به گزارش پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی ، فردی که در شهر ساکن است و از او با عنوان شهروند یاد میشود، نسبت به شهر وظایفی دارد و در مقابل حقی نیز بر شهر دارد. این فرد حق دارد از هوای پاکیزه استفاده کند، از مواهب شهر به شکل عادلانه استفاده کند و... این شهروند برای اداره شهر سهم خود را میپردازد و در برابر، حق دارد بداند مدیران شهری چگونه شهر را اداره میکنند.
گفتگوی روزنامه شرق با پیروز حناچی درباره حق شهروند بر شهر و این حق در جامعه ایرانی را بخوانید:
اساسا چه تفاوتی میان شهروند و شهرنشین وجود دارد؟ آیا میتوان همه کسانی را که در شهر زندگی میکنند، شهروند به حساب آورد؟
برای پاسخ به این پرسش لازم است هم از نگاه شهروندان ببینیم و هم از نگاه ادارهکنندگان شهر. از نگاه شهروندان هرکسی که در شهر زندگی میکند؛ صرفا به دنبال سرپناه یا بهدنبال محلی برای اقامت نیست، بلکه بهواسطه اینکه در شهر زندگی میکند وظایفی دارد و لازم است خدماتی دریافت کند؛ وظایفی مثل رعایت آداب زندگی در شهر و رعایت حق همسایه و محله؛ برای مثال، زباله را در خیابان تخلیه نکند یا قاعده زندگی در شهر را رعایت کند. از سوی دیگر، کسانی که شهر را اداره میکنند وظیفه دارند شرایط زندگی سالم و شرافتمندانه را برای شهروندان آماده کنند. یعنی کرامت انسانی افراد به واسطه زندگی در شهر مخدوش نشود. این حقوق ابعاد مختلفی نیز دارد برای مثال، هرکسی در شهر حق دارد از نور خورشید استفاده کند؛ هرکسی در شهر حق دارد از هوای سالم بهرهمند باشد.
طبیعتا وقتی این حق را دوطرفه تعریف میکنیم؛ هرکسی حق دارد از مواهب و خدماتی که در شهر وجود دارد، بهرهمند شود؛ برای خدماتی که در مقیاس محله نیاز دارد کیلومترها رانندگی نکند؛ بتواند فرزندش را با پای پیاده به مدرسه ببرد یا خرید را با پای پیاده انجام دهد؛ پارکی در نزدیکی خانه داشته باشد که اوقات فراغت را بگذراند. طبیعتا کسی که به عنوان شهروند مواردی را رعایت میکند؛ این حقوق و انتظارات را دارد و از مدیران میخواهد این حق را محترم بشمارند و حدود آن را رعایت کنند. اما همیشه حدود این حقوق رعایت نمیشود. برای مثال، فردی در محله دنجی در تهران مثل ایرانزمین را که آرام و کمتراکم است برای سکونت انتخاب میکند و هزینههای این انتخاب را نیز میپردازد، اما ناگهان مجوز برج ٥٣ طبقه در این منطقه داده میشود.
براساس تعاریف امروزی شهر در معانی جهانی، نیز یک شهر خوب، شهری است که شهروندان بتوانند از مواهب آن به شکلی مساوی و عادلانه استفاده کنند. اگر کسی بیشتر از شهر بهرهمند میشود هزینه آن را بپردازد و اگر کسی بیشتر در شهر عارضه ایجاد میکند، باز هم هزینه آن را بپردازد و اگر کسی خسارتی به شهر میرساند؛ هزینه آن را بپردازد. در این تعریف اگر مدیران شهری میخواهند یارانه یا کمکی به شهر کنند لازم است به بخشی کمک کنند که همه به یک نسبت میتوانند از آن بهرهمند شوند؛ مواردی مانند حملونقل عمومی و فضای سبز. اما اگر بخواهیم شهرنشین را تعریف کنیم؛ باید بگوییم شهرنشین کسی است که نه او نسبت به شهر تعهدی دارد نه کسی که شهر را اداره میکند، به او تعهدی حس میکند. شهرنشین میتواند زبالهها را در خیابان بریزد و حقوق همسایه و شهر را رعایت نکند؛ میتواند رانندگی قاعدهمندي نداشته باشد و به حقوق عمومی تجاوز کند؛ درخت ببرد و... . و از سوی دیگر، مدیران شهری نیز نسبت به او تعهدی ندارند؛ برای مثال، اینکه این شخص در دود زندگی میکند اهمیتی ندارد. طبیعتا در چنین فضایی نه سؤالی مطرح و نه جوابی داده میشود.
