به گزارش پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی او فرودگاه امام خمینی را به واسطۀ قرارگرفتن در کریدور جنوب البرز حائز پتانسیلهای فراوانی برای پیشرفت و احیای موقعیت تاریخی ایران در جادۀ ابریشم میداند و میگوید: «فرودگاه امام خمینی ترمینالی است که میتواند شرق و غرب جهان را در ارزانترین و معقولترین صورت به یکدیگر متصل کند.» بهشتی با بیان اینکه توجه به استانداردهای بینالمللی در طراحی فرودگاه امام خمینی، شرط لازم است اما کافی نیست، تصریح میکند: «به آن استانداردها و اندازههای یونیفورمی که در ژورنالها هست نیز نمیتوان اکتفا کرد. باید این لباس را به قامت فرهنگ و مشخصات فرهنگی خودمان پرو کنیم. متاسفانه ما، در سفارش پروژه و طراحی، باور کردهایم که فرودگاه یک پدیدۀ جدید است، پس باید از جای دیگری الگوی آن را بگیریم؛ بعد هم استانداردهای یونیورسال را مراعات کنیم و به آنها اکتفا کنیم. استدلال هم این است که ما نباید چرخ را از اول اختراع کنیم. درحالی که اتفاقاً چرخ را باید همیشه از اول اختراع کرد، اگر اختراع نکنیم، مجبوریم مرتب از جای دیگری آن را بخریم، چون اندازۀ ماشین ما نیست.»
یکی از مهمترین نمادها و نمودهای احیای اندیشۀ ایرانشهری را در حوزۀ ماموریتهای وزارت راه و شهرسازی، احیای جادۀ ابریشم میدانند. مسیری بینالمللی که «ایران» در گذشتههای دور به عنوان قلب تپندۀ آن مطرح بود. آیا بهرغم آنکه ایرانِ امروز در انقطاعی تاریخی از آن موقعیت ممتاز فاصله گرفته است هنوز پتانسیلهایی که آن دوران را رقم زد در این زمانه قابل بازیابی هستند؟ آیا آنچنان که متخصصان حملونقل میگویند، فرودگاه امام خمینی تهران میتواند در مسیر احیای اندیشۀ ایرانشهری در جایگاه قلب تازۀ جادۀ ابریشم، ایران را به هاب حملونقل منطقه تبدیل کند؟
در اندیشۀ ایرانشهری، در مورد هر مکانی که صحبت میکنیم اول باید بفهمیم آن مکان کجاست. یعنی اگر در مورد فرودگاه امام خمینی صحبت میکنیم اول باید بجا بیاوریم که این فرودگاه کجا قرار گرفته است. آیا این فرودگاه در خلأ است؟ آیا در یک متن سفید است؟ آیا فرقی نمیکند که مکاناش جایی در نزدیکی تهران باشد یا مثلا در برازجان؟ مسلماً تفاوت دارد و بنابر اندیشۀ ایرانشهری مهم است که ما بجا بیاوریم؛ این تفاوت چیست. وقتی از این زاویه به موقعیت سرزمین ایران نگاه کنیم درمییابیم که فلاتِ ایران از دیرباز پُل ارتباط شرق و غرب جهان بوده است و در تمام طول تاریخی طولانی این نقش را به خوبی ایفا کرده است. اما در همین فلات که از دریای مازندران تا خلیج فارس هزار و چندصدکیلومتر وسعت دارد، همهجا امکان عبور و مرور وجود نداشته، بنابراین مهمترین کریدور ارتباط شرق و غرب جهان، کریدور جنوب البرز بوده است.
اتفاقا فرودگاه امام خمینی دقیقا در همین کریدور واقع شده است. پس موقعیت این فرودگاه، دارای یک سابقۀ کریدوری در مقیاس جهانی است. در روزگاران قدیم یعنی از دوره اشکانی تا تقریبا دوره تیموری که سفرها عمدتاً زمینی انجام میشد؛ زمانهای که دریانوردی هنوز آنقدر پیشرفت نکرده بود که انسان بتواند از پهنههای وسیع آبی عبور کند؛ این کریدور در جایگاه یک کریدور زمینی اهمیت فوقالعاده زیادی داشت، یعنی کوتاهترین مسیر دستیابی شرق و غرب جهان به یکدیگر همین کریدور بود. همین جایی که الان تهران روی آن قرار گرفته است. بعدها البته دریانوردی پیشرفت میکند و این امکان را پدید میآورد که ارتباط شرق و غرب جهان مستغنی از این کریدور و پُل از طریق کشتیها برقرار شود. اما هنوز که هنوز است در برقراری هر ارتباطی که قرار باشد روی زمین اتفاق بیفتد باز میبینیم که کریدور شرق و غرب هنوز همین جاست. مثلا اگر فیبر نوری بخواهند بکشند و شرق و غرب را به هم متصل کنند ناگزیر باید از همین کریدور عبور کنند، خط لوله اگر بخواهند بکشند باز معقولش این است که برای اتصال جیحون-باکو همین راه را بروند وگرنه باید از کف دریای مازندران عبورش دهند که بسیار پُرهزینه است. هر کاری که بخواهند بکنند همین شرایط را دارد. حتی اگر بخواهند این ارتباطات را از طریق هوایی نیز برقرار کنند، باز هم معقولترین مسیر، عبور از همین کریدور است.
