به گزارش پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی نعمتالله فاضلی، انسانشناس، مولف و پژوهشگر حوزه مطالعات فرهنگی در شانزدهمین نشست ایرانشهر با موضوع «فرهنگ و مسئله شهر در گفتمان مدیریت شهری در ایران معاصر» عنوان کرد: درپاسخ به این پرسش که چرا درتاریخ معاصر ما از قاجار تاکنون فرهنگ در تحولات شهری به خصوص مدیریت شهری جدی گرفته نشده است باید به نظریه فقدان فرهنگ پرداخت و اینکه گفتمان برنامهریزی توسعه درایران نه مبتنی بر فرهنگ بلکه مبتنی بر عمران است و با کاستی فرهنگ درنظام برنامهریزی شهری مواجه هستیم.
فاضلی ادامه داد: مسئله فرهنگ در نظام برنامهریزی ایران به نظام دانش و فرم دانش و رویکردهای معرفتشناسانه و نحوه کاربست دانش درنظام برنامهریزی شهری برمیگردد.
این انسانشناس در توضیح نظریه کاستی فرهنگ گفت: شهر در هر جامعه بازتاب فضایی الگوی توسعه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است و فضای شهری بازتابی از الگوی توسعه است که این الگوی توسعه اقتصادی بازتاب توسعه دانش است. وقتی به تهران از منظرجامعهشناسی، تاریخ، انسانشناسی و تاریخ و اقتصاد و فلسفه و جغرافیا و همه دانشهایی که به مثابه حکمت عملی و شعور تاریخی هستند مینگریم معماری این شهر تحت تاثیر دانش و جامعهشناسی آن است.
مولف کتاب «فرهنگ و شهر» با تاکید بر اینکه شهر در هر جامعه انعکاس شکل دانش آن جامعه است، عنوان کرد: میشل فوکو تمام دنیای مدرن را بر مبنای مناسبات قدرتمحور استوار میداند و فضا درهرجامعه معاصر بازتاب الگوی دانش آن جامعه است. از نگاه فوکو دردنیای معاصر تمام دانشها لاجرم فضا و مکان و زمانی را شکل میدهند و فوکو درباره سازمانهای اداری، بیمارستانها و زندانها و اشکال مختلف فضا اثبات میکند که این فضاها برآیند و مولفههای وجودی دانشهای دنیای امروز هستند.
وی افزود: نظامهای دانایی شکلهایی را ایجاب میکنند و به اعتقاد فوکو دلیل ایجاد علوم انسانی دردنیای مدرن این است که انسان انگاره دانایی می شود و متناسب با وی شهر و خیابان ها و نهادهای شهری به شکلی که امروز میبینیم به عنوان بازتاب فضایی آن بسط مییابد. جامعه مدرت انضباطی است که باید این انضباط را با خلق آثار خاص خودش ایجاد کند و علوم پایه و مهندسی و ... بخشی از انگاره دانایی هستند.
فاضلی تصریح کرد: زاویه دید بنده درباره تحلیل فضای شهری از این زاویه است که فضای شهری ایران تحت تاثیر انگاره دانایی درایران معاصر بوده که این انگاره دانایی اجازه نمی داده از حد بیشتری فضاهای شهری، فرهنگ و تاریخ و انسان را دربعد فضا مورد توجه قرار دهد و نظام برنامهریزی شهری به گونهای بوده که اجازه ماهیتی بیش از کالبد یا معماری یا بعد فیزیکی را به شهر نمیداده است.
این انسانشناس با تاکید بر بروز فیزیکگرایی در نظام برنامهریزی شهری ایران گفت: این فیزیکگرایی نظام دانایی وابسته قدرت است و با مناسبات مادی و اقتصاد سیاسی شهر و نیروهای مادی درشهر پیوسته است. البته درسالهای اخیر اندیشه شهری جدیدی درنقد فیزیکگرایی درحال ظهور است و یک دهه است که فعالیت خود را شروع کرده است. درعین حال عامل انسانی و اجتماعی از نظام برنامهریزی توسعه شهری حذف شده و مورد توجه قرار نگرفته است و ما با کاستی فرهنگ مواجه هستیم. دربرنامهریزی شهر نه تاریخ و اجتماع بلکه سیستم یعنی نظام اداری و مدیریت به جای ساختار یعنی قواعد زندگی اجتماعی و فرد یعنی عاملیت فردی و عاطفه و انسان حاکم شده است.
غفلت از میراث فرهنگی در نظام توسعه شهری ایران
این پژوهشگر مطالعات فرهنگی به بیان ویژگیهای کاستی فرهنگ درنظام برنامهریزی توسعه شهری پرداخت و افزود: انسانها، میراث فرهنگی و هویت فرهنگی در نظام مدیریت شهری و توسعه شهری مورد غفلت واقع شده است و با اینکه از لحاظ توسعه فیزیکی شهری پیشرفت داشتهایم ولی سرمایه انسانی تنها ۳۰ درصد و سرمایه فیزیکی ۷۰ درصد توسعه یافته که این بحران ما به عنوان یک کشور درحل توسعه است که نتوانستهایم سرمایه انسانی خود را رشد دهیم و ارتباطی سازنده میان فرهنگ و کالبد فیزیکی درتوسعه شهری ایجاد کنیم.
