به گزارش پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی،تصاویر فروریختن ساختمان پلاسكو خیلی سریع منتشر شد، همانطور كه تصاویر مربوط به فروریختن برجهای دوقلو در نیویورك در سراسر جهان مخابره شد. وجه تشابه این دو بازنمایی در آن بود كه هر دو به نمادی بدل شد كه فارغ از معنای صریح و آشكار، دلالتهایی ضمنی نیز مییافت. به این معنا اگر تصویر فروریختن برجهای جهانی به منزله سرآغازی برای عصری جدید عمل میكرد، شاید بتوان خطر كرد و گفت تصویر فروریختن ساختمان پلاسكو به نشانه یا دالی مركزی در گفتمان روزمره ایرانیان بدل شد. با این تفاوت اساسی كه این دال یا نشانه مركزی در همین مدت زمان كوتاهی كه از آن گذشته، تفسیرها و معناهای متفاوتی یافته است و وجوه و سویههای معنایی متكثری یافته است. شاید هم بتوان گفت هنوز زود است كه این وجوه معنایی متفاوت ذیل یك تفسیر واحد قرار بگیرند.به دیگر سخنتصویر فروریختن ساختمان پلاسكو در خاطره جمعی ایرانیان به مدد انعكاس زنده و لحظه به لحظه آن توسط رسانههای رسمی و غیررسمی ماندگار شد، واقعهای دردناك كه حضور زنده و قدرتمند رسانه سبب شد در زمانی كوتاه واكنشهای متفاوتی در جامعه پدید آید. از نقد واكنشهای مردم حاضر در صحنه، تا انتقادهای گسترده به مسوولان از جنبههای مختلف، هم از این بابت كه تدابیر لازم برای پیشگیری از این امر اخذ نشده بود، هم به این خاطر كه به جاننثاری شماری از آتشنشانان ایرانی منجر شد. در همین فاصله زمانی كوتاه پلاسكو از جنبههای مختلف مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت، یك رهیافت به این ماجرا بازنگری آن از منظر رسانههاست، واكنشی كه رسانههای مختلف به آن داشتند و نحوه نقش آفرینی ایشان.
نشست پیامدهای روانی-اجتماعی پوشش اخبار بحران در فضای مجازی از همین چشمانداز به واقعه پلاسكو نگریست. در این نشست هادی خانیكی استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، احمد جلیلی رییس انجمن روانپزشكی ایران و فردین علیخواه عضو هیات علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان سخنرانی كردند كه گزارشی از آن از نظر میگذرد:
رسانهها: ارتباطات بحران و روزنامهنگاری بحران
هادی خانیكی
استاد ارتباطات دانشگاه علامه
با توجه به اینكه دستاندركاران رسانه و ارتباطات حضور دارند، شاید بهتر بود از نظر ایشان نیز استفاده میكردیم. این نشست با این هدف برگزار شد كه در پیامد رخدادهای اخیر مرتبط با فروریختن ساختمان پلاسكو شاید در ادبیات ارتباطی جامعهشناسانه و روانشناسانه و حتی روانپزشكانه، پدیدهای تحت عنوان پلاسكویی شدن شهر تهران و پلاسكویی شدن ارتباطات، پلاسكویی شدن مدیریت شهری و پلاسكویی شدن خدمات شهری و... بخش مهمی از مطالعات پیش روی ما را به خود اختصاص دهد.
به این دلیل اگرچه ممكن است مباحث ما درآمدی بر مباحث جدیتر باشد، گفتیم قبل از آنكه این واقعه نیز به بوته فراموشی سپرده شود، انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات به این بحث بپردازد. واقعه پلاسكو یك شوك به جامعه وارد كرده است و تكانهای به سطوح مختلف اجتماعی و فنی و مدیریتی ایجاد كرده است. كاركرد انجمنهای علمی نیز ایجاد گفتوگوهای میان رشتهای میان دستگاههای اجرایی و فكری و رسانههاست.