اگر بخواهید از اروپا به چین بروید، در صورت عبور از این کریدور نهتنها مسافت را یک ساعت کمتر کردهاید، بلکه هزینه و صرف انرژی را نیز کاهش دادهاید. چرا؟ چون فرودگاه امام به دلیل ارتفاع بیشتری که نسبت به رقبای منطقهای خود از فرودگاه دوحه، دوبی و ... دارد، از نظر نشست و برخاست، مقرون به صرفهتر است. این موقعیتی است که ما را به قلب یکی از تجربیات تاریخی بشر در برقراری ارتباط میان شرق و غرب جهان بازمیگرداند. پس میتوان گفت فرودگاه امام خمینی ترمینالی است که میتواند شرق و غرب جهان را در ارزانترین و معقولترین صورت به یکدیگر متصل کند. اگر ما این پتانسیل را متوجه شویم - که خوشبختانه داریم متوجه میشویم – خواهیم فهمید که پس فرودگاه امام اگر در برازجان یا اصفهان بود این خصوصیت را نداشت و بنابراین یک فرصت بزرگ در اختیار ماست که از آن استفاده کنیم.
آیا این ناشی از مکانیابی درست فرودگاه امام پیش از احداث است یا شانس و اقبالی است که نصیب مدیران ما شده، بیآنکه توجه پیشینی به آن داشته باشند؟
شاید مطالعهای در کار بوده و شاید نه. هرچند، پیش از این کمتر به این موضوع اشارهای شده است، اما به هر حال این موقعیتی است که در اختیار ماست. موقعیت خاص ما و فرودگاهمان در منطقه، از زاویۀ تاریخی دیگری نیز حائر اهمیت است. در طول تاریخ، ایران به دلیل همین موقعیتی که در میانۀ شرق و غرب جهان داشته، بین حوزههای فرهنگی مختلف نقش یک واسطه و رابط را ایفا کرده و به صحنۀ ملاقات فرهنگها تبدیل شده است. یعنی از زمان اشکانی -حدود ۲۳۰۰ سال پیش- محصولات چین به روم میرفت، محصولات رومی نیز به چین صادر میشد، بدونِ اینکه تا همین ۷۰۰ سال پیش، هیچ رومی یک چینی دیده باشد، یا هیچ چینی با رومیها ملاقات کند. این اتفاقی است که توسط ایرانیها رقم میخورد. یعنی این چیزی که ما امروز از آن به عنوان «جاده ابریشم» یاد میکنیم، درواقع مسیری بوده که تنها دادوستد و رفتوآمد کالا در آن اتفاق نمیافتاده بلکه یک کریدور فرهنگی بوده و آن کسی که در این کریدور سیادت داشته فرهنگ ایرانی است. به این اعتبار، فرهنگ ایرانی شاید از معدود فرهنگهایی باشد که میتواند بگوید من به اعتبار سابقه تاریخیام جهانی هستم، نه اینکه اخیراً بخواهم جهانی شوم. این جهانیبودنِ فرهنگ طبعا باید مدنظر قرار بگیرد.
یکی از مسائلی که اخیراً دربارۀ فرودگاه امام خمینی تهران مطرح شده است، لزوم طراحی مجدد آن به عنوان نخستین ایستگاه ورود به ایرانشهر است. مسئلهای که با آغاز فعالیت برای ساخت دو ترمینال تازه به نامهای «سلام» و «ایرانشهر» کلید خورده است. به نظر شما مهمترین دلیلی که ما را ناگزیر از طراحی مجدد این فرودگاه میکند چیست؟
ما در فرودگاه امام خمینی، ساختمانی میخواهیم که حاکی از موقعیت مکانی و زمانی آن باشد. یعنی وقتی کسی از هواپیما پیاده میشود در همان نگاه اول بفهمد که هواپیمایش در کشوری با ویژگیها و مختصات ایران به زمین نشسته است. این چیزی است که به انحاء مختلف میتوانیم نشان دهیم. شاید دم دستیترین روش این باشد که تابلوهای بزرگی نصب کنیم و روی آن بنویسیم که اینجا فرودگاه امام خمینی ایران است. میتوانیم از موتیوها و نشانههایی استفاده کنیم که ایرانی هستند و از این طریق، با یک نگاه تزیینی و دکوراتیو با ایرانیبودن مواجه شویم. این یکی از راههاست که معمولا دیدهایم در خیلی جاها از آن استفاده شده است. اما تجربۀ تاریخی ما در معماری چیزی فراتر از این را توصیه میکند. معماران ما همواره نگاه میکردند ببینند بنایی که قرار است ساخته شود چه کارکردی دارد، چه خاصیتی دارد، چه نقشی را قرار است ایفا کند و چه ماموریتی را عهدهدار میشود؟ غیر از اینکه آن بنا میبایست همۀ صورت مسئلهای که به لحاظ کارکردی دارد را پاسخی دقیق و درست بدهد، اما به این اکتفا نمیکردند. آنها در حقیقت میخواستند شعر آن بنا را نیز بسُرایند.
