شناسهٔ خبر: 4497 - سرویس مسکن و شهرسازی

قادر باستاني نويسنده و مدرس علوم ارتباطات اجتماعي:

شعار ندهيم؛ زدودن فقر پيش نياز كار فرهنگي است

قادر باستاني قادر باستاني، نويسنده و مدرس علوم ارتباطات اجتماعي معتقد است که با بومي کردن روش‌هايي که در کشورهاي ديگر موفق بوده مي‌توان به نتايج مثبتي در ساماندهي سکونتگاه‌هاي غيررسمي دست يافت.

وي با بيان اينکه فرهنگ با رشد اقتصادي و گذار مردم از نيازهاي معيشتي و حصول امنيت همهجانبه، به تدريج رشد مييابد، اظهار کرد: زدودن فقر از طريق رونق اقتصادي و ايجاد اشتغال پايدار، پيش نياز كار فرهنگي است. آدمي كه گرسنه است، مستعد كار فرهنگي نيست. مردم وقتي به آسايش و آرامش رسيدند، خودشان كار فرهنگي را طلب ميکنند.

گفت‌و‌گوي پايگاه خبري وزارت راه و شهرسازي با قادر باستانی؛ کارشناس و مدرس ارتباطات اجتماعی درباره مسئله حاشيه‌نشيني را در ادامه بخوانيد.

همانطور که ميدانيد، سکونتگاههاي غيررسمي در کشور ما مقولهاي ديرينه است. در نگاه نخست، اين پديده را که با رواج شهرنشيني اتفاق افتاده، چطور ارزيابي ميکنيد و چه عواملي را در به وجود آمدن آن دخيل ميدانيد؟

داشتن مسکن يا سرپناه مناسب، حق هر انسان است. دولتها موظف شدهاند شرايط دستيابي مردم به مسکن متعارف را فراهم كنند اما هميشه اين مشكل براي بشر وجود داشته و جزو مسايل اجتماعي مهم جوامع انساني محسوب ميشود. فيالواقع مشکل سرپناه به قدمت زندگي جمعي بشر است. در متون تاريخي كشور خودمان چقدر اصطلاحها و عبارتهايي مانند خرابهخوابي، ويرانهنشيني، در قبرستانهاي متروک خوابيدن و زندگي در بيغولهها آمده است اما آنچه اهميت دارد عوامل دخيل در به وجود آمدن اين معضل است. در دوران ماقبل سرمايهداري، بخش عمده جمعيت در روستا ميزيست و بالطبع با دست خود سرپناه درست ميكرد. با رشد صنعت و تجارت و پيدايش نظام سرمايهداري، کلانشهرهاي چندميليوني ايجاد شدند و از همان زمان، مسئلهاي به نام معضل سرپناه تهيدستان شهري پديدار شد. در نتيجه ميتوان گفت اين معضل از تبعات نظام سرمايهداري، رشد اختلاف طبقاتي ميان شهروندان و فيالواقع زاييده رشد شهرنشينيِ ناهمگون است. فقر اقتصادي و عدم دسترسي مهاجران به مشاغل متعارف شهري باعث ميشود آنها مکانهايي را براي زندگي پيدا كنند که فاقد تسهيلات شهري است و عمدتا غيرقانوني و خارج از ضوابط ساخته شده است. تمركز فقر در مناطق پيراموني و حاشيهنشيني گروههاي كم درآمد، اگرچه  مسكن خانوار كمدرآمد را تامين ميكند اما باعث بيشتر شدن ميزان محروميت از حداقل زيرساختها و خدمات شهري ميشود و هزينه مديريت شهري براي سامان دادن به اين سكونتگاههاي غيررسمي و بهبود بخشيدن به شرايط زيست محيطي را بالا ميبرد.

