هویت از منظر کارکردی ناظر بر پذیرش نقش و مسئولیت است. نقش و مسئولیت ایرانیان در این پهنه از جهان همواره حفظ همبستگی اجتماعی و برقراری صلح بودهاست. بنابراین، تکیه و تاکید بر مفهومهایی چون بازخوانی تمدن ایرانشهری، بازتعریف ایران و تکیه بر هویت ایرانی نه تنها به مفهوم عزلتگزینی در منطقه نیست که عینا ایفای نقش فعال در همزیستی صلحآمیز اقوام با تیرهها، زبانها، دینها و مذهبهای مختلف در این حوزهی تمدنی و سهولت و روانی مبادله مادی و فرهنگی در منطقه است. این رویکرد بر سه پایه استوار است:
یکم: نظم اجتماعی حاصل از شکلگیری یک تمدن تحت تاثیر تحول فناوری و دانش بهطور مدام و با سرعت رشد تکنیک تغییر میکند. لیکن، معرفت جمعی حاصل از آن دیرپاتر است. هرچند این معرفت نیز با تغییر انگارههای ذهنی و پاردایمهای غالب نیز دچار تحول میشود، لیکن تغییرهای آن آهستهتر و همراه با پیوستار و یا گسستهای تاریخی قابل ردیابی و شناسایی است. هنوز پس از گذشت چند هزار سال، نوروز، نوروز است و جامِ جم، جام جم است. با این تعریف، تمدن نشان از فراگرد و تحول دارد و در صورت ناسازگاری و یا ناتوانی در بازتعریف خود با انگارهها و پاردایمهای جدید و همچنین، کاربست درست فناوریها، ابزار تولید و سبک زندگیِ جدید محکوم به فناست. همچنانکه برخی از تمدنهای شناختهشده جهانی در ادامهی حیات خود منقرض شدند.
کاربست غلط فناوریهای جدید جنبه مادی زندگی ما و ظرفیتهای زیستمحیطی تداوم حیات در ایران را در معرض تهدید قرار دادهاست. همچنین،در جریانِ رویارویی این تمدن با اندیشههای مدرن هنوز، بازتعریف امیدوارکنندهای ارائه نشدهاست. در عینِ حال، ظرفیتِ پیوندِ ما با تاریخ و فهم و درک ما از جهانِ پیرامونِمان در عصرِ جهانیشدن در همین انگارههای ذهنی و عینی ما از تمدنِ ایرانشهری که هنوز زندهاست نهفتهاست. حکمت ایرانی و یا به قولی شرقی بهطور مداوم خود را پس از رویارویی با اسلام و یونان بازتعریف کرده و هنوز پس از رویارویی با مدرنیته نشانههای زندگی در آن مشهود است. جهان ایرانی هنوز بسیار فراختر از جغرافیای رسمی دولت-ملت ایران است و هنوز حس تعلق به این جهان قویترین رشتهی پیوند ما با پیرامونِمان از میانرودان تا آسیای میانه و قفقاز شمالی و از شبهقاره تا ساحل مدیترانه است. بنابراین، تاکید بر تمدن ایرانشهری عامل پیوند است و نه گسست. به شرط آنکه، این حوزهی تمدنی در تمام سیاستهای بینالمللی، امنیتی، تجاری، ارتباطی، حملونقلی و فرهنگی ما در ایران در اولولیت قرار گیرد.
دوم، هویت ایرانی صرفا ناظر بر یادآوری ریشهها و پیوندهای ایرانیان با جهان پیرامونِشان نیست. بلکه، این هویت ناظر بر نقشِ و مسئولیت ایرانیان در و در برابر جهانِ ایرانی نیز هست. هویتِ ایرانی نباید صرفا ناظر بر افتخارهای اسطورهای، تاریخی و یا تاکید بر خلیج همیشه فارس باشد. بلکه، آن باید ناظر بر بازخوانی نقشِ ما در جهانِ ایرانی امروز و مسئولیت ما در برابر درد و رنج مردمان این جهان نیز باشد. ما باید ببینیم سهم ما در توسعه، رشد، امنیت، یکپارچگی، صلح، آموزش و اعتلای فرهنگِ جهان ایرانی، در روزگار معاصر چیست. آیا ما هیچ حسی در برابر درد و رنج مردم افعان داریم؟ آیا گسستهای خود را آسیای میانه میبینیم؟ آیا هیچگاه فکر کردهایم که حتی یک در دههزار ما ایرانیان هیچ حسِ امروزینی از خجند، بخارا، سمرقند، خوارزم، هرات و هزاران نشانهی فرهنگ و تمدنِ ایرانی نداریم؟
سوم، روزگارِ جهانیشدن، دورهی شکلگیری پدیدههای فراملیتی و پیوندهایی با مقیاسی بزرگتر از دولت-ملتهاست. نشانههای آن شرکتهای فراملیتی، سازمانهای مردمنهاد فراملیتی، سازمانهای بینِ دولتی جهانی و یا اتحادهای منطقهای است. گفته میشود که ایرانیان در اغلب این نهادها یا غایبند و یا بسیار در حاشیه میباشند. یکی از علتهایی که برای این امر ذکر میشود آن است که ایرانیان اساسا امکان تعریف منافع مشترک با سایر ملتها را ندارند. آنها منافع دیگران را بلافاصله در برابر خود تعریف میکنند. لذا، بیدرنگ طرح هر نوع منفعت مشترک حمل بر توطئه و یا وطنفروشی و اتهامهایی از این دست میگردد. دانشآموزان ایرانی، از کودکی بر روی نیمکتهای مدرسه جز همشهریان خود دوستی و همبازی دیگری با ملیت و یا رنگِ پوستِ متفاوتی را تجربه نمیکنند. این حسِ تنهایی ایرانیان را همواره نگران میکند. در نتیجه، ایرانان همواره در موقعیت تدافعی قرار دارند. برای خروج از این وضعیت، آیا بستر طبیعی و فرهنگی تاریخی تجربهشدهای جز زندگی در جهانِ ایرانی و حسِ مشترک در این حوزهی تمدنی داریم؟
از این رو است که به گمانِ من تکیه بر تمدن، هویت و مفهوم ایران راه پیوند ما با جهان است و نه گسست. دوستانی که تمایل به تفصیل بیشتر داشته باشند می توانند به آدرسهای زیر مراجعه کنند.
* وزير راه و شهرسازي