فرودگاه امام خمینی، پیش از آنکه مهم باشد در تهران و ایران واقع شده، مهم است که یک «فرودگاه» به معنای واقعی کلمه باشد. فرودگاه تعریفی دارد، کارکردهایی دارد که مطابق استانداردهای بینالمللی معین شدهاند. ما در وضعیتی هستیم که به نظر میرسد هنوز بستر بهبود کارکردها را فراهم نکردهایم. یعنی هنوز به آن سطح از استاندارد نرسیدهایم که بخواهیم وارد مرحلۀ بعدی که «ایرانشهری» شدنِ این فرودگاه است بشویم.
البته اندیشۀ ایرانشهری میگوید این استانداردها باید وجود داشته باشند یعنی شما باید تمام آن نکاتی را که به لحاظ پاسخگویی در کارکرد فرودگاه مطرح است مراعات کنید. اگر مراعات نشده باشد مسیری که رفتهاید غلط است. این مقدمۀ رسیدن به آن شعر است. فرض کنید که شما بخواهید یک آدم طراحی کنید. این آدم حتماً اسکلت، امحاء و احشاء، و دستگاه گردش خون دارد. ولی آنچه ما از انسان میبینیم اسکلت نیست، سیستم عصبی نیست که کف دستش گرفته باشد، موجودی میبینیم واحد و در عین حال موزون. یعنی شعر انسان سروده شده است. در معماری ایرانشهری، پاسخگویی به وجوه کارکردی، سازهای، اقتصاد، مسائل زیست محیطی، شرط لازم است، ولی شرط کافی نیست. یکسری استانداردها وجود دارد که کافیست به آنها توجه داشته باشیم و سپس آنها را به قامت فرهنگ ایرانی پرو کنیم. اینها استانداردهای یونیورسال است اما هر کشوری هم مبتنی بر مقتضیات خودش جرح و تعدیلهایی در آنها کرده است. البته آن استانداردها همه به قوت خود باقیست اما هر ملتی چیزی به آن افزوده است. مثلا کت و شلوار یکسری استاندارد دارد؛ آستین، یقه و جیب دارد، اما اگر قرار است تن شما برود، باید اندازۀ قامت شما شود. یعنی به آن استانداردها و اندازههای یونیفورمی که در ژورنالها هست نیز نمیتوان اکتفا کرد. باید این لباس را به قامت فرهنگ و مشخصات فرهنگی خودمان پرو کنیم. مثلا ما چگونه سفر میکنیم؟ اروپاییها چگونه سفر میکنند؟ آیا شیوۀ برخورد ما با مقولۀ سفر یکسان است؟ مسلماً نیست؛ ما ایرانیها هر جا سفر میرویم سه چمدان همراهمان هست، اما آنجا اینگونه نیست. شما هرجای جهان دیدید یک نفر با سهچمدان در فرودگاه اینسو و آنسو میرود میتوانید حدسی قریب به یقین بزنید که یا ایرانی است، یا متعلق به یکی از کشورهای اطراف ما. این ویژگیهای رفتاری را طبعا باید در استانداردهای یک فرودگاه ایرانی لحاظ کنیم. نمیتوان در کشوری مثل ایران گفت سه تا چمدان ممنوع است، فقط یک کیف دستی میتوانید ببرید. اما اینها نهایتاً چه چیزی را بیان میکند؟ اینها وجه ساختمانی و کارکردی آن بنا را پاسخ میدهد.