رابطه نخست، یک رابطه دوطرفه است كه هم سؤال وجود دارد و هم جواب. هر دو طرف میتوانند از هم سؤال کنند. اگر مردم و شهروندان در بخش اول هزینه واقعی زندگی در شهر را بپردازند، طبیعتا از حاکمان این انتظار را دارند که جوابگو باشند. در کشورهایی که با بار مالیات اداره میشوند، مردم میتوانند به کمکاریهای حاکمان شهر واکنش نشان دهند. از سوی دیگر، وقتی هزینه اداره شهر از سوی شهروندان پرداخت شود، پاسخگویی از الزامات است. ماجرا به این شکل است که من شما را انتخاب میکنم تا در شورای شهر از حق من دفاع کنید؛ شما حق ندارید هزینهای را که من میدهم بابت اداره شهر در جای دیگر هزینه کنید يا با بهرهوری پایین هزینه کنید. اما در مقابل آن و در فضایی که شهروندی چندان مطابق با اصول نیست، برای اداره شهر از شهروندان کمک گرفته نمیشود و چیزی به نام فروش فضاهای شهری وجود دارد که مدیران آن را خلق کردهاند. درواقع ادارهکنندگان شهر با فروش فضاهای شهری شهر را اداره میکنند و ظاهرا از شهروندان پولی نمیگیرند. سالها پيش از يكي از كساني كه قرار بود شهردار تهران شود و نپذیرفت پرسیدم چرا نپذیرفتید؟ گفتند بودجه سالانه این شهر چقدر است؟ گفتم مثلا هشت هزار میلیارد. گفتند یعنی هر شهروند باید سالانه صد هزار تومان بپردازد. برای اداره امور شهر؛ کسی که این کار را بکند باید از آینده سیاسیاش خداحافظی کند؛ کسی که به سمت گرفتن پول از مردم میرود. ظاهرا این به آن معناست که مردم نیز علاقه و تمایلی برای مشارکت در هزینههای شهر ندارند و اگر هزینهای از آنها برای اداره شهر خودشان و با شفافیت گرفته شود، نسبت به مدیر مربوط بیاعتماد و بیعلاقه میشوند.
بههرحال، امروز مردم بیش از اینها بابت مسائل شهر هزینه میدهند. اینطور نیست؟
بله، اما تفاوت این است که این هزینه غیرمستقیم در بخش بهداشت و سلامت مثلا، آلودگیهای شهری هزینه یا مثلا بابت اتلاف وقت صرف میشود.
اما ظاهرا در این شهر به هر بهانه از مردم وجه دریافت میشود. از پارک در خیابان تا... .
اتفاقا کاش شهر از فروش پارکینگ اداره میشد. اینها برای شهر عارضه ندارد. چیزی که استفادهکننده آن زیاد و سازوکار آن روشن است، ایرادی ندارد. بههرحال، واضح است اگر منِ شهروند ماشین شخصی دارم باید هزینه استفاده از آن را بدهم. در برابر این نگاه، شهروندان از حملونقل عمومی در شأن استفاده میکنند و این بخش تنها برای کسانی نیست که مجبورند. چندی پیش با یکی از مدیران ارشد رنو صحبت میکردم؛ میگفت در پاریس با مترو سرِ کار میرویم. در پاسخ به ابراز تعجب من، گفت اگر با مترو سر کار نرود بابت راهبندان به کارهایش نمیرسد.
مورد دیگری را برایتان مثال بزنم: زمانی مدیر حملونقل عمومی پاریس درباره برخورد با شهروندانی که از خودرو شخصی استفاده میکنند، از اصطلاح نقرهداغ استفاده میکرد: «کسانی را که در شهر پاریس از خودروی شخصی استفاده کنند، نقرهداغ میکنیم» و در توضیح میگفت بخش مهمی از خیابانها را به حملونقل عمومی اختصاص میدهیم و از یک باریکه برای حملونقل شخصی استفاده میکنیم. حالا ببینید در ایران چگونه شهرها اداره میشوند. آیا با این نگاه اداره میکنیم؟ این شکل اداره، موجب میشود ناچار شوید از آب کره بگیرید. دیگر اجازه ریختوپاش در بودجه ندارید. وقتی اینجور از مردم پول میگیرید، همه آن محاسبه میشود. وقتی از این قاعده خارج میشوید نه سؤالی میشود و نه پاسخی میدهید. چرا؟ چون بههرحال، چیزی شفاف نیست. تهران این جایگاه را دارد كه اگر کار خوب در آن اجرا شود بهسرعت تسری مییابد و برعکس.