كسی از نقد در امان نماند
در حوزه ارتباطات تكانی كه هم شكل و هم محتوای آتشسوزی پلاسكو به وجود آورد كه خیلی از حوادث دیگر به وجود نمیآورند. مساله به این جا رسید كه مثل مهرههای دومینو از مرحلهای به مرحله بعدی وارد شدیم. یعنی ابتدای روز پنجشنبه در آستانه تعطیلی رسانههای جریان اصلی یا وقتی كه مردم كمتر جلوی تلویزیون نشستهاند، حادثهای رخ داد. این حادثه به لحاظ فنی عمدتا توسط رسانههای شبكه مجازی تحت پوشش قرار گرفت. در فرآیند پوشش از جمله توسط رسانه ملی یعنی شبكه خبر این امكان هم وجود داشت كه دوربینی در منطقه حضور داشته باشد و در همان حین ساختمان فروریخت و به عكس زندهای بدل شد. پدیده فنی این ماجرا چنان بود كه دوربین بود و تصویر زنده فروریزی ساختمان منعكس شد و این احساسات را برانگیخت و این برانگیختگی احساسات موجب شد با اطلاعرسانیهای مداوم، در حل مرحله فرایند اطلاعرسانی مساله از یك موضوع به موضوع دیگر منتقل شود. در خلال این امر معلوم شد كه چقدر همه ساختمانهای ما همگی پلاسكو هستند و اساسا چقدر تهران پلاسكو است، یعنی به تدریج متوجه شدیم كه هر یك از ما در مجتمعی كه زندگی میكنیم، در معرض همان اتفاق هستیم و تفاوت در این است كه این اتفاق در پلاسكو به صورت عینی رخ داده است. مساله بعدی كه مطرح شد، ضعفهای مدیریت شهری و مدیریت بحران بود.
موضوع مهم دیگری كه مطرح شد، حساسیتهای افراطی یا ناسودمند جامعه بود. یعنی گفته شد كه اصلا چرا جمعیت اینقدر ازدحام كرده و اجازه نداده ماشینهای آتش نشانی و اورژانس به محل حادثه راه پیدا كنند. به عبارت دیگر در حادثه پلاسكو با نقد جامعه، نقد رسانهها و نقد نهادها ماجرا به نقد همه علیه همه بدل شد، یعنی جامعه علیه دستگاههای رسمی و دستگاههای رسمی علیه نخبگان و مردم نقد كردند. اگر كسی مجموع اخباری كه منعكس شد و تصاویری كه منتشر شد را تحلیل محتوا كند، به این نتیجه میرسد كه كسی در این ماجرا از نقد در امان نبود، از كسبه آن ساختمان تا موسس و معمار تا ادارهكنندگان شهر و...
انتخاب بین بد و بدتر
اما سوال این است كه از حوزه ارتباطات چه موضوعی را باید برگزینیم و به چه موضوعی باید بپردازیم كه اصحاب ارتباطات و شهروندخبرنگاران یا روزنامهنگاران یا سیاستگذاران و مدیران ارتباطی كمتر به آن پرداختهاند؟ به نظر من بزرگترین مسالهای كه به آن نپرداختیم، یعنی بحث در این باره كه ساختمانهای بلند در تهران ایمنی ندارند و ما نیز نسبت به آن ایمنی نداریم، موضوعی تحت عنوان ارتباطات بحران و ارتباطات ریسك است.
به خاطرهای اشاره میكنم. در بحبوحه جنگ در روزنامه كیهان بودم. در سالهای آخر جنگ، به جنگ شهرها بدل شده بود و بهخصوص تهران در معرض حملات موشكی بود، از جمله خاطرم هست كه ١٤ موشك به حوالی دو روزنامه كیهان و اطلاعات در میدان امام خمینی(ره) كه نزدیك یكدیگر بودند، اصابت كردند. مساله اولیه ما این بود كه چه كنیم كه اگر به یكی از این دو روزنامه یا هر دوی اینها موشكی اصابت كرد، رسانهای باشد كه به مردم اطلاعرسانی كند؟ تدابیری در این زمینه اندیشیده شد. آن زمان اینترنت و تجهیزات ارتباطاتی و فنی امروز نبود. تصمیم گرفتیم روزنامه در سه نقطه تهران منتشر شود و در هر كدام از این نقاط یكسوم تحریریه حضور داشته باشند. بعد فهمیدیم این تدابیری كه به لحاظ فنی اندیشیده بودیم، به لحاظ فنی هم غلط بود. مثلا اینكه برویم به زیرزمین و كار كنیم، غلط بود، چون خود زیرزمین از نظر ایمنی و مقاومت، بسیار خطرناك است و اگر بمب به ساختمان بخورد، از زیرزمین نمیشود بیرون آمد. اما بعد به نتیجه دیگری رسیدیم.
