آیا الگوی ایرانشهر در تمام شهرهای ما میتواند به یک شکل باشد یا اینکه ما باید به اشکال متعدد ایرانشهر داشته باشیم. آیا ما میتوانیم به یک پروتکل مشخص در موضوع ایرانشهر برسیم یا اینکه مجبوریم الگوهای متعددی را درنظر بگیریم؟
این پرسشها نشان میدهد که ما هنوز خودمان هم درک روشنی از هویتمان نداریم. نسل من درکش از هویت به نحوی است که مسلما نمیتواند آن را عینا به نسل جدیدتر منتقل کند. آنها به هیچ وجه علاقه ندارند به گذشته ما برگردند و آن چیزهایی که برای من و نسلام مهم بوده را ببینند. انقطاعی بین نسلهای جدید و نسلهای قدیم حاکم است که باعث شده آنها در دنیای خودشان باشند، اینها در دنیا خودشان.
هیچ گفتوگویی هم بین این نسلها وجود ندارد. قاعدتاً آن چیزی که مد نظر ماست، هر ایدهای در سطح ملی میان شهروندان از نسلهای مختلف، باید در یک چنین تعاملی شکل بگیرد. برای اینکه ایرانشهر تبدیل به گفتمان شود، کاری که ما میتوانیم بکنیم ایجاد تعامل و فضای گفتوگویی میان این دو دنیاست. چنانکه مانهایم میگوید که «پیشینیانی هستند که بر نسلهای پس از خود اثرگذارند.»
این یک ایراد اجتماعی است که ارتباط بین آن پیشینیان که حاملان هویتهای قبلی ما هستند و برای ما عزیز هستند، با نسلهای جدیدتر گسسته است. خطر آن است که یک نسل یعنی ما چیزی را ایجاد کنیم، و دیگرانی آن را استمرار نبخشند. بنابراین در گام اول باید موانعی که میتواند میان گفتمانهای مختلف در بحث ایرانشهری انقطاع ایجاد کند را از میان برداشت. این مهمتر است از اینکه سریعا به یک الگو مثل الگوی اصفهان برسیم. این است که چگونه میتوان برای تحقق اندیشه ایرانشهری میان این حوزهها تعامل ایجاد کرد تا اتفاقی بیفتد.
ما در دنیای خودمان مسئلهای را مطرح میکنیم، اما نسلهای دیگر به هیچ وجه علاقه ندارند به زنجان بروند، به هیچ وجه علاقه ندارند بروند اصفهان. دوست دارند در تهران زندگی کنند. ما میخواهیم برای چه کسی ایرانشهر ایجاد کنیم؟ این پرسشی است که راهحل را از همینجا باید آغاز کرد.
بگذارید مثالی بزنم. من مدتی پیش به یک منطقه خوش آبوهوا رفته بودم. به جوانی گفتم «خوش به حالتان، شما در چه منطقهای زندگی میکنید، عجب جایی، عجب هوایی.» به سمت من برگشت و گفت «آقای دکتر! شما تهرونیها توی تهران امکانات، موقعیتها، آزادی و همه چیزها را دارید، حالا در اوقات فراغت دو ساعت هم میآیید اینجا کیف میکنید و بعد برمیگردید آنجا. کدامیک از شما حاضرید بیایید اینجا زندگی کنید؟»
این حرف درستی است. به عبارتی میخواهم بگویم، ما اگر به گذشته برگردیم، یا به آنجاها برویم، مختص اوقات فراغت و به صورت موقت است. اما در زندگی عادیمان به همان موقعیت و ماهیت جاری برمیگردیم. شاید کسی از نمادهای هویتی خوشش میآید و تابلویی هم با المانهای هویتی جلوی چشمش میگذارد، اما این به این معنا نیست که الزاما خودش را با آن نوع زندگی تطبیق میدهد. ممکن است در اندیشه ایرانشهری گذشتهای را ببینیم که تنوع زیادی هم داشته باشد.
از نوع ساختش بگیرید که با توجه به وضع اقلیم است، تا روابط اجتماعی و ... اما در نهایت، مهم این است که شهروندان در این دنیای مدرن چگونه میخواهند با یکدیگر درگیر شوند. امروز معضله ما همین است که زندگی ما دوبخشی شده است. یک بخش واقعیت روزمرهمان است، و یک بخش هم اوقات فراغت و نوستالژیمان که به شکل کاملا متفاوتی خودش را نشان میدهد. اندیشه ایرانشهری باید تبدیل به یک گفتمان شود تا از سطح نوستالزیک به سطح واقعی و روزمره زندگی ما بیاید.
*مشاور اجتماعی وزیر راه و شهرسازی