نماي ساختمان همچو لباسي است بر تن شهر. لباس جز پوشيدگي از باد و باران و سرما و گرما، اين ظرفيت را دارد كه بيانگر شخصيت و هويت ما باشد. با اين نگاه وقتي در شهرهاي ايران گشت ميزنيم، فارغ از فقر و غناي اقتصادي، با پنج طور نماي مختلف مواجه ميشويم:
بينمايي: معمولا در حد تير و ستوني كه با ديوار آجرگري و پنجرههاي رنگنشده، پوشيده است؛ شبيه به فردي كه به خيابان با پيژامه ميرود. چنين شخصي از طرفي براي خود شخصيتي قايل نيست تا به ديگران عرضه كند و از طرف ديگر به دنبال تشخيص شرافت و جايگاه خويش نيز نيست. گويي به بيرون و ديگران پشت كرده چون احساس ميكند ديده نميشود. دقيقا به همين ترتيب باني بناهاي بينما نيز ضرورتي به داشتن نما نميبيند. هدف از ساختن بنا تنها برطرف كردن نيازهاي عملكردي مثل پناه گرفتن از باد و باران بوده، آنهم با ارزانترين مصالح. از اين قبيل نماها تا دو دهه پيش به وفور مشاهده ميشد اما اكنون از تعداد آنها به نحو محسوسي كاسته شده است.
حداقلنمايي: آنچه در اين طور نما اجرا ميشود بيشتر به دلقي ميماند كه صد عيب نهان ميپوشاند. زيرا مربوط به كساني است كه رو به شهر كردهاند اما نه شخصيتي براي بروز دارند و نه قدرت تشخيص جايگاهشان را. آنها بنا را به محل زندگي نكره خود تبديل ميكنند؛ نكره از آن جنس كه در باطن پذيرفته كسي نيست و به جا آورده نميشود. سپس حتي در بهترين و گرانبهاترين نقاطِ شهر، نما را با دمدستيترين مصالح ترتيب ميدهد و طبيعتا جز آنكه كسي نبودنِ خود را به رخ بكشد، به ديگران كمكي در به جا آوردن خويش نميكند؛ مثل كسي كه به مهماني مجلل با لباس پيشپاافتاده ميرود. فراوانترين طور نماي شهرها امروز به اين ترتيب است و متاسفانه بسياري از ساختمانهاي مهم لشكري و كشوري و بدنه پيرامون اغلب خيابانها و ميدانهاي اصلي كه محل رخنمون وجهه شهر است، به اين وضع دچارند.
وانمايي: زماني است كه ساكنِ نما رو به شهر دارد و در عين حال از موضوعي چون منزلت اجتماعي و شرافت مكاني آگاه است ولي از هماهنگ ساختن باطن خود با نيتش عاجز است، در حالي كه قصد دارد حتما خود را به نمايش درآورد. اينكه چندي است شاهديم به معماران سفارش طراحي نما ـ گاه بدون توجه به درون ـ داده ميشود، نشاندهنده آن است كه رفته رفته اهميتش براي بسياري از فروشندگان و خريداران آشكار شده و براي آن حاضر به پرداخت هزينهاي كلان هستند. ولي نما به كذب و تقلب ميماند و با آنچه درون بنا ميگذرد، تناسب ندارد؛ مثلا پنجره بزرگ دال بر تالاري وسيع پشت آن نيست. در يك دهه اخير تعدد آن، با وجود هزينه و كار بيشتر، با سرعت قابل توجهي افزايش يافته؛ از جمله نمودهاي آشكارش در رشد مصرف سنگ و پديداري نماي به اصطلاح رومي يا كلاسيك فرنگي است. اين روند تابع بروز «نوكيسگي» و «تازه به دوران رسيدگي» است كه شخص با تن كردن برندها وانمود ميكند كس ديگري است. اين وضع حكايت از توجه دوباره به شهر ميكند اما بسيار ناشيانه و غيراصيل است.
مسخرهنمايي: زماني است كه سازنده ساختمان از نما بهره ميبرد تا سخني در دل مانده از كودكيهاي ناكرده را بيان كند. نماي ساختمان او به صحنه هوسبازي و بازيگوشي شبيه است و ميتوان آن را با لباس كارناوال و مجالس بالماسكه مقايسه كرد كه فرد را به صورت مسخره جاي كس ديگري نشان ميدهد تا در مخاطب هيجان و شادي بيافريند؛ البته هرچه غريبتر و فانتزيتر، جذابتر و مقبولتر. معمولا تاكيد بر متفاوت بودن و معادل نداشتن است اما غالبا به مبتذلترين صورت. چنين نماهايي فقط خود باني را ارضا ميكند و هيچ كس ديگري از آن خرسند نيست. خوشبختانه از اين طور نما در شهرها چندان سراغ نميتوان گرفت اما همان اندكي كه وجود دارد، مايه چندش است.
اصيلنمايي: وقتي بنا رو به بيرون دارد، ميداند كه از سوي ديگران ديده ميشود، جايگاهي كه در آن قرار گرفته را به جا ميآورد و ديگران را نيز دعوت ميكند تا آن را همانگونه كه هست به جا آورند. اصالت نما اعتبار خود را از آن ميگيرد كه درونش با بيرونش مطابق و هماهنگ است؛ اگر منزلي است در يك كوچه بنبست نمايي متين و فروتن دارد و اگر عمارتي معظم است در ميدان اصلي شهر، نمايي موزون و باشكوه. اين طور نما مصداقِ عبارت سعدي است وقتي برقع مرصع روي شاهدِ گريزپا شود: «نه صورتيست مزخرف عبارت سعدي / چنانكه بر در گرمابه ميكند نقاش / كه برقعيست مرصع به لعل و مرواريد / فرو گذاشته بر روي شاهد جماش» به تازگي، پس از مدتها حضور بسيار كمرنگ اين قبيل نماها در ساختمانهاي تازهساز، چندي است نمونههاي جالب توجه آن را ميتوان در گوشه و كنار مشاهده كرد.
در مجموع اينكه تقريبا يك دهه است، پس از مدتها نزول كيفي مداوم، به دليل بازگشت حيات مدني به عرصههاي شهري، از تعداد ساختمانهاي بينما شديدا كاسته شده و به تعداد نماهاي اصيل افزوده ميشود. لباس شهر بر يك تحولِ اجتماعي پنهان دلالت ميكند: گذار از احوال ناخوش و بحرانزدهاي كه در اثر شرايط شش دهه اخير رقم خورد و حركت تدريجي به سوي ثبات و تعادلي تازه. حال آيا وقت آن نيست كه اين نمود تحول را مبارك بخوانيم و به پرستاري از آن بشتابيم؟
* رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری