بیش از دوهزارواندی سال پیش حکیم بقراط در کتاب خود مینویسد: بههوش باشید و بدانید که این مغز ما است که زیبایی را از زشتی تشخیص میدهد. پس از قرنهای طولانی، هماکنون مغزپژوهان با استفاده از ابزارهای تصویربرداری مغز متوجه شدهاند مدارهای ویژهای در بخش میانی جلویی مغز، در افتراق زیبایی از زشتی و لذت و پاداش از کشف زیباییها از درون زشتیها به فعالیت مشغول هستند و در ارزیابی و انتخاب محرکهای محیطی در ساختن دنیای ذهنی سالم ما شرکت دارند. بهاینمعنا، آلودگی بصری که از سوی بسیاری از پژوهشگران و فعالان محیط زیست مطرح شده، چیزی نیست جز شرایط بصری کلانشهرها که کنش تشخیص و انتخاب زیبایی از درون زشتیها را برای اکثر شهروندان مشکل کرده است.
به عبارتی، در نگاهی گذرا، در فضای بصری بسیاری از کلانشهرها، زشتیها بر زیباییها غلبه دارند. حال در این شرایط چه اتفاقی برای مغز ما میافتد که یکی از کارهای مهمش ارزیابی جهان اطراف از روی زشتی و زیبایی دچار اختلال میشود. اکثر آدمیان در شهرهای بزرگ در چنبره گرفتاریهای روزمره برای بهکفآوردن قوت لایموت، چنان گرفتارند که فرصت و فراغت ارجاع به احساسهای اولیه خود را ندارند و بنابراین فرصت استفاده از کنشهای زیبایی شناختی در مغز خود، برای ارزیابی محیط زندگیشان را ندارند. اما هنوز اقلیتی از مردم آگاه هستند که دغدغه زیباییشناختی درباره محیط زندگی اکثریت آدمیان شهرنشین دیگر را دارند که محصور در حصارهایی از آسمانخراشهای نامتجانس در کنار زبالهها و بیلبوردها و جنگلی از تابلوهای ناهمخوان و نامنظم، در مقابل آلودگی بصری، بیدفاع ماندهاند. اما این اقلیت نیز گاه دچار بیانگیزگی میشوند، زیرا با عدم اقبال و تشویق دیگران و حتی کارشکنی و مانعتراشی مسئولان شهری قرار میگیرند.
زیبایی اغلب از درون تنوع و گوناگونی است که به بیرون سر میکشد. عاملان قدرت در اداره شهرها، اغلب تنوع و گوناگونی در زندگی آدمها را برنمیتابند، زیرا تصور میکنند از طریق یکنواخت و همشکلکردن شئون مختلف زندگی آدمها، اداره آنها از بالا سهلتر خواهد شد. اداره انحصاری وسایل ارتباط جمعی تصویری و محدودکردن خلاقیتها در تولید زیبایی در این دستگاهها، ذوق عمومی را برای کشف زیبایی از دل زشتیها کاهش میدهد. بنابراین تلاش در محدودکردن انتخاب براساس معیارهای زیباشناسی و جلوگیری از تنوع و گوناگونی، جامعه را به سوی همگونی و همشکلی زیباییگریز و متضاد با طبیعت کارکردی مغز انسان سوق ميدهد. در چنین شرایطی است که آلودگی بصری در کلانشهرها به اوج میرسد. مردم این شهرها تسلیم زشتی و پلشتی میشوند، یعنی دستگاه زیبایییاب مغزشان از کار میافتد و در تشخیص بین زیبایی و زشتی بازمیمانند.
این شرایط را میتوان مشابه اشاعه درجاتی از اعتیاد دانست. یعنی زمانی که اکثریت افراد به آلودگی بصری معتاد و اسیر و گرفتار زشتیها شوند و نتوانند مغز خود را به سوی زیباییها به پرواز درآورند و از طریق جستوجوی زیبایی، نتوانند هیجان، احساس، تخیل، خاطره، زبان، آگاهی و شعور خود را بیازمایند. در این شرایط اکثر این افرادی که در کلانشهرهای زیباییکش، زندگی میکنند، مانند معتادانی هستند که فقط در محدوده مصرف مواد مخدر که معادل آلودگی بصری در درجات بالاست، میتوانند مغز خود را به کنش وادارند. این تصویر ناامیدوارانه از آنچه ممکن است رخ دهد، هشدار برای شهروندانی است که نمیخواهند تسلیم زشتیها، یعنی آلودگی بصری در شهرهای خود شوند. وقت تنگ است، باید هوشیارانه و آگاهانه و امیدوارانه وارد کارزار شد. برای نجات زیبایی که ارزش انسانی نهادینه در مغز ما دانسته شده، فردا دیر است.
*عصبشناس و عصبپژوه