فراتر از تحقق این کارکردها اندیشۀ ایرانشهری چه ارزش افزودهای برای یک بنا مثل «فرودگاه» میتواند داشته باشد؟
معمار ما به کارکردها و اینکه فقط وجه ساختمانی بنا رعایت شود، اکتفا نمیکند. یعنی اگر حمام میساخته حتماً به این توجه میکرده که این «ساختن» برای چیست. در درجۀ اول برای اینکه شما تنتان را بشویید؛ قطعاً همۀ آداب و وسایل مورد نیاز برای شستوشوی تن را مراعات میکرد، اما چرا حمام گنجعلیخان از دل این معماری بیرون میآید؟ حمامی با آن همه تزیینات و جواهری که در آن تعبیه شده، آیا فقط پاسخگوی شستوشوی تن است؟ یعنی آیا اگر آن آهکبُریها آنجا نبود ما نمیتوانستیم تنمان را بشوییم؟ نه، مسئله این است که شاید حمام خانۀ ما خیلی مجهزتر از حمام گنجعلی خان باشد اما در حمام خانۀ ما فقط میتوان تن را شست، روح را نمیتوان شست. در حقیقت، کفِ کاری که معمار ما میکرده پاسخ به وجوه کارکردی بوده اما آسمانش این نبوده است. او نگاه میکرده تا ببیند چگونه میتوان شعر حمام را سرود، چهطور میتوان شعر مسجد را سرود، چگونه میتوان شعر کاروانسرا را سرود، چگونه میتوان شعر یک خانه را سرود. الان هم معمار ما هنرش این باید باشد که شعر فرودگاه را بسراید. باید یاد بگیریم که آنها چگونه میسرودند؛ آنها از خودشان میپرسیدند فلسفۀ وجودی این حمام چیست؟ شستوشو است؟ آیا این شستوشو فقط مختص تن است؟ یا روح و روان و مناسبات اجتماعی هم باید در آن شستوشو شود؟ این دیدنِ غایتِ معنایی است که برای آن بنا متصور بودند. برای همین است که خانۀ سنتی ما فقط وجه ساختاری نداشته؛ فقط آسایش را تامین نمیکرده، بلکه وجه سُکنیگزینی و آرامش را نیز برای ما معنا میکرده است. تمام استانداردهایی که در فرودگاه وجود دارد، نهایتش این است که آسایش مسافر و ادارهکنندگان فرودگاه را تامین میکند اما مدعای معماری ایرانی این است که میخواهد از طریق آن شعری که سروده میشود، آرامش را تامین کند. در مورد فرودگاه، ما معمولا به اعتبار اینکه فرودگاه یک پدیدۀ مدرن و جدید است، فکر میکنیم که قابل سرودن نیست. مثال بزنم: ما از دورۀ هخامنشی، از دورۀ ساسانی و دوران اسلامی آثاری در حوزۀ پُلسازی داریم. همۀ این پُلها ساختمانند، شعر نیستند. سازهای هستند که از طریق آن میتوان از موانع آبی، دره و امثال اینها عبور کرد. اما در دورۀ صفوی معماران ما قدمهایی برمیدارند که شعر پُل را بسرایند. این تلاشها از پُل اللهوردیخان شروع میشود و در پُل خواجو به اوج میرسد. یعنی شعر پُل به این شکل سروده میشود. پس میخواهم بگویم این یک پدیدۀ جدید نیست. در طول تاریخمان موارد فراوانی داشتهایم که از ابتدا نتوانستهایم شعری برای یک معماری بسُراییم، اما از یک جایی تلاش کردیم و شعرش سروده شد. فرودگاه هم مثل همین است. حتی کارخانه، به تعریف مدرن، یک پدیدۀ جدید بوده که وارد ایران شده است، ولی شما کارخانۀ چرمسازی تبریز را نگاه گنید، کارخانۀ ریسباف اصفهان یا اقبال یزد را ببینید. خواهید دید که حتی شعر «کارخانه» نیز سروده شده است. ما باید بتوانیم شعر فرودگاه را بسُراییم چون اندیشۀ ایرانشهری به ما حکم میکند که نسبت به هر موضوعی نظر میکنیم، به جنبۀ زمینیاش اکتفا نکنیم، بلکه از زمین تا آسماناش را فتح کنیم. این سنتی مبتنی بر اندیشۀ ایرانشهری است.
