شناسهٔ خبر: 8988 - سرویس مسکن و شهرسازی

بسترهای اقتصادی و اجتماعی زاغه‌نشینی

قادر باستاني قادر باستانی*: داشتن مسکن یا سرپناه مناسب، حق هر انسان است. دولت‌ها موظف شده‌اند شرایط دستیابی مردم به مسکن متعارف را فراهم كنند، اما همیشه این مشكل برای بشر وجود داشته و جزو مسائل اجتماعی مهم جوامع انسانی محسوب می‌شود.

در متون تاریخی كشور خودمان چقدر اصطلاح‌ها و عبارت‌هایی مانند خرابه‌خوابی، ویرانه‌نشینی، در قبرستان‌های متروک خوابیدن و زندگی در بیغوله‌ها آمده است اما آنچه اهمیت دارد عوامل دخیل در به وجود آمدن این معضل است.

سکونتگاه‌های غیررسمی یا زاغه‌نشینی و محلاتی كه بین مردم به زورآباد یا حلبی‌آباد مشهور است، همیشه یكی از بسترهای مهم برای بروز آسیب‌های اجتماعی بوده و هر چه این مناطق در اطراف شهرهای در حال توسعه بیشتر می‌شود، شاهد افزایش ناامنی و انواع مختلف جرم و جنایت، روسپی‌گری و خشونت در جامعه هستیم. این سكونتگاه‌ها، به خاطر ساختار خود، آسیب‌های اجتماعی را باز تولید می‌كنند و باعث بروز ناامنی، انحرافات اجتماعی و كج‌روی برای مجموعه شهر می‌شوند.

اگر بخواهیم زندگی ساكنان این مناطق را از دید جامعه شناختی بررسی كنیم، مشاهده می‌کنیم كه آنها اغلب سطح درآمد، فرهنگ و تحصیلات پایین‌تری نسبت به مردم شهر دارند و تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی عمیقی را بین خود و ساکنان شهر احساس می‌کنند. این افراد که احساس تعلق به شهر ندارند، متاسفانه هیچگاه به‌عنوان یک شهروند واقعی پذیرفته نمی‌شوند. ساکنان این مناطق از حقوق شهروندی و از تمامی امکانات زندگی در یک شهر بزرگ محروم می‌مانند. انطباق و سازگاری آنها با فرهنگ غالب شهری بسیار پایین است و آنها که از فرهنگ‌های متفاوت، مجبور به زندگی در حاشیه شده‌اند، اغلب نه با تفاهم بلکه با تخاصم در کنار هم زندگی می‌کنند.

در این بین خانواده و فرزندان بیشترین آسیب را می‌بینند؛ اغلب منفعل هستند و نمی‌توانند در مواجهه با مشکلات، اعتماد به نفس کافی داشته باشند. امیال سرکوب شده آنها در رسیدن به زندگی ایده‌آل و تمایل به کسب موفقیت‌های یک‌شبه در ذهن جوانان، می‌تواند برای جامعه شهری بسیار خطرناک باشد که منشأ بسیاری از بزهكاری‌ها و معضلات اجتماعی كلانشهرها، مربوط به این مناطق است و ساماندهی آنها در كاهش و كنترل آسیب‌های اجتماعی بسیار موثر خواهد بود.

حاشیه‌نشینی و تبعات آن معضلی مهم در عرصه معماری شهری قلمداد می‌شود؛ در حالی که شهرداری به‌عنوان مرجع مدیریت شهری، از طریق صدور جواز ساخت‌وساز می‌تواند استانداردهای معماری و ایجاد منظر مناسب شهری را كنترل‌كند اما سكونتگاه‌های غیررسمی از چنین كنترلی برخوردار نیستند.

پرداختن به سکونتگاه‌های غیررسمی، جدا از تحولات ساختاری و فرآیندهای اقتصاد سیاسی و اجتماعی، راه به جایی نمی‌برد. شکست صدها برنامه در سطح جهان و کوشش‌های نابخردانه در تخریب سکونتگاه‌های غیررسمی گواه این مدعا است. پس از ۴۰ سال درگیری با سکونتگاه‌های غیررسمی در كلانشهرهای ‌بزرگ دنیا و هزینه‌کردن میلیاردها دلار سرمایه، امروزه پذیرش آنها در دستور کار قرار گرفته و ادغام سکونتگاه‌های غیررسمی در شهرها و نهایتا بهسازی آنها مطرح شده است.