اين پديده را ميتوان از چند منظر آسيب‌‌شناسي کرد. مثلا يکي از تهديدات اين رويه در ادوار مختلف، سطح پايين استانداردهاي فرهنگي در ساکنان سکونتگاههاي غير رسمي است، آنچنانکه در اين کلونيهاي خاص، ارزشهايي همچون تحصيل يا حتي ارزشهاي شهروندي مطرح نيست. از اين باب فکر ميکنيد چقدر بايد نگران وجود اين مناطق در حاشيه و يا حتي در بطن جوامع شهري خود باشيم؟

سکونتگاههاي غيررسمي يا زاغهنشيني و محلاتي كه بين مردم به زورآباد يا حلبيآباد مشهور است، هميشه يكي از بسترهاي مهم براي بروز آسيبهاي اجتماعي بوده و هر چه اين مناطق در اطراف شهرهاي در حال توسعه بيشتر ميشود، شاهد افزايش ناامني، بزه و انواع مختلف جرم و جنايت، روسپيگري و خشونت در جامعه هستيم. اين سكونتگاهها، به خاطر ساختار خود، آسيبهاي اجتماعي را باز توليد ميكنند و باعث بروز ناامني، انحرافات اجتماعي و كجروي براي مجموعه شهر ميشوند. البته هزينههاي جانبي آن براي مديريت شهري بسيار بالاتر از هزينههاي ساماندهي است. اگر بخواهيم زندگي ساكنان اين مناطق را از ديد جامعه شناختي بررسي كنيم، ميبينيم كه آنها اغلب سطح درآمد، فرهنگ و تحصيلات پايينتري نسبت به مردم شهر دارند و تفاوتهاي فرهنگي و اجتماعي عميقي را بين خود و ساکنان شهر احساس ميکنند. اين افراد که احساس تعلق به شهر ندارند، متاسفانه هيچ وقت هم به عنوان يک شهروند واقعي پذيرفته نميشوند. ساکنان اين مناطق از حقوق شهروندي و از تمامي امکانات زندگي در يک شهر بزرگ محروم ميمانند. مدل درآمدي بيشتر آنها کاذب يا نابهنجار است. تکديگري، دستفروشي و گرايش به اعمال خلاف قانون راههايي است که بيشتر آنها براي گذران زندگي به آن متوسل ميشوند. انطباق و سازگاري آنها با فرهنگ غالب شهري بسيار پايين است و آنها که از فرهنگهاي متفاوت، مجبور به زندگي در حاشيه شدهاند، اغلب نه با تفاهم بلکه با تخاصم در کنار هم زندگي ميکنند. در اين بين خانواده و فرزندان بيشترين آسيب را ميبينند و اغلب منفعل هستند و نميتوانند در مواجهه با مشکلات، اعتماد به نفس کافي داشته باشند. اميال سرکوب شده آنها در رسيدن به زندگي ايدهآل و تمايل به کسب موفقيتهاي يکشبه در ذهن جوانان، ميتواند براي جامعه شهري بسيار خطرناک باشد. فكر ميكنم منشا بسياري از بزهكاريها و معضلات اجتماعي كلانشهرها، مربوط به اين مناطق است و ساماندهي آنها در كاهش و كنترل آسيبهاي اجتماعي بسيار موثر خواهد بود.

منظر ديگري که اين پديده را دوستنداشتني و حتي ناگوار ميکند، مسئله نازيبا بودن اين مناطق، معماري نامتناسب بافتهاي مسکوني و تمامي مناسبات شهري اين اقشار در جامعه ماست. خصوصا اينکه با بزرگ شدن شهرهاي مختلف طي يکي دو دهه اخير، اين مناطق که پيشتر در حد حاشيهنشيني بود، امروزه در دل برخي شهرها به چشم ميآيند. اين مسئله را چطور آسيبشناسي ميکنيد؟