مولف کتاب «مدرن، یا، امروزی شدن فرهنگ ایران» با اذعان به دستاوردهای خوب توسعه شهری ایران معاصر ازجمله روند شهرنشینی قابل قبول و داشتن ۱۰ شهر بزرگ توضیح داد: یکی از بحرانهای دوران گذشته ایران مرگ و میر شهری بود که آخرین آن در دوره احمدشاه با شیوع وبا رخ داد که دردینای معاصر اثری از این مرگ و میرهای گسترده یا قحطی نیست. در مکتوبات ایران از سال ۱۲۰۵ به بعد و درسیاحتنامه ابراهیم بیگ و حاجی بابای اصفهانی میبینیم که بسیار روشن به کااستی های کوچهها و خیابانها اشاره می شد و شاهد بروز گفتمان جمعی وسیعی بودیم که ادعا می کردند شهر تهران درمقابل شهرهای موجود درترکیه و مصر و هند بسیار آسیبپذیر است ولی دردوران معاصر تغییراتی رخ داده و دستاورهای حوزه شهری ایران زیاد شده است. ولی با این وجود مجموعهای از چالشها و مشکلات شهری داریم.
وی گفت: از دوره قاجار به خودآگاهی نسبت به فرهنگ و جایگاه انسان درشهر رسیدیم. به عنوان نمونه درنوشتههای ناظمالدوله میبینیم که واژه کارخانههای انسان سازی به کار رفته که نشانه تحول خوبی است. اما باید درنظر گرفت رمز موفقیت اروپا علم و انسان است. مدرسه انسان نمیسازد بلکه آموزش میسازد و ساختمان شهری فضا نمیسازد.
فاضلی ادامه داد: سال ۱۲۶۵ تحولات شهری درایران شروع شد و دارالفنون طراحی شد و تهران وسعت یافت. تهران دارالخلافه ناصری شد و ناصرالدین شاه با طرح برج ایفل دیدن کرد و وسوسه شد تهران را پاریس کند. دروازهها را زیاد کرد و الگویی از شهر پاریس در طراحی تهران به کار رفت که این آغاز مدرنیسم ایرانی بود و ما شاهد بروز الگوهای معماری فرانسه درشمسالعماره و توپخانه هستیم و کم کم در نوشتههای روشنفکران ایرانی شاهد کمتوجهی به تاریخ و انسان شدیم تا رسیدیم به دوره رضا شاه و پس از سال ۱۲۹۹ که سرهنگ بوذرجمهری شهردار تهران شد و تا سال ۱۳۳۲ نرخ توسعه شهرنشینی درایران کمتر از دو درصد بود ولی شاهد بروز آشکارتر فیزیکالیسم شهری و ایدوئولوژی آن بودیم. از ابتدای مدرنیسم ایرانی این ایدوئولوژی شکل گرفت و فقط درمعماری نبود بلکه درپرتو آن افکار عمومی را متقاعد میکردند که کشور درحال پیشرفت است و این امر کمک میکرد که افراد ذینفع مانند شهرسازان و مهندسان و بنگاههای مسکن و گروههای درگیر با زمین منتفع شود و برای حکومتها نیز جالب بود که گفتمان نمایشی ازتوسعه شهری ارائه کنند.
این انسانِشناس تاکید کرد: لازمه شکلگیری دولت اثبات کارآمدی آن است که اگر نتواند نمایش کارآمدی داشته باشد باقی نمیماند که فیزیکالیسم کمک میکند که گفتمان نمایشی کارآمدی را ارائه کند.
سرعت روند گسترش شهرنشینی ایران
این پژوهشگر مطالعات فرهنگی گفت: از ابتدای تحولات شهرسازی در ایران برای مدتی گروههای اجتماعی تحمیق شدند که این تحمیق را گفتمان نمایشی بر پایه ایدئولوژی فیزیکالیسم ایجاد کرد و از همان زمان با کاستی فرهنگ دربرنامهریزی شهری مواجه شدیم که مورد نقد نیز قرار گرفت.
مولف کتاب «انسانشناسی مدرن در ایران معاصر» عنوان کرد: در فرایند تاریخی، رشد فیزیکالیسم در توسعه شهری از دوران رضاشاه شروع شد و روند رشد فیزیکالیسم قطعی از سال ۱۳۳۲ به بعد با افزایش رشد شهرنشینی شتاب گرفت و شهرزدگی که شبه مدرنیسم است ایجاد شد. روند گسترش شهرنشینی ایران از کره، چین و هندوستان سریعتر بود و نه برپایه تحولات سیاسی بلکه بر اساس دسترسی به نفت بود. تا سال ۱۳۳۲ ما انتفاع اقتصادی جدی از نفت نداشتیم و از سال ۱۳۴۰ اقتصاد ما تک محصولی شد.