در نشستی كه با روانپزشكان و روانشناسان داشتیم، به این نتیجه رسیدیم كه مهمترین مساله، مدیریت بحران است. جنگ شهرها یعنی جنگ شهرها و اینكه مردم مقاومتشان از بین برود. این مقاومت وقتی از بین میرود كه مردم نترسند. به دنبال راهحل علمی نیز بودیم، یعنی فقط نمیخواستیم به مردم روحیه بدهیم. در نتیجه با مطالعه میدانی كه انجام دادیم، به این نتیجه رسیدیم كه تلفات كسانی كه از شهر میگریختند، از تلفات خود بمباران بیشتر بود. كار ما به عنوان رسانه این بود كه همین نكته را منعكس كنیم و به مردم گوشزد كنیم كه بهتر است بین بد و بدتر یكی را انتخاب كنند.
تفكیك ارتباطات بحران و ارتباطات ریسك
با در نظر گرفتن این خاطره به نظر میرسد هراسی كه از فروریختن پلاسكو به وجود آمد را میتوان با هراس پدید آمده در دوره جنگ مقایسه كرد. در آن زمان بنا شد كه در تهران همه جا پناهگاه وجود داشته باشد. بنا شد كه ساختمانها ایمنسازی شود. هر ساختمانی وقتی مجوز میگرفت كه در برابر حملات هوایی ایمن میبود. اما آن پناهگاهها چه شد؟ آیا ساختمانها مقاوم شد؟ موج بعد زلزله بود. زلزله تهران نیز آنقدر هراس ایجاد كرد كه گفته میشد اگر در نزدیكی تهران زلزلهای به قدرت خیلی كم رخ میداد، تهران كاملا فرو میریخت. در نتیجه بعد از مدتی در مدارس و ادارات آموزشهایی برای مواجهه با زلزله ارایه میشد و صحبت از مقاومسازی ساختمانها جدی شد. اما مقاومسازی تهران به لحاظ امنیتسازی چه شد؟ مساله ایمنسازی تهران در برابر زلزله چه شد؟ مساله اصلی امروز نیز این است كه چه میشود كرد كه حادثهای مثل پلاسكو دیگر رخ ندهد یا اگر رخ داد، عوارض و تبعاتش كمتر شود؟
به این اعتبار میتوان گفت مساله ما در حوزه ارتباطات توجه كردن یا سوق دادن به فهم ارتباطات مخاطره و ارتباطات بحران است و بعد از آن روزنامهنگاری بحران مطرح میشود.
ارتباطات مخاطره و ارتباطات بحران را به این خاطر از یكدیگر تفكیك میكنم كه ارتباطات مخاطره الزاما ارتباطات بحران نیست. جامعه در ریسك احتمالا جامعه بحرانی نیست. در جامعه در ریسك، خود ریسك میتواند موجب هوشیاری شود و ببیند كه در چه مسائلی ضعف دارد و آن ضعفها را پوشش دهد. مثلا با پدیده شبكه اجتماعی در روزهای اول سقوط پلاسكو به صورت منفی بروز كرد. یعنی اگر خدا كاری میكرد كه این چند روز اینترنت نبود یا موبایلها دست همه نبود، كمكی به مردم تهران میكرد. یعنی حكیمباشی قضیه این شهروندخبرنگاران بودند كه مدام عكس میگرفتند. اما بعد متوجه شدیم كه بعد از نقش اول آنها كه صرفا به بازنمایی خود میپرداختند و منفی بود، نقش مثبتی نیز پدید آمد كه همان اطلاعرسانی و حساسسازیشان بود. قدرت اطلاعرسانی این شهروندخبرنگاران وسیع بود و جامعه را حساس كردند و توانستند نوری به قسمتهایی بتابانند كه قبلا به آنها توجهی نبود. حتی به حقوق شهروندی توجه كردند. اگر شهرداری مدعی است كه اخطارهای مداوم داده است، سوال این بود كه آیا یك نهاد ناظر یا یك نهاد سیاستگذار باید فقط اخطار بدهد و این اخطار كفایت میكند یا باید اقدام هم بكند؟ به خصوص در جامعه ما كه به اخطار عادت كردهایم و هر كدام از ما بارها اخطارهای متفاوت گرفتهایم.