بله، حاشيهنشيني و تبعات آن معضلي مهم در عرصه معماري شهري قلمداد ميشود. شهرداري به عنوان مرجع مديريت شهري، از طريق صدور جواز ساختوساز ميتواند استانداردهاي معماري و ايجاد منظر مناسب شهري را كنترلكند اما سكونتگاههاي غيررسمي از چنين كنترلي برخوردار نيستند. ساختمانها در اين مناطق با استفاده از ارزانترين مصالح و در سريعترين زمان ساخته ميشود و سازندگان توجهي به منظر شهري ندارد، مثلا در تهران در اطراف پل مديريت در بزرگراه شهيد چمران، در كنار برجهاي سربه فلك كشيده شده و معماري مدرن و زيباي شهري، آلونكها و خانههايي با معماري فاقد هويت ساخته شده كه مناظر زشتي را در شهر ايجاد كرده است. در برخي از اين مناطق، شهرداري از طريق رنگآميزي ديوارها و يا كشيدن مانع براي پنهان كردن آنها اقدام كرده است اما باز ميشود چنين مناظري را مشاهده كرد. وجود اين مناطق در بافت شهري، از نظر زيبايي شناختي به شهر لطمه ميزند و آن را  براي مردم و مخصوصا براي گردشگران و مسافران خارجي، زشت و بدمنظر جلوه ميدهد و در تلقي ذهني آنها از شهر، اثر نامطلوب ميگذارد.

با توجه به رويکرد دولت يازدهم مبني بر حل مشکلات حاشيهنشيني و جمعيت ساکن در سکونتگاههاي غيررسمي به نظر شما براي دستيابي به اهداف مطلوب در اين حوزه انجام چه اقداماتي لازم و ضروري است؟

پرداختن به سکونتگاههاي غيررسمي، فينفسه و جدا از تحولات ساختاري و فرآيندهاي اقتصاد سياسي و اجتماعي، راه به جايي نميبرد. شکست صدها برنامه در سطح جهان و کوششهاي نابخردانه در تخريب سکونتگاههاي غيررسمي گواه اين مدعاست. پس از ۴۰ سال درگيري با سکونتگاههاي غيررسمي در كلانشهرهاي بزرگ دنيا و هزينهکردن ميلياردها دلار سرمايه، امروزه پذيرش آنها در دستور کار قرار گرفته و ادغام سکونتگاههاي غيررسمي در شهرها و نهايتا بهسازي آنها مطرح شده است. طبق آماري كه دولت داده است در حال حاضر ۵۲ هزار هکتار زمين به عنوان محدوده سكونتگاه غيررسمي در کل کشور وجود دارد كه نزديك ۶ ميليون نفر در آنها ساكن هستند. طرح ساماندهي سکونتگاههاي غيررسمي براي ۷۷ شهر انجام شده است. چنانچه هماهنگيهاي لازم بين دستگاههاي اجرايي وجود داشته باشد، ميشود مشکل را تا حدودي حل کرد. يك نكته ظريف در اينجا وجود دارد و آن توجه به فرهنگ بومي هر منطقه در بهسازي سكونتگاههاست. بايد براي هر شهر، برنامهريزي متفاوتي با توجه به مختصات فرهنگي آن شهر داشته باشيم. لازم است در طرحهاي سکونتگاههاي غيررسمي، شاخصهاي محلي ديده شود و مطالعات بر طبق اين شاخصها صورت گيرد.

يکي از موانع پيش روي دولت براي رسيدگي به شرايط چنين مناطقي در کشور، اعتمادسازي است به گونهاي که مسئولان دولت مطمئن نيستند در صورت ارائه تسهيلاتي مانند وام براي خانهدار کردن رسمي و قانوني اين خانوارها، مشکل حل شود. به نظر شما آيا راهکاري براي اعتمادسازي وجود دارد؟