بسیاری شهرها به تهران نگاه میکنند. اگر در پایتخت پروژههای تهران برای تأمین منابع شهر فروخته شود، در تبریز و اهواز نیز این اتفاق میافتد. در تهران بههرحال، قاعدههایی نیز وجود دارد که در شهرهای دیگر کمتر است. این وجه دیگری نیز دارد؛ چه بودجه مورد نیاز این شهر، هشت هزار میلیارد باشد و چه ٣٠ هزار میلیارد. واقعیت این است ما دقیقا نمیدانیم شهر با چه بودجهای باید اداره شود. دراینمیان باید پرسید هزینههای بودجهای شهر چگونه تأمین میشود؟ براساس برنامه سالانه و اینکه پروژههای موجود در این برنامه چقدر اولویت دارند و در چه زمانی باید انجام شوند؛ اصلا اولویت دارند یا نه. هر بار، من اتوبان دوطبقه صدر را مثال میزنم. مثلا در شهری که آلودگی و ترافیک آن این است و نیازمند حملونقل عمومی است و همه باید در آن مشارکت کنند، پروژهای تعریف شود که صورتمسئله آن غلط است، بهرهوری ندارد یا در اولویت نیست؛ یعنی ما اشتباه رفتهایم. اینکه دقیقا این شهر با چه هزینه و اعتباری و با چه میزان پول باید در سال اداره شود. آیا این بودجه و برنامه سالانه، به دلیل بهرهوری، بهرهورترین بودجه ممکن است؟ درباره شهرهای ما این هنوز مشخص و روشن نیست. فقط هم خاص تهران نیست.
یعنی حق شهر بر شهروندان روشن نیست.
از سوی دیگر، این هزینهها از کجا تأمین میشود؟ اینها هم واضح و روشن نیست. نه اينکه نمیدانیم. قاعدتا فرض بر این است که برای تأمین هزینهها نباید دست به هر کاری بزنیم. قاعدتا حد و چارچوبی باید قائل باشیم. اگر این چارچوب رعایت نشود هر اتفاقی ممکن است در شهر بیفتد. توسعه پایدار یعنی اینکه به اندازهای عارضه ایجاد کنید که قابل ترمیم باشد و به میزانی استفاده کنید که آیندگان نیز بتوانند از شهر استفاده کنند. وقتی این رعایتها وجود نداشته باشد، نتیجه این است به میزانی آب استفاده میکنید که اگر ١٠ سال پرآبی داشته باشید باز هم کمبود آب هست؛ همه آب حوزه نفوذ منطقه را به سمت کلانشهر هدایت میکنید یعنی باغات کرج و شهریار را خشک میکنید؛ کشاورزی منطقه را از بین میبرید.
وقتی از پایداری توسعه حرف میزنیم همه اقدامات باید در حداکثر بهرهوری باشد. یعنی درباره دریاچه مصنوعی از حقابهها استفاده نکنید، تبخیر را در نظر بگیرید و به گونهای آن را اداره کنید که حداقل هزینه لازم را داشته باشید و از احداث حداکثر بهره را که همه مردم شهر از آن منتفع شوند. این یک نگاه است. در استفاده از خودروهای شهر هم هست. خودروهای شهر را بهگونهای استفاده کنید که حداقل آلودگی را داشته باشند. از سوی دیگر، وقتی مردم شهر را شهروند نمیبینیم، شهروندان هم خود را شهروند نمیبینند. اصلا به خودشان اجازه سؤال نمیدهند.
شاید هم با حقوقشان آشنا نیستند یا ناامید هستند از پیگیری حقوق؟
یا شاید بهنوعی با زبان بیزبانی میگویند ما به تو کاری نداریم و تو هم به ما کاری نداشته باش. ما کار خودمان را میکنیم تو هم کار خودت را بکن. در این شرایط نه شهروند، شهروند است و سؤال میکند و نه مدیر در جایگاه پاسخگویی قرار میگیرد.