وی افزود: جرج بالدوین درآن دوران تاکید کرد که رژیم پهلوی نمیماند چراکه برنامهریزان آن هیچ یک معتقد به حکومت نیستند و برنامهها را بر اساس منافع شخصی تدوین میکنند و با اینکه ادعای وفاداری دارند ولی دربرنامهریزی دانش را کنار می گذارند و منافع خود را پیاده میکنند. درنظام برنامهریزی ایرانی منابع طبیعی جای منابع انسانی را گرفت و هدف ساخت مدرسه شد نه توسعه علم و سواد و به همین دلیل است که اکنون بیش از ۱۰ میلیون بیسواد داریم. استثمار طبیعت و منابع و بیتوجهی به انسان یعنی نادیده گرفتن فرهنگ و تجربه تاریخی و حذف دانش بومی درنظام توسعه شهری ایران معاصر بروز کرد و سیستم درخدمت اشیا شد.
فاضلی تاکید کرد: به گفته فوکو تجربه دنیای مدرن حکمروامندی است که بر مبنای توزیع قدرت است و آموزش و دانشها درفرایند تولید سوژهمند هستند.
این انسانشناس گفت: مسئله ما دربرنامهرزیی توسعه شهری ایران این است که بر مبنای تولید سوژه نبوده، دانشگاه توسعه یافته ولی درخدمت توجیه حکومت و تحمیق بوده و واقعا سوژه یعنی شهروند را تقویت نکرده است و رسانههایی چون رادیو و تلویزیون نیز سربار و جیرهخوران سیستم را تولید میکنند که سیستم به آنها برای بقای خود رشوه میدهد. درچنین فضایی میراث فرهنگی و تاریخ و جغرافیتا اساس شهرسازی نیست و شهرنشین داریم نه شهروند.
این پژوهشگر مطالعات فرهنگی تاکید کرد: مارکسیستها دلیل اصلی بروز این مسئله را عوامل بیرونی می دانند که معلول نظام سرمایهداری است. کاتوزیان نیز از منظر سیاسی به این مسئله مینگرد و می گوید که به دلیل استبداد ایرانی شهروندمداری گسترش نیافته و تاکید میکند که استبداد نفتی باعث توسعه شهر بوده که باعث شده نظام آموزشی ما نتواند شهروند بسازد. دیدگاه دیگری نیز میگید که درجامعه معاصر ما اساسا فهمی نادرست از مدرنیسم وجود داشته است.
مولف کتاب«مردم نگاری سفر» گفت: نظر بنده این است که دیدگاه مارکسیستها درست نیست چون دراین دیدگاه گویی امپریالیسم برای ما نقشه کشیده و ما لوحی سفید و بردگانی سربهراه هستیم و سرمایهداری است که مناسبات ما را شکل می دهد. ودراین دیدگاه واقعیت های تاریخی ما نادیده گرفته شده است و نقش دانش دیده نشده است. دردیدگاه کاتوزیان نیز تاریخ نادیده گرفته شده و نظریه استبداد ایرانی نیز قابل مناقشه است. دیدگاه امثال طباطبایی نیز که می گوید اساسا ما مدرنیته را درک نکردهایم کاملا درست نیست. به نظر بنده شکل دانش در نظام برنامهریزی شهری ایران شبه پوزیتیویسم جهان سومی بوده و کالایی صادر شده و دستکاری شده بوده که چندین مولفه داشته است. یکی اینکه به طور طبیعی فقط مادی ترین سطح واقعیت را میبید نه بیشتر و اشکال مختلف مدلسازی ها و نقشه کشیها را داریم که آمار توصیفی است و مثل ابزار وارد میشود. معماران ما دانشهایی داشتهاند ولی مدون و سیستماتیک نشده و به صورت خودآگاهی معرفتشناسانه درنیامده است.
سال ۱۳۳۲ طرح جامع هادی شهری پیاده شد که محکوم به شکست بود ولی با این وجود چون حکومت می توانست از طریق آن گفتمان نمایشی ایجاد کند پیاده شد. اگرچه آمار و تحققی و پروژه از دل علم بیرون میآید و واژههای دکتر و مهندس علم نمایی می کند هیچگاه با درک مفهومی دانش روبه رو نشدیم. با کلمه مهندس برای فریب سیستم بازی شده و درشهرسازی نیز با تقلیل امر اجتماعی به امری کمیتپذیر سادهسازی می شود تا مطامع سیاسی تامین شوند. به گونهای با علم نمایی و نمایش علمی مواجه شدهایم که بدون نقد و نظریه و انسجام است.
وی تصریح کرد: دراین فرایند تناقضهای جامع و شهر سادهسازی می شوند و دانش درخدمت اشیا و پول قرار میگیرد که جای انسان درآن خالی است.
شانزدهمین نشست ایرانشهر در خانه گفتمان شهر و معماری(خانهای از معماری وارطان) واقع در خیابان طالقانی غربی، میدان فلسطین، پلاک ۵۱۴ برگزار شد.