اگر با این رویکرد با آنچه الان به عنوان فرودگاه امام خمینی وجود دارد مواجه شویم، آیا باید وارد بهسازی همین بنا شویم یا باید در همان موقعیت جغرافیایی یکسری بنای جدید ایجاد کنیم. از این گذشته، آیا با ساختن ترمینالهای جدید در کنار ترمینالهای قدیم میتوان شعر این بنا را موزون سرود؟
باید این کار را به دست طراحی سپرد که توانِ آن را دارد که از زمین تا آسمانِ موضوع را دارد. چنین معماری بالاخره یک راه حلی پیدا میکند. به نظر من شدنی است. یعنی به احتمال زیاد میشود همین بنا را جوری بهسازی کرد که پاسخگوی این نیازها باشد. متاسفانه ما، در سفارش پروژه و طراحی، باور کردهایم که فرودگاه یک پدیدۀ جدید است، پس باید از جای دیگری الگوی آن را بگیریم؛ بعد هم استانداردهای یونیورسال را مراعات کنیم و به آنها اکتفا کنیم. استدلال هم این است که ما نباید چرخ را از اول اختراع کنیم. درحالی که اتفاقاً چرخ را باید همیشه از اول اختراع کرد، اگر اختراع نکنیم، مجبوریم مرتب از جای دیگری آن را بخریم، چون اندازۀ ماشین ما نیست! در تمام کشورهای جهان برای ساختمانسازی آییننامههایی وجود دارد. اما شما ببینید مثلا میان آییننامههای فرانسه و بلژیک چه فاصلهای وجود دارد. چرا آییننامههایشان یکی نیست؟ به لحاظ شرایط محیط زیستی و پیشرفت تکنولوژی و ... که به هم نزدیکند. اما چرا آییننامههایشان یکی نیست؟ به نظر میرسد که میخواهند مرتب چرخ را اختراع کنند. وگرنه وقتی که مثلا انگلیس آییننامه طراحی کرده، چرا ما باید دوباره چرخ را اختراع کنیم؟! خب از همان استفاده میکنیم دیگر! این توهماتی که ما دچارش هستیم، خیلی وقتها مانع از آن است که اتفاقات خوبی بیفتد. باید از این توهمات دست برداریم. یکی از ویژگیهایی که در اندیشۀ ایرانشهری به شدت فریاد زده میشود این است که اندازهها و شرایط محیطی این سرزمین را باید مراعات کنیم. این اندازهها در محیط طبیعی، مناسبات اجتماعی و باورهای فرهنگی ما نمود دارد. این اندازهها را باید مراعات کرد. یکی این است که از زمین تا آسمان موضوع را باید شناخت و مسائلاش را حلوفصل کرد.
این زمین تا آسمان در بحث معماری فرودگاه امام کجا خودش را نشان میدهد؟ یعنی ما الان با یک فضای واقعی به اسم فرودگاه امام خمینی مواجهیم. چه اِلمانهایی در این فرودگاه وجود دارد که نمیتواند آن چیزی که به عنوان شعرِ فرودگاه یا فرودگاهِ ایرانشهری از آن یاد میکنیم را نمایندگی کند یا در تضاد با آن مفهوم قرار دارد؟
یکی از ویژگیهایی که ما در معماریمان داریم این است که به سرعت ما را از سردرگمی نجات میدهد و از اینکه ما احساس گمگشتگی داشته باشیم، مانع میشود. فرودگاه امام خمینی متاسفانه چنین خاصیتی ندارد. ما نمیدانیم از کجا وارد آن میشویم، نمیدانیم کدام طرف باید برویم، جاییست که پیوسته در آن گیج و گُمایم. وقتی گمگشتهایم، آنوقت دچار اضطراب میشویم. این یکی از ابتداییترین مسائلی است که در معماری ایرانی مورد توجه قرار دارد. یعنی از حمام و خانه و مسجد گرفته تا حتی شهر، وقتی طراحی میکنیم حواسمان هست که کسی نباید در آن گم شود، احساس گمگشتگی نباید داشته باشید. اما در فرودگاه امام خمینی شما گم میشوید، بلاتکلیفاید. اگر چشمتان را جایی ببندند و جای دیگری باز کنند نمیدانید اینجا کجاست. بلافاصله نمیتوانید موقعیتتان را تشخیص دهید. به این اعتبار، میخواهم بگویم فرودگاه امام خمینی یک «جا» نیست؛ یک ناکجاست. یک آدرس است، نه جایی که بتوانیم با آن ارتباطی عاطفی و حسی برقرار کنیم. فرودگاه بهطور کلی جایی نیست که ما هر روز با آن مواجه شویم. اولین مواجهه هر کسی که وارد کشوری شود فرودگاه است، آخرین جایی که آن را ترک میکند هم فرودگاه است. پس این یک نقطۀ کاملا دراماتیک است. شما اگر به یک کشور دیگر رفته باشید، شاید چهار نقطه از آنجا به خاطرتان بماند که یکیاش حتما فرودگاه است. پس این مکانی کاملا دراماتیک است. چون اینگونه است باید چیزی در خاطر افراد بماند که این سرزمین را نمایندگی کند، نه اینکه فقط احساس گمگشتگی به یادش بماند.
دقیقا این مشکلی است که در سراسر این فرودگاه به چشم میخورد، هیچ چیزی جز یکسری تابلوهای پراکنده به ما نمیگوید اینجا ایران است. چه رسد به اینکه کسی با ورود به این فرودگاه احساس کند وارد کشوری خاورمیانهای با آبوهوا و مردمی متفاوت شده است. این فرودگاه حتی ویژگی شاخص مردم ما یعنی «مهماننوازی» را اصلا نشان نمیدهد...