اعطاي وامهاي کم بهره و به رسميت شناختن حق سکونت و تامين مسکن در اين سکونتگاها و برقراري حمايت قانوني، قدم اول است، اما من معتقدم در هر منطقهاي، قبل از شروع اقدامات، بايد مطالعاتي صورت گيرد و بخشي از اين مطالعات، حتما مطالعات جامعهشناختي باشد. در تيم بهسازي بايد يك جامعهشناس متبحر كه به مسائل جامعهشناسي شهري احاطه دارد حضور داشته باشد. اگر اقدامات فني در كنار مطالعات انساني انجام شود، اعتمادسازي به وجود ميآيد و اقدامات انجام شده پايدار خواهد بود. اين تجربهاي است كه در شهرهاي بزرگ مثل ريودوژانيرو انجام شده و كاملا نتيجهبخش بوده است. البته انجام كارهاي ديگري مثل شناسايي سازمانهاي مردم نهاد يا سمنهاي فعال براي ارائه خدمات اجتماعي، استفاده مناسب از مشارکت حاشيهنشينان، حمايت از تشکلهاي فرهنگي محلي، توجه ويژه به مداخله در آسيبهاي موجود مانند سرقت، خريد و فروش مواد مخدر و نظاير آن و اجراي برنامههاي موثر براي کاهش اين آسيبها، اثربخشي را بيشتر خواهد كرد.

بيشک کمکهاي مردمي يکي از نيازهاي تحقق اين طرح است، به اين ترتيب دولت بايد چه ساز و کارهايي براي جلب نظر مردم در نظر داشته باشد؟

كاملا درست است. بدون مشاركت اجتماعي، امكان حل مشكل سكونتگاههاي غيررسمي وجود ندارد. برنامههايي که قبل از انقلاب تاكنون انجام شده، بيشتر صاف کردن و بازسازي مناطق حاشيهاي شهر و تبديل آن به مکانهاي آموزشي، ورزشي و فرهنگي بوده است و کمتر به توسعه مشارکتهاي اجتماعي و توانمندسازي اسکان غيررسمي توجه شده است. اگر سازمانهاي مردم نهاد فعال شوند و كار را در دست بگيرند، از توان بسيار بالاي مردمي استفاده ميشود. در دنياي جديد كمك نقدي و اختصاص آن به طرح توسعه جوابگو نيست. مردم تشكل دارند و اين تشكلهاي مردمي، فقط نياز به حمايت دارند. اگر بستر فعاليت براي آنها فراهم شود توان آن را دارند كه كارهاي ناممكن را ممكن كنند.

به نظر ميرسد براي رفع مشکلات موجود در اين حوزه، فرهنگسازي و کار فرهنگي ميتواند نقش بسزايي داشته باشد. اگر شما نيز چنين نظري داريد. فکر ميکنيد چه اقداماتي در حوزه فرهنگ ميتواند راهگشا باشد؟

ما عادت كردهايم هر كار سختي را با جمله «نياز به فرهنگسازي دارد» پوشش دهيم. فرهنگسازي يك حرف كلي است. معضل سكونتگاههاي غيررسمي مختص ما نيست و خوشبختانه در كلانشهرهاي مهم دنيا اقداماتي انجام دادهاند كه نتيجه هم گرفتهاند. كافي است ما روال و شيوه كار آنها را بگيريم، بومي كنيم و با مختصات فرهنگي خودمان عمل كنيم. فرهنگ با تبليغات و حرف و شعار به دست نميآيد. فرهنگ، تدريج الحصول است و با رشد اقتصادي و گذار مردم از نيازهاي معيشتي و حصول امنيت همهجانبه، به تدريج رشد مييابد. زدودن فقر از طريق رونق اقتصادي و ايجاد اشتغال پايدار، پيش نياز كار فرهنگي است. آدمي كه گرسنه است، مستعد كار فرهنگي نيست. مردم وقتي به آسايش و آرامش رسيدند، خودشان كار فرهنگي را طلب ميکنند.

.....................................

گفت‌و‌گو: بيتا ناصر