بازآفرینی شهری، پیش از آنکه یک برنامه کالبدی باشد، یک انتخاب اجتماعی است؛ انتخابی میان بیتفاوتی و مسئولیت، میان بازتولید نابرابری و ساختن فرصت. تجربه سالهای اخیر به ما نشان داده است اگر قرار است تغییری پایدار در محلات هدف بازآفرینی رخ دهد، این تغییر باید از جایی آغاز شود که آینده در آن شکل میگیرد: آموزش.
افتتاح هنرستان دخترانه والفجر در محله طرق مشهد، برای من تنها بهرهبرداری از یک پروژه عمرانی نیست؛ این رویداد، نماد یک رویکرد است. رویکردی که باور دارد مدرسه صرفاً یک ساختمان آموزشی نیست، بلکه پیشران توانمندسازی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی محلات کمبرخوردار است.
در شرکت بازآفرینی شهری ایران، امروز حدود ۴۰۰ پروژه در سراسر کشور در حال اجرا داریم. اما آنچه به این پروژهها معنا میدهد، رقم بودجهها یا تعداد طرحها نیست؛ معنا از جایی میآید که این مداخلات چگونه زندگی مردم را تغییر میدهد. در همین چارچوب، اجرای ۶۲ مدرسه در محلات هدف بازآفرینی، بخشی از یک راهبرد روشن است: توانمندسازی ساکنان، نه صرفاً نوسازی کالبد.
بارها تأکید کردهام که مساله محلات فرسوده فقط ضعف زیرساخت نیست. مساله اصلی، انباشت محرومیت و احساس نادیدهگرفتهشدن است. مدرسه، دقیقاً در همین نقطه مداخله میکند. وقتی در یک محله کمبرخوردار، مدرسهای استاندارد ساخته میشود، در واقع به ساکنان آن گفته میشود که شما به رسمیت شناخته شدهاید، فرزندان شما دیده میشوند و آینده این محله مهم است.
اهمیت ویژه هنرستانها، بهویژه برای دختران، در این است که آموزش را به مهارت، کرامت را به اشتغال و امید را به امکان تبدیل میکنند. چنین فضاهایی میتوانند چرخه فقر و نابرابری را در همان نقطهای قطع کنند که معمولاً بازتولید میشود.
در کنار بهسازی معابر، تأمین قیر رایگان و ارتقای زیرساختها، باور دارم که ساخت مدرسه از اثربخشترین و کمهزینهترین مداخلات بازآفرینی است؛ اقدامی که همزمان سرمایه انسانی، سرمایه اجتماعی و هویت محله را تقویت میکند.
بازآفرینی واقعی، زمانی اتفاق میافتد که ساکنان خود به بازیگران اصلی تغییر تبدیل شوند. آموزش، این امکان را فراهم میکند. اگر قرار است شهرهایمان از درون ترمیم شوند، راه آن از کلاسهای درس میگذرد؛ از همانجایی که فردا ساخته میشود.
