فاطمه صالحی: در ابتدای این نشست محمدسعید ایزدی، معاونت وزارت راه و شهرسازی درباره اهداف چنین نشستهایی گفت: «اندیشه ایرانشهر با ایده آقای وزیر راه و شهرسازی، دکتر آخوندی برای اولینبار مطرح شد. ایشان از مدیران شهری خواستند که با بازخوانی مجدد نسبت به مفهوم شهر، به خوانش جدیدی در مواجهه با چالشهای موجود شهر تهران بپردازیم. برای بررسی و تحلیل این موضوع، تاکنون نشستهای متعددی برگزار شده است.» پس از ایزدی، هادی خانیکی در جایگاه سخنران قرار گرفتند. آنچه میخوانید سخنان اوست. خانیکی در این نشست به تحلیل مفهوم ایرانشهر میپردازد.
------------------------
یکی از اهداف وزارت راه و شهرسازی در برگزاری چنین نشستهایی نقد وضعیت کنونی است؛ هر آنچه به شهر و شهرنشینی وابسته است. نقدهایی از ساحتهای مختلف؛ از فلسفه، شهرسازی گرفته تا جامعهشناسی و هنر و ادبیات و نیز معماری. من امروز، با توجه به رشته و مطالعات و علایقم، از ساحت ارتباطات درباره شهر سخن میگویم. سعیام بر این است که بیش از پاسخدادن، سؤالاتی را در اینباره مطرح کنم.
معتقدم یکی از مسائل امروزی جامعه ایرانی، ارتباط است؛ ارتباط بهمعنای گفتوگو. بهترین مکان برای شکلگیری چنین گفتوگویی این نشستهاست؛ در این تالارها. گفتوگو میان نهادهای فرهنگی. دغدغه شخص من گفتوگوست. اگر از من بپرسند مهمترین مشکل ایران چیست؟ پاسخ میدهم مشکل در گفتوگو است. معتقدم افقهای ما بهسمت یکدیگر گشوده نیست. این ناگشودگی باعث میشود نتوانیم مسائل را بهصورت مشترک ببینیم. نتوانیم مسائل را از زوایای مختلف تحلیل کنیم.
یکی از مشخصههای مثبت بحث امروز، موضوع ایرانشهر این است که افرادی از حوزههای مختلف درگیرش شدهاند. این بحث در ابتدا از دیدگاه مدیریتی مطرح شد. همینکه این موضوع برای شخص وزیر، دکتر آخوندی، درگیری ذهنی ایجاد کرده، و معنایش برای ایشان مهم شده، خود اتفاق مبارکی است.
انسانی که در شهر خود غریبه میشود، فضاهای گفتوگو را از دست میدهد
معتقدم تا وقتی شهرهای ایران را با نگاهی نوستالژیک ببینیم و مفهوم ایرانشهر را با آرمانشهر خلط کنیم و به طبع آن در بحثهای مدیریتی درباره اینکه شهر خوب چگونه شهری است، بهدنبال پاسخهای همیشگی و کهنه باشیم، مشکلاتمان کماکان پابرجا خواهد بود.
سؤال این است: ایرانشهر را باید در تاریخ جستوجو کرد یا در جغرافیا؟ سؤال بنیادیتر این است: چه باید کرد تا ارتباطات از حوزه صرفِ اطلاعات خارج شود و به حوزه ارتباطات انسانی نزدیک شود؟
به نظرم حیات شهری را نباید در کالبد شهر بجوییم. بحث ایرانشهر و زندگی شهری و کنش شهروندان بیش از آنکه یک مفهوم کالبدی باشد، مفهومی انسانی است. این مسئله ریشه در غریبگی دارد؛ وقتی انسان با شهر خود غریبه میشود. در شرایط غریبگی، فضاهای گفتوگو گم میشود. بهعبارت دیگر، وقتی چنین فضاهایی را از دست میدهیم، انسان در وضعیت غریبهبودن با شهر خود قرار میگیرد. در وقتی چنین شد، مشارکت شهروندان در سرنوشت شهری کم میشود. مسئله اساسی و نگرانکننده این است. نگرانکننده است وقتی میبینیم که چگونه تنفس ارتباطاتی در شهرهایمان سخت شده است. معتقدم سالهاست راهحلهای فیزیکی برای این مسئله انتخاب کردهایم. مفاهیمی چون مدینه، بلد و... مفاهیمی فراتر از مفهوم فیزیکی شهر هستند. برای نزدیکشدن به این مفاهیم بهدنبال ساختن میدان و معابر بودهایم تا برای مثال، محل تجمع جمعی ایجاد کنیم. اما قدم نخست راهحل این مسئله، اندیشیدن به معنای فراتر از شهر است. از زبان سعدی میگویم: «چه مصر و چه شام و چه بر و چه بحر/ همه روستایند و شیراز شهر.» با یک نگاه شووینیستی، چنین سخنی از سعدی، قوممدارانه است، اما امروزه مشاهده میکنیم افرادی چون داریوش شایگان هم چنین نظری مثلاً درباره شهر پاریس دارند. علت چنین نگاهها و عقایدی چیست؟ مفهومی چون ایرانشهر نیز از این قسم است. واژه ایرانشهر پیش از این زمانه، در ادبیات کلاسیک ما وجود داشته. فردوسی این واژه را برای اشتراکات هویتی- فرهنگی بیان میکند. در گذشته حتا از نیکوشهر سخن میگفتند. نیکوشهری که در آن دکانها درگشادهاند و همه شادکامند و مسرور. با رجوع به این میراث ادبی، میتوانیم به فهم تاریخی خود درباره شهر کمک کنیم. درباره آرمانشهر و تاریخش به این اشاره میکنم که این مفهوم در ادبیات ما نه مسیر مشخصی داشته و نه یکپارچگی مفهومی. آرزوی جامعه ایرانی یا همان آرمانشهر گاهی مصادیق زمینی هم داشته است. گاهی این آرزو در اساطیر است و گاه در ادبیات دینی. گاه در نوشتههای فلسفی و عرفانی بوده و گاه نیز دغدغهای شاعرانه. سرانجام تمام این ایدهها را میتوانیم در معماری ایرانی ببینیم که معماریاست پیچیده.
