکردهای مردمی در جریان حوادثی چون زلزله بم، سقوط هواپیما و آتشسوزی در پلاسکو موید این نکته است که چنانچه مدیریت اطلاعرسانی و افکار عمومی جدی گرفته نشود و از مهارتهای موجود به نحو مطلوب استفاده نشود میتواند گاهی لطمات جبرانناپذیری وارد کند.
صاحبنظران معتقدند «نظام مدیریت بحران متشکل از ٦زیرنظام بسیار مهم است که یکی از آنها رسانههای گروهی است و هرکدام از این نظامها منابع و امکاناتی در اختیار دارند که در ارایه موثر خدماترسانی، بسیار حایز اهمیت است، ایجاد تفاهم و هماهنگی میان زیرنظامهای یادشده کاری است بس دشوار»
نتیجه : نویسنده در این گفتار گذری کوتاه بر عواملی که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بر خسارتهای حادثه دلخراش آتشسوزی در ساختمان پلاسکو اثرگذاربود، داشت. این عوامل عبارتند از: عدمشناخت ماهیت حوادث، فقدان فرهنگ پیشگیری، عدم، تناسب ساختار فعلی مدیریت بحران با حجم حوادث، حاکمیت نگرشهای سختافزاری به جای مهارتها و اقدامات نرمافزاری و مدیریت رسانه که به اشکال مختلف تأثیر خود را بر نحوه مدیریت و کنترل این حادثه برجای گذاشت. توجه به این عوامل شاید نتواند به صورت قطعی درمانی برای مدیریت بحران نباشد اما به یقین از اجزای اصلی و تاثیرگذار خواهند بود./
نظر شما