مگر مدیران شهری، خود شهروندان این شهر نیستند. مگر از دل همین جمعیت بیرون نیامدهاند؟ چطور عملکرد آنها با اماواگر همراه است. چرا لازم است از آنها سؤال و درخواست شود؟ چرا خودجوش عمل نمیکنند؟ مگر اینکه بگوییم همین شهروندان، همین مدیران را میطلبند.
این هم دانش میخواهد هم بینش. دانش به معنای بحث تخصصی است که آدم بفهمد بار غلط تصمیماتش چگونه است. درباره بینش منظورم این است آنچه در ظاهر نشان میدهند، درواقع آنگونه باشند. ما در جامعه حرفهای هم داریم. در جامعه مشاوران، زیاد این اتفاق میافتد. در طراحی شعاری را میدهیم؛ مثلا در طرح جامع شهر یزد روی بافت تاریخی تأکید میکنیم و بعد هم در همین بافت خیابان تازه میسازیم. این یعنی شعار با عملکرد یکی نیست. فرق فرنگیها با ما این است که در مدیریت استراتژیک وقتی نقطهای را هدف قرار میدهند همه برنامهها را همسو با آن تنظیم میکنند و دائما آن را چک و سیستمهای نظارتی را لحاظ میکنند. هر از چندی همهچیز را بازبینی میکنند و از حداکثر پتانسیل همه گروههای ذینفع استفاده میکنند. ما به این شیوه عمل نمیکنیم و معلوم است نتیجه نمیگیریم.
درواقع میخواهید بگویید در اداره شهرها نه از پتانسیل مردم استفاده میشود و نه از مدیران؟
یعنی ما برای اینکه به این نقطه برسیم باید ملاحظاتی را رعایت کنیم که در عمل یا نمیخواهیم یا نمیتوانیم. خوشبینانه «نمیتوانیم» صحيح است و بدبینانه این است که نمیخواهیم یا به دلایلی نمیخواهیم. بههرصورت، برای اینکه ما به آن نقطه برسیم باید به سمت آن حرکت کنیم و ابزارها را متناسب برداریم.
پس با این اوصاف، نمیتوانیم کلانشهرها بهویژه تهران را مدرن یا شبهمدرن بدانیم.
ما تنها شهرهایی نیستیم که با این معضل مواجه است. در منطقه ما، خیلی اوقات خیلی کشورها مانند پاکستان هستند که شهروندان را ممکن است شهروند در نظر نگیرند. ترکیه درحالحاضر به این عارضه دچار شده است. کشورهای دیگری هم هستند که با درآمد سرانه بالا این را میپوشانند برای مثال، در عربستان و امارات متحده عربی. اگر بخواهیم مقایسه کنیم؛ ترکیه زمان جنگ ما تورم دورقمی را تجربه میکرد. دورهای تصمیم گرفتند اصلاح کنند. شاید یکی از دلایل این سرعت و اصلاح، پیوستن به اتحادیه اروپا بود که برای آن ناچار شدند نظامهای موردنظر اتحادیه اروپا را اعمال کنند. این به آن معنا نیست که فساد نیست. به سمت تولید رفتند كه درنهایت الان میبینید جنس ترک چقدر در بازار ایران زیاد است.
ما در غیاب اتحادیهای مشابه اتحادیه اروپا در منطقه، با چه انگیزهای میتوانیم با این نگرش حرکت کنیم؟
ما میتوانیم کاری کنیم که تولید در کشور عزت بیابد. اگر شهري به اين شيوه اداره نشود، مدير شهري ميتواند بگويد اين شهر را با ٢٥ نفر اداره ميكند. ٢٥نفر به ما پول ميدهند، براي آنها پروژه تعريف ميكنم...
سیکل معیوب شهروند غیرمسئول- مدیر غیرمسئول از کجا ایجاد میشود و از کجا میشود به آن خاتمه داد؟
فکر میکنم وقتی مردم با حقوقشان آشنا نباشند و ضمانتی هم برای احقاق حق وجود نداشته باشد.
آیا با این موافق نیستید که در نهایت این موضوع به فردگرایی خودخواهانهای برمیگردد که امروز در این جامعه بیداد میکند؟
بله، ظاهرا هرکسی به کار خودش مشغول است. در دین هم داریم. الناس علی دین ملوکهم و البته میگویند ملوک هم حاکمان خوب دارند. پس باید اول خودمان درست شویم... .