شناسهٔ خبر: 44578 - سرویس مسکن و شهرسازی
نسخه قابل چاپ

فلسفه داستان‌بافی در معماری

شهر سازی شبنم گلکاریان*: حدس و گمانی که در حیطه معماری در بازه زمانی تولید صورت می‌گیرد را باید در مفهوم فکرکردن نیز بررسی کرد. تمام ایده‌های موجود در نقاشی، طرح‌ها و سازه‌های معماری و حتی ریتم در موسیقی تماما دست‌ساخته حدس و گمان (داستان‌بافی و رؤیاپردازی) تولیدکنندگان و طراحان است.

همان‌طور که یک قسمی از خاک که مورد ارزیابی قرار می‌گیرد، سفته‌بازها بدون قانون‌شکنی آن را حل‌وفصل می‌کنند. سفته‌بازها در میدان بازی (زمین، سهام، و ...) محتوای آنان را براساس، تابع (ارزش)، افزایش (صعوددادن) و معنابخشیدن به این توابع ارزیابی می‌کنند و با هدف خود همگام می‌سازند.

در راستای عمل روشنفکرانه و عقلانی اگر بخواهیم ارزیابی کنیم، ایده‌های معماران و هنرمندان، فلسفه‌شناسان در چه زمینه‌ای از این شاخصه بحث قرار دارد؟ آیا از طریق عمل فکر صورت گرفته است؟ اگر موجودیت دارد چگونه شکل گرفته است؟ اختلاط فکر با محصول تولیدشده چگونه صورت می‌گیرد؟ به زبان صریح‌تری اگر سؤال شود، منشأ این داستان چیست؟
منشأ جواب این سؤالات را می‌توان در منبع ‌هایدگر در باب حل‌وفصل‌سازی رابطه بین «موجودیت- فکر»  یافت.

هایدگر برای نشان‌دادن موجودیت فکر، سؤالاتی در باب منشأ طراحی کرده است. این سؤالات قیاس‌کننده هر چهار دیوار بوده و با حذف‌کردن سقف و کف زمین (موجودیت) همچنان محبوس‌بودن در یک مکعب (محدودیت)  را در نظر می‌گیرد.

در‌حالی‌که موجودیت چیزی است که به‌ حال‌حاضر تعلق دارد و موجودیتش با حالت قبلی و آنچه  در گذشته بوده بستگی و ارتباط ندارد. اما در هنگام پیگیری و جست‌وجوی منشأ موجودیت و فکر، امکان وقوع سوء تعبیر بیش از حد وجود دارد و با شاخه‌وبرگ‌بخشیدن به این منشأ می‌تواند یک نوع مرزسازی باشد.

پیگیری منشأ با ردکردن بینش و دیدن، باعث ساختن همین محدودیت و مرزسازی می‌شود. معمار کریستیان دپورتزآمپاک در گفتمانش در رابطه با همین موضوع چنین تجربه‌ای داشته است که در حین پیگیری منشأ فکر در موجودیت محدودیت به وقوع می‌پیوندد. برای محفوظ‌ماندن از سرزنش نبودن و موجودیت نداشتن به جای خودخوری، باید به منظره نگاه کرد و فهمید و به جای فکرکردن با نگاه و بینش خود باید فضا را درک کرد، باید در آن مکان حضور داشت و ثانیه‌ها را پشت‌سر گذاشت، زمان مثل آب روان جاری شود. به همین علت می‌گوید: «قطعا نیاز به فکرکردن ندارد و ضرورتی به همراه ندارد». می‌توان از این گفته چنین استنباط کرد که عمل دیدن نوعی اندیشیدن است. به‌همین‌دلیل است که از نظر کانت، زیباشناسی بدون محدودیت بوده و زیبایی چیزی است که بدون مفهوم قابل تصور است، مثل وقتی که انسان بدون کمک مفاهیم، احساس شادی می‌کند و او دنباله‌روی ریشه و منشأیابی آنها نیست بلکه آنها را بدون مرزسازی در آغوش گرفته و به فلسفه‌سازان در محدودیت‌گذاری اعتنا نمی‌کند زیرا چیزی که باعث جداسازی فلسفه‌شناس با سفته‌بازان شده، این است که میدان بازی فقط به مکان و اندازه و متراژی در آن فضا ساخته شده است، محدود نمی‌شود، بلکه منظره‌ای است که در نگاه بیننده شکل می‌گیرد و خود به خود منشأ فکر را به همراه خود در ذهن بیننده می‌آورد. منشأ این داستان‌بافی‌اش این منظره است؛ دنیایی که می‌بیند و می‌فهمد./

نظر شما