چنانچه هماهنگی‌های لازم بین دستگاه‌های اجرایی وجود داشته باشد، می‌شود مشکل را تا حدودی حل کرد. یك نكته ظریف در اینجا وجود دارد و آن توجه به فرهنگ بومی هر منطقه در بهسازی سكونتگاه‌ها است. باید برای هر شهر، برنامه‌ریزی متفاوتی با توجه به مختصات فرهنگی آن شهر داشته باشیم و لازم است در طرح‌های سکونتگاه‌های غیررسمی، شاخص‌های محلی دیده شود و مطالعات بر طبق این شاخص‌ها صورت گیرد.

اعطای وام و به رسمیت ‌شناختن حق سکونت و تامین مسکن در این سکونتگاه‌ها و برقراری حمایت قانونی، قدم اول است، اما بنده معتقدم در هر منطقه‌ای، قبل از شروع اقدامات، باید مطالعاتی صورت گیرد و بخشی از این مطالعات، حتما مطالعات جامعه‌شناختی باشد. در تیم بهسازی باید یك جامعه‌شناس متبحر كه به مسائل جامعه‌شناسی شهری احاطه دارد حضور داشته باشد. اگر اقدامات فنی در كنار مطالعات انسانی انجام شود، اعتمادسازی به وجود می‌آید و اقدامات انجام شده پایدار خواهد بود. این تجربه‌ای است كه در شهرهای بزرگ مثل ریودوژانیرو انجام شده و كاملا نتیجه‌بخش بوده است.البته انجام كارهاي ديگري مثل شناسايي سازمان‌هاي مردم نهاد يا سازمان‌هاي فعال براي ارائه خدمات اجتماعي، استفاده مناسب از مشارکت حاشيه‌نشينان، حمايت از تشکل‌هاي فرهنگي محلي، توجه ويژه به مداخله در آسيب‌هاي موجود مانند سرقت، خريد و فروش مواد مخدر و نظاير آن و اجراي برنامه‌هاي موثر براي کاهش اين آسيب‌ها، اثربخشي  طرح‌ها را بيشتر خواهد كرد.

بدون مشاركت اجتماعی، امكان حل مشكل سكونتگاه‌های غیررسمی وجود ندارد. برنامه‌هایی که قبل از انقلاب تاكنون انجام شده، بیشتر صاف کردن و بازسازی مناطق حاشیه‌ای شهر و تبدیل آن به مکان‌های آموزشی، ورزشی و فرهنگی بوده و کمتر به توسعه مشارکت‌های اجتماعی و توانمندسازی اسکان غیررسمی توجه شده است. اگر سازمان‌های مردم نهاد فعال شوند و كار را در دست بگیرند، از توان بسیار بالای مردمی استفاده می‌شود. در دنیای جدید كمك نقدی و اختصاص آن به طرح توسعه جوابگو نیست. مردم تشكل دارند و این تشكل‌های مردمی، فقط نیاز به حمایت دارند. اگر بستر فعالیت برای آنها فراهم شود توان آن را دارند كه كارهای ناممكن را ممكن كنند.

عادت كرده‌ایم هر كار سختی را با جمله «نیاز به فرهنگ‌سازی دارد» پوشش دهیم. فرهنگ‌سازی یك حرف كلی است. معضل سكونتگاه‌های غیررسمی مختص ما نیست و خوشبختانه در كلانشهرهای مهم دنیا اقداماتی انجام داده‌اند كه نتیجه هم گرفته‌اند. كافی است ما روال و شیوه كار آنها را بگیریم، بومی كنیم و با مختصات فرهنگی خودمان عمل كنیم. فرهنگ با تبلیغات و حرف و شعار به دست نمی‌آید.

فرهنگ، به تدریج حاصل می‌شود و با رشد اقتصادی و گذار مردم از نیازهای معیشتی و حصول امنیت همه‌جانبه، به تدریج رشد می‌یابد. زدودن فقر از طریق رونق اقتصادی و ایجاد اشتغال پایدار، پیش نیاز كار فرهنگی است. آدمی كه گرسنه و بدون سرپناه مناسب است، مستعد كار فرهنگی نیست. مردم وقتی به آسایش و آرامش رسیدند، خودشان كار فرهنگی را طلب می‌کنند.

* نویسنده و مدرس علوم ارتباطات اجتماعی