ما با اخطار زندگی میكنیم. من خودم وقتی به اخطارهای پزشكان در مورد سلامت خودم مواجه میشوم، گاهی به این نتیجه میرسم كه اصلا نباید زنده باشم! اما باز به آنها توجه نمیكنم. بنابراین صرف اخطار كفایت نمیكند و اینكه یك نهاد سیاستگذار مدعی شود ما اخطار دادهایم، كفایت نمیكند و باید اقدام كند. اقدام هم معنا دارد. یعنی به كسانی كه مساله معیشت شان از این ساختمان میگذرد، نیز باید بود. بنابراین شاهدیم كه كار رسانههای مجازی به تدریج از وجه منفی اولیه به سمت مثبت حركت كرد. بنابراین ارتباطات ریسك یا مخاطره میتواند گاهی ما را از بحران نجات دهد، نه اینكه منجر به بحران شود.
ارتباطات بحران
بعد از این مساله ارتباطات بحران مطرح میشود. ارتباطات بحران یعنی اینكه به هر صورت وقتی حادثه رخ میدهد، چه باید كرد. اینجا اشاره شد كه ما چقدر روزنامهنگارانی داریم كه با بحران چه به لحاظ فیزیكی و چه از نظر متافیزیكی آشنا هستند؟ آیا باید داخل آتش بروند یا خیر؟ دوربینشان كجا باید باشد و... اینها مسائل ریز فنی است. مسائل متافیزیكی نیز عبارتند از ارزشهای حرفهای و اخلاقی. اینكه چه نوع خبرهایی را باید منعكس كرد؟ آیا همیشه ارزشهای خبری منفی است یا میتوان ارزشهای مثبت خبری نیز قایل بود؟ به دلیل ضعفهایی كه داریم، همیشه ما در میان دو افراط قرار میگیریم. یعنی یا افراد در اوج ایثار و فداكاری هستند، مثل آتش نشانها، یا در اوج زیر پا گذاشتن ارزشهای اخلاقی هستند. كمااینكه در محتوای برخی از خبرها دیدم كه چنین منعكس شده كه گویا همه آدمهایی كه آنجا هستند، برای این جمع شدهاند كه فرصتی پیدا كنند و مغازهها را غارت كنند یا از خودشان عكس بگیرند. این نحوه اطلاعرسانی به دلیل آشنا نبودن یا زیرپاگذاشتن ارزشهای اخلاقی و ارزشهای حرفهای است.
بنابراین در مرحله دوم این آموزشها در ارتباطات بحران ضرورت دارد. اگر به ارتباطات بحران توجه كنیم، میبینیم كه همه بار روی دوش روزنامهنگاران یا حتی شهروندخبرنگاران نیست، روی جامعه و مسوولان و نهادهای رسمی هم هست. اگر همه بدانند كه چطور در بحرانها باید به بقیه كمك بكنند، مشكل حل میشود. این جاست كه آموزشهای شهروندی مهم میشود. آموزشهای شهروندی در نسبت بین نهادهای مدنی، رسانهها و دستگاههای رسمی مطرح میشود. به این اعتبار است كه میتوان اصطلاحهای ارتباطات مخاطره و ارتباطات بحران و روزنامهنگاری بحران را از یكدیگر تفكیك كرد و به هركدام در نهادهای سیاسی، آموزشی و ارتباطاتی پرداخت.
