به گزارش خبرنگار پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی علی کرم همدانی مدير دانشنامه تهران بزرگ و همچنین بخش جغرافيا دايرهالمعارف بزرگ اسلامی طی سخنرانی در بیست و ششمین جلسه از سلسله نشستهای اندیشه ایرانشهری با موضوع ضرورت تعریف جدید از هویت ایرانی بیان کرد: ایرانیان از کهنترین مردمانیاند که از روزگاران باستان نسبت به هویت خود آگاهی داشتهاند چراکه عبارات و تعاریف به کار رفته در کتاب اوستا از جمله آریا، سرزمینها، مردم ایرانی و یا گستره ایرانی مبین بر این آگاهی است.
وی دراینباره ادامه داد: در این راستا میبینیم که در سنگنوشتههای هخامنشی، داریوش و خشایارشاه خود را از دودمانی ایرانی خوانده و در متون یونانی نیز واژگانی دال بر اشاره به سرزمینهای ایرانی و یا ایرانیان مورد استفاده قرار گرفته است، مدارکی که همه نشانگر آن است نام آریا یا ایرانی یک تعریف جمعی بوده و به مردمانی اشاره میکرده است که از تعلق به یک ریشه قومی مشترک آگاهی داشتهاند و به یک زبان مشترک سخن میگفتند.
همدانی در ادامه با بیان اینکه هویت ایرانی تا پایان روزگار پارتیان در سده سوم میلادی صرفا دارای بار قومی، زبانی و مذهبی بوده است گفت: این شرایط ادامه داشت تا آنکه با برآمدن ساسانیان و همگرایی خاندان ساسانی با روحانیان زرتشتی هویت ایرانی ویژگی سیاسی پیدا کرده و به پیدایش اندیشه ایرانشهر یا قلمرو پادشاهی ایرانیان انجامید.
به گفته مدیر دانشنامه تهران بزرگ شاهپور اول در سنگ نوشته کعبه زرتشت خود را شاهنشاه ایران نامیده و در زمان برشمردن سرزمینهای پادشاهی خود، آشکارا از ۲ واژه متضاد ایرانی و انیرانی استفاده می کند، از سویی دیگر در دوره ساسانیان نام ایران آگاهانه به طور گستردهای در عنوان های اداری و نظامی مورد استفاده قرار گرفته و یا در نامگذاری بسیاری از شهرها از آن بهره برده میشود.
همدانی در ادامه با تأکید براینکه روی کارآمدن ساسانیان به جنبههای گوناگون فرهنگ ایرانی حسی ملی و ناسیونالیستی داد، اضافه کرد: این مسئله توانست پس از برافتادن ساسانیان و افول زرتشتیگری به بقای خود ادامه دهد، در این راستا با حمله اعراب مسلمان به ایران و فروپاشی دولت ساسانیان پایههای همبستگی سیاسی و دینی هویتی ایرانی سست شد و حکومت جهانی اسلام جای حکومت ملی ایرانیان را گرفت اما این نکته قابل ذکر است که هویت ایرانی به فراموشی سپرده نشد و به حیات خود ادامه داد.
وی در اینباره اظهار داشت: در دوره فتوحات اسلامی، ایرانیان تنها مردمانی بودند که سرزمینشان توسط اعراب مسلمان گشوده شد اما زبان و فرهنگ خود را از دست ندادند، در این دوره و چندی پس از آن با کوچ بزرگان ترکان که پای این مردمان بیابانگرد به سرزمینهای ایرانی گشوده شد هویت ایرانی با عباراتی چون عرب در برابر عجم و ترک در برابر تاجیک قابل شناسایی است.
به گفته مدیر بخش جغرافيا دايرهالمعارف بزرگ اسلامی اعراب چون فاقد پیشینه فرمانروایی بودند سنتهای کشورداری ساسانیان را پایه و اساس حکومت خود قرار دادند با این تفاوت که به جای پادشان ساسانی خلفای عرب در رأس آن بودند.
وی همچنین تصریح کرد: فروپاشی دولت ساسانی و نظام طبقاتی آن موجب شد تا با رها شدن سوادآموزی از بند طبقات حاکم، دیگر مردمان نیز از آن بهره گیرند و این کار به شکوفایی استعدادهای نهفته بیانجامد و ایرانیان را به بزرگترین معماران ساختمان فرهنگ و تمدن اسلامی بدل نمیاد.
همدانی افزود: در سدههای دوم و سوم هجری با تشکیل حکومتهای محلی ایرانی در خراسان و سیستان زبان فارسی رفته رفته جایگاه پیشین خود را بازیافت و با ابداع خط جدید فارسی به زبان دیوانی دولتهای صفاری و سامانی بدل گشت، در حقیقت خط جدید فارسی به ترویج زبان و سواد یاری رساند و موجبات خلق آثار ارزنده بسیار در زمینههای تاریخنویسی، علمی، ادبی و فلسفی به زبان فارسی را فراهم ساخت که بدون شک می توان گفت تقش بسیار مهمی در تداوم هویت ایرانی را ایفا کرد.
مدیر دانشنامه تهران بزرگ با تأکید براینکه ایرانیان با پذیرش تدریجی اسلام در طی ۳ سده بدون آنکه به پیشینه فرهنگی خود پشت کنند اسلام را به بخشی جدایناپذیر از هویت خود بدل کردند گفت: این هویت جدید آنچنان بر پایههای استوار فرهنگی قرار داشت که هرگونه عناصر فرهنگی بیگانه ای که با این هویت جدید سازگار نبود را از میان برمیداشت.
