تهران و اصفهان و مشهد و تبریز به خاطر ساخت و سازهای بیرویه زشت شدهاند. ساختمانهای زشت و بد و نامطمئن - عین قارچ – در همه جای شهر سبز شدهاند و شهر را به معنی دقیق كلمه گند زدهاند و خراب كردهاند. اما حرفش كه پیش بیاید تمام مسوولیت را میاندازیم گردن شهرداری و وزارت مسكن كه حواسشان به شهر نبوده و حفظ هویت شهر برایشان اهمیتی نداشته. به خصوص وقتی از پاریس و مادرید و آمستردام برمیگردیم درد و بلای مسوولان خوش سلیقه و هوشیار آن صفحات را توی سر مسوولان بدسلیقه و بیخیال خودمان میكوبیم.
وای به وقتی كه فقیر و آواره و مریض و كارتنخواب و بدبخت ببینیم. در هر جایی كه باشیم، چه در تاكسی و چه در دانشگاه و چه در روزنامه و چه در تلویزیون و چه در سینما، برای دولت ابراز تاسف میكنیم و به خاطر بیفكری و بیكفایتیاش به او فحش میدهیم. همین دیروز، پریروز كه عكسها و خبرهای گورخوابهای شهریار منتشر شد، همه كاسه و كوزهها سر دولت و شهرداری شهریار شكست كه چرا اینها كاری نمیكنند و اصلا چرا در این سی و چند سال كاری نكردهاند... من منكر مسوولیت مسوولان نیستم. حتما باید به حساب آنها رسیدگی كنیم و تقصیركارها را بشناسیم و به سزای عملشان برسانیم. اما آیا در این میان «ما» یعنی همین مردم شریف و بزرگوار و نجیب، هیچ مسوولیتی نداریم و – ولو به اندازه ارزن – مستحق سرزنش و توبیخ نیستیم؟ دولت اهمال كرده، شهرداری و كمیتهامداد و بهزیستی هم هكذا. باید بیایند و جواب بدهند. سلمنا. اما آیا من و شما نباید جواب بدهیم؟ آیا من و شما در كار و بارمان هیچ اهمال نكردهایم؟ آیا ما مسوولیتی نداریم؟
خوب كه نگاه كنیم آیا این «ما» نیستیم كه شهرمان را به این روز انداختهایم؟ نمونه دست به نقدش همین آلودگی هوا. البته كه دولت بیبرنامه است و اگر هم برنامه دارد، در اجرایش جدی نیست. اما آیا این در وضعیت رقتبار بد و اعصابخردكنی كه در شهر حكمفرماست، ما نقشی نداریم؟ هر كس از بیرون گرههای كور ترافیكی شهر را ببیند گواهی میدهد كه ما مردمی بیمسوولیت و بیفكر و تا حدودی ازخودراضی هستیم. در كوچه ما رفت و آمد سخت شده از بس كه دوبله ایستادن و اخیرا تریبل ایستادن به یك امر عادی بدل شده. میآیند وسط خیابان پارك میكنند و میروند دنبال كارشان، عین خیالشان هم نیست كه بقیه را به دردسر میاندازند یا نه... دیشب تا خود صبح دزدگیر یك پراید نهچندان محترم، خواب را برای ساكنان خیابانی كه من در آنجا زندگی میكنم حرام كرد.
پریشب هم خانه بغلی كه كوبیده و قصد كرده آپارتمان زشت بالا ببرد، بتنریزی داشت و پدرمان را درآورد. بحث یك شب و دو شب نیست. ما رسما خودخواه شدهایم و تضییع حقوق دیگران را حقوق مسلم خود فرض كردهایم. ما به شهر تعلقی نداریم. دلیلش را باید بعدا سرحوصله با هم حرف بزنیم. اما آنچه مسلم است این است كه كسی كه به شهرش تعلق نداشته باشد، مسوولیتی هم نسبت به آن حس نمیكند. اینكه شهرداری و بهزیستی باید به بیخانمانها رسیدگی كنند، چیزی از مسوولیت بقیه شهروندان كم نمیكند. ما هم به آنچه دور و برمان میگذرد مسوولیم و اگر كسی در این سرما كنار خیابان جان بدهد، یا كسی سر گرسنه به بالین سنگیاش بگذارد، باید به وجدانمان جواب بدهیم. برای رفع مسوولیت نمیشود سكهای در گدا آهنیها انداخت و عذاب وجدان را از خود دور كرد، نه.
همه ما مسوولیم و باید جواب بدهیم كه چرا عدهای كنار دستمان از سرما به گور پناه بردهاند. اگر خیلی دوست دارید به دولت بد بگویید و دایم مسوولیتهایش را یادآور شوید حرفی نیست، اما در كنارش مسوولیتهای خود را از یاد نبرید. هم آداب اسلامی و هم رسم انسانی حكم میكنند كه به فكر دیگران باشیم و در سرما و گرما تنهایشان نگذاریم... اما اجازه بدهید این را هم اعتراف كنم كه گاهی مسوولیت شهروندی چنان سخت و طاقتفرساست كه راحتتر این است كه به هر بهانهای كه شده از زیر بارش در برویم. واقعا در این سرما، بیخانمانی را اگر دیدیم چه باید بكنیم؟ فرار كنیم و برویم بچسبیم به شومینه و برنامههای احمقانه ماهواره را تماشا كنیم؟ دست بیخانمان را بگیریم و ببریمش حمام و لباس نو تنش كنیم و شامش دهیم؟ زنگ بزنیم به صد و ده تا بیاید جمعش كند و از جلوی چشم ببردش...؟