پیامدهای روانی اخبار حوادث بر جامعه
احمد جلیلی
رییس انجمن روانپزشكی ایران
در این جلسه قرار است بیشتر از منظر بهداشت روانی یا بهداشت عمومی به این حادثه نگاه كنیم. در پیشگیری از اختلالات روانی سه سطح وجود دارد؛ سطح یك، این است كه چه باید كرد تا افراد جامعه كمتر بیمار شوند زیرا ریشهكن كردن اختلالات روانی با امكانات فعلی غیرممكن است. در سطح دوم، كسانی كه دچار اختلال روانی شدهاند باید هر چه زودتر شناسایی شده و تحت درمان قرار گیرند تا وقتی كه بتوانند به زندگی عادی بازگردند. در سطح سوم نیز باید به افرادی كه در اثر بیماری ناتوان شدهاند كمك كرد تا به كمك توانبخشی و اقدامات مددكاری توان خود را بازیافته و تا حد امكان به جامعه برگردند. اگر ما در این سه سطح موفق شویم، یك بهداشت روانی و بهداشت عمومی خوب خواهیم داشت. با توجه به موضوع نشست، ما بیشتر با سطح اول سرو كار داریم؛ اینكه چه میتوان كرد كه در حوادثی مثل پلاسكو، مردم آسیب كمتری ببینند. میدانیم كه فضای مجازی سیمای ظاهری و باطنی دنیا را تغییر داده است.
بنابراین، میتوان پوشش اخبار بحران را از دو منظر رسانههای كلاسیك و مدرن بررسی كرد. اخبار كلاسیك همان است كه در رادیو، تلویزیون و مطبوعات منتشر میشود. در این قسمت معمولا سازمان جهانی بهداشت و همچنین اداره بهداشت ایران، قواعدی را تنظیم كردهاند كه رسانهها باید آنها را در هنگام اطلاعرسانی، در نظر داشته باشند. گرچه اهالی خبر معتقدند خبر خوب خبر بد است چرا كه انعكاس بیشتری خواهد یافت اما باید به پیامدهایی كه این اخبار در جامعه بر جای میگذارند نیز توجه داشته باشند. نحوه تنظیم خبر به دلیل توجه به بهداشت روانی جامعه قواعدی دارد. به نفع مردم است كه گاهی در تنظیم خبر حوادث، جنبههایی از آن كاملا شفاف منعكس نشود. به طور مثال، نشان دادن تصویر فروریختن ساختمان پلاسكو و بعد از آن، پخش مستقیم مراحل آواربرداری از آن مكان در كنار صفحه شبكه خبر سیما به مدت چند روز، استمرار و تكرار استرس را برای جامعه به دنبال داشت، در حالی كه اصلا ضرورتی برای این اقدام وجود نداشت. در رسانههای مكتوب ما خوشبختانه توجه به بهداشت روانی جامعه شروع شده اما در رسانه ملی عكس این اتفاق میافتد و ما برجسته شدن اخبار حوادث را در این رسانه بیش از پیش میبینیم.
و غافلگیری ما ادامه دارد
اما در رسانههای مدرن و در فضای مجازی با دشواریهای بزرگی روبهرو هستیم. نحوه پوشش اخبار پلاسكو در شبكههای مجازی به گونهای بود كه حتما به سلامت روانی جامعه ضربه وارد خواهد كرد. افزایش سوگ یك اتفاق برای بیشتر دیده شدن آن، عواقب بدی برای سلامت روانی جامعه دارد؛ باعث افزایش استرس و ناامیدی در افراد و تكرار تصاویر این حادثه هم در بیداری و هم در رویا برای كسانی میشود كه مستقیم و غیرمستقیم با این رویداد درگیر بودهاند. اما یكی از كسانی كه از نزدیك با این حوادث سرو كار دارند نیز خبرنگاران هستند كه باید برای ایفای این وظیفه به ویژه در رویارویی با حوادثی با چنین عمقی، آموزش كافی دیده باشند وگرنه سلامت روان آنها آسیب خواهد دید. در پایان باید بگویم به قیمت از دست رفتن این همه افراد با ارزش، سرمایه و انرژی، ما فعلا وارث حادثه پلاسكو هستیم. به خاطر دارم در سال ١٣٥٥ در تهران كنگرهای درباره بیماریهای روانی در یك بیمارستان هزار تختخوابی برگزار میشد و دكتر نهاوندی باید برای افتتاح آن میآمد. ایشان به دلیل بارش برف با نیم ساعت تاخیر به جلسه رسید و در توضیح تاخیر خود گفت، بازهم شهرداری تهران غافلگیر شد و امروز این غافلگیری ما همچنان ادامه دارد.