وی در اینباره ادامه داد: در سدههای چهارم و پنجم هجری قمری هویت ایرانی در مسیر تاریخی خود با عنصر جدیدی به نام ترکان روبهرو شد که پس از وقوع جنگها و در نهایت هممرزی با این اقوام با بررسی سکهها و آثار به جای مانده از آن دوره میبینیم که فرمانروایان آنها تا چه اندازه تحت نفوذ فرهنگی ایرانیان بودهاند.
همدانی با اشاره به پیروزی جنگسالاران ترک بر سامانیان در سده چهارم هجری و تأسیس حکومت غزنویان در ایران بیان کرد: فرمانروایان ترکتبار از سده چهارم به مدت هزار سال تا پایان دوره سلطنت قاجارها بر سراسر ایران و با بخشهایی از آن حکومت داشتند که بر اساس اطلاعات موجود فرهنگپذیری آنان یکی از ویژگیهای بسیار مهم این افراد در دوره مذکور به شمار میرود.
به گفته وی فرمانروایان ترک آنچنان تحت تأثیر فرهنگ ایرانیان در دوران حکومت قرار گرفته بودند که در طول یکهزار سال نه ایرانیان آنان را به چشم بیگانه و اشغالگر می دیدند و نه فرمانروایان ترک، مردم و سرزمین ایران را مردمانی بیگانه تصور میکردند بلکه خود به بزرگترین پاسداران و مروجان فرهنگ ایرانی و زبان فارسی بدل شده و از مرزهای ایرانزمین در برابر دشمنان ایران محافظت میکردند.
مدیر بخش جغرافیای دایرةالمعارف بزرگ اسلامی با بیان این نکته که نه تنها در دوره فرمانروایی هزار ساله ترکان بر ایران عناصر جدید فرهنگی به کشور راه یافت بلکه ایرانیان بخشهایی از این عناصر را با هویت ملی خود نیز همسو ساختند گفت: تشیع از دیگر اجزای اصلی هویت ایرانی به شمار میرود که از نخستین سدههای اسلامی پارهای از مناطق و شماری از شهرهای ایران از مهمترین پایگاههای این مذهب در جهان به شمار میرفتند.
همدانی در این بخش از سخنان خود خاطرنشان کرد: ایرانیان در دوره ایلخانان مغول بر اثر مشکلات سیاسی و اقتصادی به نصوف رویآورده و از راه طرقتهای صوفیانه به ترویج بیشتر مذهب تشیع در کشور پرداختند تا آنکه در روزگار صفویان تشیع به مذهب رسمی ایران و بخش جدایناپذیری از هویت ملی آن تبدیل شد.
به گفته مدیر دانشنامه تهران بزرگ هویت ایرانی در مسیر تارخی خود از مراحل مشخصی عبور کرده و هرچند پیوستگی خود را در این مسیر حفظ کرده اما دستخوش تغییراتی نیز شده که هویت کنونی ایرانیان را با هویت آنان در مراحل مختلف تاریخی، متفاوت ساخته است.
وی با تأکید بر این مطلب که ایرانیان در هر یک از مراحل تاریخی مختلف با وجود تفاوتهای آشکار خود را ایرانی دانسته اند گفت: درک درست از این مسئله می تواند ما را در ارائه تعریفی سازگار با هویتی که ایرانیان برای خود قائلاند یاری سازد، در حقیقت عدم ارائه تعریفی درست از هویت ملی در ۱۵۰ سال گذشته توسط روشنفکران ایرانی، ایران را دچار آشوبهای سیاسی ساخته که اگر این مهم درک نشود میتواند آشوبهایی دیگر بپا سازد.
همدانی در این باره افزود: روشنفکران ایرانی در این ۱۵۰ سال گذشته با آشنایی با مفاهیم جدیدی که توسط اندیشمندان غربی از مفهوم دولت، ملت و هویت ملی ارائه دادهاند، همواره تلاش کردند تا تعریفی از هویت ملی ایرانیان به دست آورند اما چون این تعاریف بر واقعیتهای فرهنگی کشور مبتنی نبوده و بیشتر ریشه در آرزوها و آمال آنان داشته است باعث شکاف در بدنه فرهنگی مردم شده و تاریخ و فرهنگ را به ۲ بخش پیش از اسلام و پس از اسلام تقسیم کرده است.
وی در این خصوص ادامه داد: این در حالی است که نزد مردم ایران عناصر موجود در فرهنگ ایرانی یک مقوله بهم پیوسته است و آنان با هوشمندی توانستهاند عناصر فرهنگی مرحله پیشین را باعناصر فرهنگی مرحله بعدی سازگار کرده و بدان تداوم بخشند.
همدانی در پایان تأکید کرد: به تصور من بایسته است که اندیشمندان ایرانی در این بزنگاه تاریخی حتیالمقدور با در نظر گرفتن همه جوانب فرهنگی ایران، طرحی نو ایجاد کرده و تعریفی سازگار با فرهنگ ایرانی که همه جوانب آن را در برگیرد از هویت ملی به دست آورند، تعریفی که همه مردم ایران با خرده فرهنگها، گویشها و زبانهای مختلف در آن گنجانده شوند./