بازگشت به خویشتن، آرمانشهرگرایی، و نگاه شاعرانه روشنفکران به شهر
برای پیگرفتن این دو مفهوم، معانی آن، دوگونه نگاه میتوان اختیار کرد: یکگونه اینکه در گذشته به دنبال عصر زرین بگردیم. چنین نگاهی بهویژه در نظراتی که معروف به بازگشت به خویشتن هستند مشاهده میشود. در دوره پیش از مشروطه تا قبل از انقلاب اسلامی. مثالش نگاهِ آخوندزاده است. نگاه دوم این است که در آینده به دنبال آرمانشهر باشیم. نوعی نگاه رو به جلو. یعنی در جستوجوی ناکجاآبادی که با آرمانگرایی و تحولات اجتماعی سیاسی همراه میشود. چنین نگاهی را میتوان در میرزاآقاخان کرمانی دید. میرزاآقاخان، آرمانشهر را در استفاده از دانش و فناوری روز میدید. مینویسد: «در بوستانآباد، مردم خانههایی دارند که عفونت به آنها راهی ندارد. دامپروری و کشاورزی همهگیر میشود و پاکی و لطافت هوا طوری است که گویی فسفر آزاد میکند.» نوعی نگاه که در آن تکنولوژی همهچیز را تسهیل میکند. اگر با چشم میرزاآقاخان به واقعیات اجتماعی نگاه کنیم و براساس آن در پی اصلاح آن باشیم، بخواهیم آسیبهایی که در شهرهای بزرگ وجود دارد حل کنیم، باید کالبد شهر را تغییر دهیم. همانگونه که در موارد بسیاری طی سالها انجام دادهایم. مانند برخوردی که با منطقه خاکسفید انجام شد. بهنظر میرسد حل مسائل، با نگاه آرمانشهری میسر و سودمند و چارهساز نیست. نگاه شاعرانه و هنرمندانه به آرمانشهر، و تعریفش از آن بسیار امیدوارانه است. نگاه شاعرانی چون فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و احمد شاملو چنین است. علاوه بر دو نگاهی که گفته شد، در بخشی از تاریخ معاصر ما، آرمانشهر سوسیالیستی هم دیده میشود. آرمانشهری که مبتنی بر انقلاب بوده است. تمام این نگاهها و ایدهها نشاندهنده مفاهیم گمشده در شهرند که در انواع اندیشهها بازنمایی میشوند.
در شهرهایمان عرصههای عمومی شکل گرفتهاند اما از حوزههای عمومی خبری نیست
تهران از ابتدای دوره قاجار که بهعنوان پایتخت انتخاب میشود، سه دوره را پشتسر گذاشته: قصبهای خوش آبوهوا و معتدل در دوران قاجار، شهری مدرن و دوپاره در دوران پهلوی و کلانشهری بیهویت در دوران متأخر. معتقدم برای پاسخ به مسائل بیهویتی و آشفتگیای که امروز شاهد آنیم، عرصهای عمومی و فراهمآمدن مکان گفتوگو ضرورت دارد. در واقع سودمندتر است به ابعاد فرهنگی و فکری و معنایی شهر در کنار ابعاد کالبدی آن توجه شود. معتقدم نباید از ارزشهای انسانمحور و کیفیتمحور غفلت کرد. ما در علم ارتباطات بر حوزه عمومی تأکید میکنیم. حوزه عمومی مفهومی هابرماسی است که از مفهوم عرصه عمومی متمایز است. این مفهوم به لحاظ نظری بسیار پیچیده و گسترده است. مفهوم دیگر در اینجا مفهوم قدرت است. منظورم قدرت در بحث ارتباطات است. قصد دارم درباره دو مفهوم حوزه عمومی و عرصه عمومی توضیحاتی دهم.