بله، چون این بنا آغوشش را برای مسافر باز نکرده است. ایرانی را به صفت میزبان معرفی نمیکند. نه اشخاصِ ایرانی، بلکه حتی کشور ایران را نیز در جایگاه میزبان معرفی نمیکند. ایرانیها از قدیم در خانۀ خودشان جایی داشتهاند مخصوص مهمان که به آن بیرونی یا مهمانخانه میگفتند. شما در اتاق مهمانخانه برای اینکه به مهمانتان بگویید من خیلی به تو احترام میگذارم چه میکنید؟ هم میخواهید بگویید من کی هستم، هم بگویید من تو را بجا آوردم که تو کی هستی. برای همین است که مرغوبترین جای خانه را به مهمانخانه اختصاص میدهید. مرغوبترین اشیاء را به پذیرایی از مهمان اختصاص میدهید، یک جای تنگ و تار را به مهمان اختصاص نمیدهید که فکر کند مزاحمتان شده است، نرمترین مبل و بهترین وسایل پذیرایی را جلویش گذاشتهاید. میخواهید بگویید من خوشحالم که تو را میبینم. عکس پدربزرگتان را که مثلا یک شاعر مشهور بوده روی دیوار میآویزید که بگویید من از این خانوادهام؛ که او رفتارش با شما فرق کند نسبت به افراد نوکیسۀ تازه به دوران رسیده. شما نمیتوانید برای مهمانتان با کابینت آشپرخانۀ آلمانی پُز بدهید، چون همۀ خانههای دیگر ممکن است آن را داشته باشند. بنابراین شروع میکنید به عرضه کردنِ ویژگیهای خودتان. مهمانخانۀ شما کیفیتی دارد تا بگوید من از آمدنِ شما استقبال میکنم. فرودگاه مهمانخانۀ مملکت است نه یک دستگاه ماشین لباسشویی که خوب کار کند. ما اتفاقی که برای فرودگاهمان افتاده مثل این است که مهمان به خانۀ شما آمده و ماشین لباسشوییتان را جلویش گذاشتهاید؛ خیلی هم مرغوب است اما خب این چه چیزی به آن مهمان میگوید؟ نهایتاً میگوید تو آدم پولداری هستی و رفتی بهترین ماشین لباسشویی بازار را خریدی. اما او که نمیخواهد لباسش را در خانۀ شما بشورد! مثلا یکی از کارهایی که در ساختمانهایی مشابه فرودگاهمان میکنیم این است که خیلی تلاش کنیم همهچیز های-تِک به نظر بیاید. پُز چه چیزی را میخواهیم بدهیم؟ اینکه ما خیلی بهروزیم؟ حواسمان نیست این افرادی که از جاهای دیگر به اینجا میآیند، صدها فرودگاه دیگر میروند که خیلی از فرودگاهِ ما، های-تِکترند. درنتیجه، وقتی ما را در ترازو میگذارند همیشه درجل ده به پایینایم. خب مگر دیوانهایم؟ ما یک اوریژینالیته؛ یک کیفیت منحصربفرد داریم که باید آن را عرضه کنیم؛ آن کیفیت است که هیچجا رقیبی ندارد. اما این کار را نکردهایم. داریم یک کاریکاتور دست چندم جلوی چشمشان میگذاریم که مثلا ما خیلی بهروزیم.
یکی دیگر از مشکلاتی که فرودگاه امام خمینی با آن مواجه است مسئلۀ ارتباط با جهانِ خارج است، یعنی وقتی مسافری از فرودگاه بیرون میآید فاصلۀ زیادی با مرکز پایتخت دارد و تنها وسیلۀ ارتباطی هم تاکسیهای فرودگاه هستند که ساماندهی چندان خوبی ندارند، خصوصاً که هیچ انتخاب دیگری اعم از اتوبوس، مترو یا تراموا نیز وجود ندارد...
