پرسشی که ممکن است به وجود آید این است که مگر آقای مدیرعامل در هر اتفاقی که در زیرمجموعهاش رخ میدهد مسوولیت مستقیم دارد؟ احتمالا سالانه دهها خطا و اتفاق ناخوشایند و البته کوچک و متوسط که چندان رسانهای نمیشود در سازمانی چون راهآهن رخ میدهد، آیا در نخستین اتفاق باید مدیرعامل استعفا دهد؟ چرا مدیرعامل؟ چرا معاون او نه؟ و چرا بالاتر از او چون وزیر یا رییسجمهور نه؟ پاسخ به این پرسشها در درک این رفتار و اثرات مثبت آن موثر است.
بدون تردید مدیرعامل مسوولیت مستقیم در بیشتر این حوادث ندارد. چرا که یک مامور میتواند کوتاهی کند و باعث خسارات جانی و مالی فراوانی شود و این هیچ ربطی به مدیرعامل ندارد. ولی مدیرعامل از چند جهت دیگر ممکن است واجد مسوولیت باشد. اول مسوولیت غیرمستقیم مدیرعامل است. تخلف یا قصور و تقصیر یک ماموری که در یک وظیفه حساس قرار دارد، به طور غیرمستقیم به مدیران بالاتر او ربط پیدا میکند. اینکه آیا فرد شایستهای برای این کار انتخاب شده بود؟ اینکه آیا فعالیتهای او تحت نظارت بوده است؟ آیا آموزش مناسب دیده است؟ همه اینها به مدیر بالادست او مربوط میشود و اگر مدیری این کارها را به خوبی انجام نداده طبعا مسوولیت متوجه مدیر بالادست اوست و الی آخر که برسد به آقای مدیرعامل.
از زاویه دیگر نیز مسوولیتپذیری متوجه مدیران مافوق است. فرض کنیم که سالهای زیادی بگذرد و در راهآهن اتفاق بدی نیفتد. خوب اگر مدیرعامل راهآهن بتواند این وضع را به عنوان شاخص موفقیتی برای مدیریت خود بداند که طبعا منطقی است، به همین دلیل هنگامی هم که حادثه دردناکی رخ میدهد، باید تبعات منفی و مسوولیت آن را به عهده بگیرد. نمیشود که مدیران اقدامات خوب و مثبت زیردستان خود را به حساب کارنامه موفق خود بگذارند، ولی از پذیرش مسوولیت اقدامات خسارتبار و ناخوشایند آنان سر باز بزنند. این معیار دوگانه و بسیار زشت و ناجوانمردانه است. متاسفانه تاکنون این معیار در جامعه ما رواج داشت. مدیران زیر بار مسوولیت خطاهای زیردستان خود نمیرفتند. البته مسوولیت کیفری با کسی است که مرتکب قصور یا تقصیر شده، ولی مسوولیت مدیران نیز حداقل از منظر سیاسی و مدیریتی باید پذیرفته شود.
واکنش عمومی در برابر اقدامات خسارتآمیز به تناسب اثراتی است که آن حادثه در ذهن و فکر مردم دارد. برای مثال اگر همین حادثه با همین کیفیت رخ میداد ولی قطار در حال حرکت در وضعیتی بود که میتوانست قطار متوقف شده را ببیند به احتمال زیاد تصادف خسارت چندانی ایجاد نمیکرد، هرچند در اصل اشتباه تفاوتی رخ نداده بود، و چون خسارت محدود بود واکنشها نیز محدود میشد، و نیازی به استعفا نبود. ولی اکنون که دهها نفر از هموطنان کشته و بسیار بیش از این تعداد مصدوم شدهاند باید پاسخی شایسته به افکار عمومی داده شود. در واقع مردم باید حس کنند که دستاندرکاران مسوولیتپذیر هستند و این از میزان درد و رنج آنها خواهد کاست. حضور فوری وزیر در محل و واکنش ریاستجمهوری و معاون اول ایجادکننده این حس بود ولی استعفای مدیرعامل رکن اصلی این فرآیند بود.
نکته بسیار مهم ماجرا این است هنگامی که مدیران متوجه شوند که با بروز چنین اتفاقاتی باید استعفا دهند و بروند، حساب کار دستشان خواهد آمد. از این رو و از ابتدا میدانند که بیش از گذشته باید جوانب امر را رعایت کنند و دیگر مثل گذشته نیست که پس از این رویدادها فقط چند مامور دونپایه دچار مشکل شوند و تمام. اتفاقا ماموران مقصر نیز در چنین شرایطی که مدیر آنان استعفا دهد، مجازات خود را عادلانهتر تلقی خواهند کرد و سایر ماموران نیز مسوولیتپذیری بیشتری پیدا میکنند. سطح استعفا را فضای عمومی و ابعاد تقصیر و فاجعه تعیین میکند.
در مورد اخیر استعفا در سطح معاون وزیر و مدیرعامل راهآهن پذیرفتنی و معقول مینماید. ولی به تناسبی که ابعاد ماجرا محدودتر یا گستردهتر باشد، میتوان انتظار داشت که سطح استعفا نیز پایینتر یا بالاتر رود. نکته مهم استعفا، پذیرش داوطلبانه آن است. در واقع به جای عزل و برخوردهای از بالا، پذیرش مسوولیت از سوی مدیران اثرات مثبتتری بر نظام مدیریتی و افکار عمومی دارد. در هر حال امیدواریم که استعفای مدیرعامل راهآهن، نقطه آغازی باشد برای رفتارهای مشابه در حوادث مشابه. و مهمتر اینکه نهادینه شدن این رفتار از یکسو به بهبود عملکرد مدیریتی مدیران منجر شود و از سوی دیگر اعتماد مردم را نسبت به نظام مدیریتی کشور افزایش دهد.
منبع: اعتماد