آنچه شاهدیم این است: با آنکه عرصههای عمومی در شهرهای ما وجود دارد، اما حوزه عمومی در آن شکل نمیگیرد. چرا؟ به این دلیل که برای شکلگیری حوزه عمومی، تنها عرصه عمومی کافی نیست. عرصه عمومی میتواند پارک و میدان و خیابان باشد. عرصه عمومی جایی است که شهروندان به صورت آزادانه به آن دسترسی دارند و بدون نیاز به کنترل، حقِ ورود و خروج به آن را دارند. اما حوزه عمومی وقتی شکل میگیرد که مناسبات اجتماعی در عرصه عمومی هم در کار باشد. از همین منظر است که ارتباطات رسانهای اهمیت پیدا میکنند. مثلاً خیابان سیتیر هم عرصهای عمومی است و هم حوزهای عمومی. سیتیر، قدیمیترین خیابان شهر تهران است که در آن تجمع و تفاهم ادیان و فرهنگها را شاهدیم. چنین مثالهایی را میتوان از شهرهای تاریخی ایران بیان کرد. عرصههای عمومی که حوزه عمومی هم در آنها شکل گرفته است. سکوها، پاچنارها، سرآبها، میادین چون میدان نقشِ جهان در اصفهان و میدان امیر چخماق در یزد، بازارها، مساجد و حتا سکوی جلوی خانهها فضاهایی برای ارتباط بوده است. لذا میتوان در گذشته هم عرصههای عمومی و هم حوزههای عمومی را در شهر ایرانی پیدا کرد. مکانهایی که امکان ارتباط چهره به چهره انسانی را فراهم میکردهاند. وقتی به عرصه عمومی اهمیت بدهیم، خیابان و میدان میتواند تبدیل به حوزه عمومی شوند؛ تبدیل به جایی شوند برای ارتباطات.
اما در گذار از سنت به مدرنیته این فضاها نسخ شد و جایگزینی نیز برای آن به وجود نیامد. حتا امروزه و در شبکههای مجازی ما شاهد چنین امری نیستیم. از طرفی جوانبودگی جمعیت هم روی این امر اثرگذار بوده است. جوانان بهعنوان میزان زیادی از افرادی که این فضاها را شکل میدهند، به غیررسمیکردن فضاها تمایل دارند.
با نگاهی انسانی به شهر بنگریم، فارغ از وابستگیهای نوستالژیک
معتقدم و برای تأکید میورزم، که باید مؤلفههای عرصه عمومی و حوزه عمومی را از خلال نگاه تاریخیمان، فارغ از وابستگیهای نوستالژیکمان خارج کنیم. در مرحله بعد به دنبال چرایی توقف شکلگیری عرصه عمومی و حوزه عمومی باشیم. شاید بعد از این است که درک کنیم چه شد که سرزندگی و نشاط و امنیت در شهرهایمان گم شد. منظورم این نیست که باید همان مدلها، آنچه را که در گذشته بوده و امروز نیست، در شهر امروز بازسازی کنیم، برعکس، منظورم این است که چرا در مدرنشدگی شتابزده ما، شهرها نتوانستهاند ویژگیهای ارتباطاتی خودشان را حفظ کنند. همین امر باعث شده مفهوم جمع در کشور ما تنها در جشنها و اعتراضات به شکلی موقت و شتابزده شکل بگیرد و بعد از آن از بین برود؛ بدون آنکه ارتباطی از آن موقعیت باقی بماند. میتوان ادعا کرد حوزه عمومی قبلی از بین رفته و شکل جدیدی از آن هم شکل نگرفته است. تلاشهای نوستالژیزده هم پاسخگو نبوده است. به نظر میرسد تنها راهحل، نزدیککردن ویژگیهای ایرانشهری به وضعیت موجود است. هر چند ممکن است اگر ویژگیهای گذشته که مختص حوزه عمومی بوده، وارد تهران کنونی شود، الزاماً موفق به بازآفرینی ایرانشهر نشود. سخن آخر آنکه، باید با نگاهی انسانی و ارتباطی به شهر نگاه کرد؛ نه صرفاً از نگاه کالبدی. نگاهی که شهروند را نه مصرفگر ارتباط، که ایجادکننده آن میداند و شهر را منتج از ارتباطات انسانی تعریف میکند. به شکلی که شهر متنی است که هرروز از خلال رفتارهای شهری انسان بازنویسی میشود. اینگونه است که با فهم ارتباطات، درهای ارتباطات شهروندان بهرویهم باز میشود و شهر از خلال این ارتباطات اصلاح میشود.
منبع: دوماهنامه راه ابریشم، ویژه جامعه شناسی
نظر شما