این چیزی که شما میگویید بحث مدیریت است، فقط مسئلۀ حملونقل نیست. وقتی وارد فرودگاه امام خمینی میشویم انگار خانهایست که صاحب آن مُرده است. انگار وارد خانۀ کسی شدهاید، صاحبخانه حضور ندارد و خدمتکاران مشغول خانهتکانی هستند، یکی شیشه پاک میکند، یکی وسایل را جابجا میکند. وقتی میآییم ناگهان ممکن است بگویند آقا برو آنطرف، میخواهیم میز را جابجا کنیم، یعنی مرتب باید مواظب باشیم که مثلاً پایۀ میز روی پایمان نرود! صاحبخانه آنجا حضور ندارد، به چه معنا؟ نه به این معنا که به شما خدماتی بدهد، بلکه آنجا باشد که اگر اتفاق ناگواری رخ داد از شما دلجویی کند و بگوید عذرخواهی میکنم که چنین اتفاقی برای شما افتاد. اصلا چنین پدیدهای در آنجا وجود ندارد. وقتی وارد چنین خانهای شویم فکر میکنیم شاید اشتباه آمدهایم و کسی ما را دعوت نکرده است. این درحالی است که عطر و طعم ایرانی بودن در کیفیت مدیریت ظاهر میشود، نه در کمیت. در فرهنگ ما نسبت میزبانی و میهمانی فوقالعاده اهمیت دارد، بلعکس فرهنگ مثلاً اروپایی که چنین چیزی در آن وجود ندارد. در آن فرهنگ نهایتاً اگر شما را منزل کسی دعوت کنند، در حد اینکه شکمتان سیر شود، چیزی جلویتان میگذارند. تعارفات و آداب مدیریت مهمانی را به شکلی ندارند که دلت برای آن آدم، برای آن خانه، برای آن میهمانی تنگ شود. اما وقتی وارد خانۀ یک ایرانی میشوی احساس میکنی آغوش بازی وجود دارد که تو را بجا آورده و با احترام برخورد میکند. چنین چیزی در فرودگاهِ ما وجود ندارد. همه در فرودگاه امام خمینی میخواهند از آن فضا فرار کنند. چه آنهایی که وارد میشوند، چه آنهایی که حارج میشوند. هیچ کدام از بودنِ در آن موقعیت حظی نمیبرند. درحالی که گفتم؛ اینجا یک موقعیت دراماتیک است. یعنی از آن موقعیتهایی است که در طول زندگیتان چندجا بیشتر ندارید که چنین ارتباط دراماتیکی با آن برقرار کنید.
جز گذرگاهِ رفت و آمد، گاهی فرودگاهها محل اسکانِ موقت افراد هم هستند. شما در فاصلۀ دو پرواز ممکن است ۷،۸ ساعت در یک فرودگاه باقی بمانید. در زمانی چنین طولانی، چه چیزهایی باید آن آرامش را به مسافر بدهد؟ ظاهراً پیشنهادهایی شده که مثلاً در فرودگاه امام خمینی، نمایشگاههای هنری برگزار شود. آیا این نمونۀ مشابهی هم در خارج از ایران دارد؟
اگر شما فرودگاههای اروپایی یا امریکای شمالی را در نظر بگیرید، چنین چیزی وجود ندارد. تزییناتی میکنند ولی اینکه برنامه اجرا کنند، نه. اما این پیشنهادها به همان اندیشۀ ایرانشهری برمیگردد. یعنی شما قاعدتاً باید برنامهای برای آنها اجرا کنید تا حوصلهشان سر نرود. اگر واقعا فرودگاه ما قرار است یک فرودگاه ترانزیتی شود، طوری که طرف گاهی ۵ تا ۷ ساعت آنجا باشد و پروازش را عوض کند، باید نشست و برایش برنامهریزی کرد؛ موقعیتهایی ایجاد کرد که از فرصتاش حداکثر استفاده را ببرد.. فرصتهایی که بهانه کنیم تا مسافران از بودنِ در ایران حظ ببرند. مثلا در همان مجموعه شهرکی که فرودگاه جزوی از آن است، چند سایت تاریخی وجود دارد. تپههایی تاریخی که حتی بعضیهایشان حفاری هم شدهاند. خب اینها خودشان یکی از مقاصد گردشگری هستند. شما باید برای مسافران برنامه بگذارید که بیایند و این سایتها را تماشا کنند. ببینند مملکت ایران مملکتی است که حتی در فرودگاهش دوتا سایت تاریخی وجود دارد؛ ببین در خودِ مملکت چه خبر است...
در حقیقت کسی که مجبور شده ساعاتی در ایران بهسر ببرد را آنچنان سرگرم کنیم که شاید بار دیگر و این بار به قصد سفر به ایران به اینجا بازگردد...
بله، باید همینطور باشد. اصولاً در معماری بناهای ما در هر مقیاسی، همۀ جنبههای ساختاری نوعی بهانه هستند. مثلا اگر شما گرسنهتان میشود؛ این گرسنگی یک بهانه است که من برای شما سفرهای بیاندازم، غذایی بگذارم و برایتان خاطره بسازم، نه اینکه فقط شکمتان سیر شود. اگر حمام میخواهید بروید، خاطره تولید میکنم، مسجد میروید نماز بخوانید، برایتان خاطره تولید میکنم، میخواهید بروید بازار از عطاری چیزی بخرید، برایتان یک خاطره تولید میکنم. هر چیزی بهانه قرار میگیرد برای اینکه خاطرهای تولید کنیم. علیالخصوص برای کسی که ما، همۀ ثروت و سرمایهمان خاطرهایست که باید برایش تولید کنیم، فرودگاهمان چطور میتواند بهانه کند و برایش خاطره تولید کند؟ کسی که اصلا به قصد ما نیامده است. یعنی در جنبه ترانزینی فرودگاه اصلا طرف نیامده ایران را ببیند؛ ا ز پاریس آمده تهران، میخواهد هواپیما عوض کند و برود سنگاپور. از این دو ساعتی که او در فرودگاه ایران است چطور میتوان بهانهای ایجاد کرد و برای او یک خاطره دلنشین ساخت؟ باید برای این کار نقشه بکشیم. باید ببینیم چه ظرفیتهایی وجود دارد و چه ظرفیتهایی باید ایجاد کنیم. مثلا چندسال قبل، در فرودگاه دبی یک راسته فروشگاه درست کردند که فضایی فانتزی ایجاد کرده بود. یادم هست اوایلِ کار، همه دوستش داشتند؛ از اینکه قدم بزنند آنجا و این زندگی را تماشا کنند لذت میبردند؛ چون برایشان خاطره تولید کرده بود. این کشوری است که چیزی برای عرضه ندارد؛ ما که اینهمه چیزها داریم چرا عرضه نکنیم؟ اِشانتیونی از زندگی در این مملکت را میتوان در آنجا عرضه کرد.