خودترمیمگری و خود تخریبگری
فردین علیخواه
جامعهشناس و استاد دانشگاه گیلان
در فضای رسانهای درباره آثار اجتماعی پوشش اخبار یا نقش رسانه پس از حادثه، تحقیقات زیادی انجام میشود اما من به عنوان یك بهرهبردار از شبكههای مجازی تحلیل اجتماعی خود را درباره حادثه پلاسكو مطرح میكنم. درباره پیامدهای اجتماعی پوشش اخبار بحران در فضای مجازی فرض سادهای وجود دارد و آن اینكه شیوه انعكاس خبر بر روان و رفتار افراد اثر دارد و گاه جامعه را به احساس ترس و ناامنی دچار میكند. زمانی كه پدیده ترس از فاجعه رخ میدهد این پرسش مطرح میشود كه شما چقدر از رسانهها استفاده میكنید و تا چه حد مخاطب اخبار رسانههای مختلف هستید. تحقیقات نشان میدهد كسانی كه بعد از حادثه ١١ سپتامبر، هفتهای ٦ ساعت فروریختن ساختمان را از طریق رسانهها میدیدند، ٩ برابر بیشتر از سایرین به افسردگی دچار میشدند. همچنین تحقیقات نشان میدهد كه در خبرنگارانی كه در حوزه حادثه تحقیق و خبررسانی میكنند، افسردگی و پناه بردن به الكل بیش از خبرنگاران سایر حوزهها اتفاق میافتد. به طور كلی خواندن بیش از حد اخبار حوادث و در معرض اخبار بد قرار گرفتن كاربران شبكههای اجتماعی میتواند پیامدهای مخرب زیادی را به دنبال داشته باشد و به طور مثال، افراد جامعه را دچار دلزدگی كند. زیمل میگوید كه وقتی شما هر روز در كلانشهرها در معرض تكرار اتفاقات قرار میگیرید، به مرور حساسیت خود را نسبت به آن از دست میدهید.
گرفتار در ورطه تنفر و تمسخر
بررسی اخبار شبكههای اجتماعی در طی ٨-٧ ماه گذشته، نگرانی جامعهشناسان و شاید بیشتر روانشناسان را درباره جامعه بیشتر میكند. تواتر و توالی اتفاقات تلخ، ما را نگران جامعه میكند و این امر بر كلیت جامعه تاثیرات نامطلوبی خواهد گذاشت. پیامدهای آنچه در شبكههای اجتماعی درباره حادثه پلاسكو انعكاس یافت را شاید بتوان در قالب دو اصطلاح توضیح داد؛ خود ترمیمگری و خود تخریبگری. خود ترمیمگری به این معنا كه همه عوامل اجتماعی و سرمایهها میتوانند به شكلی در كنار هم قرار گیرند كه جامعه بعد از چنین حوادثی به خودترمیمگری بپردازد و دوباره روی پای خود بایستد ولی متاسفانه در حادثه پلاسكو آن طور كه باید این اتفاق رخ نداد. یكی از پیامدهای آن نیز این بود كه تا حدی به تنفر و تمسخر گرفتار شدیم (تنفر از سلفیبگیران و تمسخر برخی از مسوولان شهری.) پیامد دیگر اینكه انتشار پیامهای متعدد در شبكههای اجتماعی، به نوعی ناامیدی و یاس درباره آینده را به جامعه تلقین میكند. زمانی كه ساختمان پلاسكو فروریخت، اقدامات مددكاری محدودی برای برخی كسانی كه در صحنه حضور داشتند انجام گرفت اما مدیریت كلان باید برای كسانی كه آنجا نبودهاند نیز فكری كند، برای مردمی كه روان آنها از وقوع این حادثه آسیب دیده است. باید تمهیدات و برنامههایی در سطح كلان در نظر گرفته شود تا فضای اندوهی كه در جامعه ایجاد شده، تلطیف و شرایط روانی جامعه بهبود یابد. به طور مثال، حساسیتهایی كه درباره كنسرتها وجود دارد تا حدی مغایر با این برنامه كلان است، چرا كه اینگونه برنامهها میتواند تاثیر مثبتی را بر ذهن افراد جامعه
داشته باشد.
عدم ارایه الگوی مسوولیتپذیری برای جامعه
اما اصطلاح دیگری كه میتوان پیامدهای پوشش اخبار حادثه پلاسكو در شبكههای اجتماعی را با آن توضیح داد، خود تخریبگری است؛ اول آنكه متاسفانه مسوولان هیچ كدام مسوولیت حادثه را بر عهده نگرفتند. این امر هیچ كمكی به توانمند شدن جامعه در خودترمیمگری نكرد و نتوانست به الگویی برای جامعه در زمینه مسوولیتپذیری و صداقت، بدل شود. از طرف دیگر در سطح شبكههای اجتماعی هم اتفاقاتی كه رخ داد كمكی به قویتر شدن قدرت خودترمیمگری جامعه نكرد چنانكه بسیاری از پیامها در شبكههای اجتماعی به اسطورهسازی آتشنشانان پرداختند -البته من این امر را انسانی میدانم- یا با پرداختن به صحبتهای یكی از اعضای شورای شهر تهران و شوخی با او یا توهین به نوجوانان سلفیبگیر در حادثه سبب شدند فشار برای شناسایی عوامل اثرگذار در بروز این حادثه كمرنگ شود و بخشی از مباحث كه در شبكههای اجتماعی میتوانست سازنده و تعیینكننده باشد به فراموشی سپرده شود و این عوامل سبب شد جامعه در مسیر«خود ترمیمگیری» قرار نگیرد. امید میرود پس از این حادثه، برنامه كلانی برای ایجاد امید اجتماعی و نشاط در جامعه پیش بینی شود تا از طریق آن بتوان از تقدیرگرایی كوری كه در جامعه و بین نسل جوان در حال رشد است -یكی از مصادیق آن به كار بردن اصطلاح نسل سوخته است- جلوگیری كرد.
در فرآیند پوشش از جمله توسط رسانه ملی یعنی شبكه خبر این امكان هم وجود داشت كه دوربینی در منطقه حضور داشته باشد و در همان حین ساختمان فروریخت و به عكس زندهای بدل شد و این امر احساسات را برانگیخت و این برانگیختگی احساسات موجب شد با اطلاعرسانیهای مداوم، در حل مرحله فرآیند اطلاعرسانی مساله از یك موضوع به موضوع دیگر منتقل شود.
در خلال این امر معلوم شد كه چقدر همه ساختمانهای ما همگی پلاسكو هستند و اساسا چقدر تهران پلاسكو است، یعنی به تدریج متوجه شدیم كه هر یك از ما در مجتمعی كه زندگی میكنیم، در معرض همان اتفاق هستیم و تفاوت در این است كه این اتفاق در پلاسكو به صورت عینی رخ داده است. مساله بعدی كه مطرح شد، ضعفهای مدیریت شهری و مدیریت بحران بود. موضوع مهم دیگری كه مطرح شد، حساسیتهای افراطی یا ناسودمند جامعه بود. یعنی گفته شد كه اصلا چرا جمعیت اینقدر ازدحام كرده و اجازه نداده ماشینهای آتش نشانی و اورژانس به محل حادثه راه پیدا كنند. به عبارت دیگر در حادثه پلاسكو با نقد جامعه، نقد رسانهها و نقد نهادها ماجرا به نقد همه علیه همه بدل شد، یعنی جامعه علیه دستگاههای رسمی و دستگاههای رسمی علیه نخبگان و مردم نقد كردند. اگر كسی مجموع اخباری كه منعكس شد و تصاویری كه منتشر شد را تحلیل محتوا كند، به این نتیجه میرسد كه كسی در این ماجرا از نقد در امان نبود، از كسبه آن ساختمان تا موسس و معمار تا ادارهكنندگان شهر و...