آیا میتوان افرادی که به عنوان تزانزیت و گذر از کشور به فرودگاه امام خمینی آمدهاند، به شکلی که فرمودید به بازدید سایتهای تاریخی بُرد؟
ترانزیت در دنیا یک مرز دارد، شما از این مرز حق ندارید خارج شوید اما اگر قرار شود یک شب آنجا بمانید، هواپیمایتان خراب شود و مجبور شوید بمانید. اتوبوس شما را برمیدارد میبرد جایی که شب در آن اقامت کنید. این هم جزو ترانزیت است، یعنی اداره گذرنامه مهر ورود نمیزند که شما وارد آن کشور شدهاید. خب آیا ما نمیتوانیم یک معنای تازه از مفهوم تزانزیت بدهیم؟ یا مفهوم ترانزیت را به نحو جدیدی مدیریت کنیم؟ این همان چیزی است که گفتم: استانداردهای یونیورسال را به قامت فرهنگ خودمان پرو میکنیم. یعنی هیچکسی نباید به فرودگاه امام خمینی وارد و از آن خارج شود، مگر اینکه خاطرۀ شیرینی از ایران چشیده باشد. این باید هدفمان باشد و ببینیم چگونه میتوان طراحی کرد که به این هدف برسیم. مثلا فرودگاه مهرآباد وقتی ساخته شد برای جامعۀ تهرانی یک سورپرایز بود. خود من خاطرم هست وقتی بچه بودم یکی از دیدنیهای این مملکت فرودگاه مهرآباد بود. یعنی پدرم مرا میبرد تا فرودگاه را تماشا کنیم. کافهای هم داشت که بستنی بخوریم و نشست و برخاست هواپیما را تماشا کنیم. امروز آنقدر هواپیما را سوار و پیاده شدهایم که دیگر نمیتواند به خودی خود برایمان سورپرایز باشد، اما آیا ما نمیتوانیم فرودگاه جدید را نیز طوری بسازیم که برایمان سورپرایز باشد؟ برای جامعۀ امروزمان سوپرایز باشد. یعنی وقتی میرویم آنجا یک چیزهایی ببینیم که جای دیگر نمیشود دید. آن زمان ما از پنجرۀ مهرآباد جهان را نگاه میکردیم، این دفعه بیاییم خودمان را نگاه کنیم. یعنی مثل آیینهای باشد که خودِ فراموششدۀ خودمان را در آیینۀ فرودگاه ببینیم. یعنی این خصوصیت ایرانی بودن و میزبانبودنمان را در فرودگاه امام خمینی به یاد بیاوریم. چرا فرودگاه کندی آن زمانی که ساخته شد آنقدر سروصدا کرد. چون سعی میکرد حرفهای خودش را در مقیاس امریکاییبودن بیان کند. یعنی اگر شما وارد فرودگاه کندی میشدید، امریکایی که تازه ادعای ابرقدرتی کرده بود را میدیدید. یعنی امریکا بودنِ امریکا را در فرودگاهش میدیدید. نیامده بود یک دستگاه لباسشویی درست کند که بهترین است؛ به این اکتفا نکرده بود. شاید این حرفها به نظر بعضیها هپروتی باشد، اما به شدت معمارانه است. در چارچوب همینها باید دنبال راه حل گشت. اگر طراح یا معماری نمیتواند این حرفها را تبدیل به طرح کند، این بر سترون شدنِ ذهن طراحان ما دلالت میکند. طراحان ما باید خلاقیت داشته باشند. زود منصرف نشویم و فکر نکنیم چون فرودگاه یک پدیدۀ جدید است نمیتوان ایرانشهریاش کرد. ما نمونههای فراوانی داریم که نشان میدهد این کار شدنی است. باید شعر فرودگاه امام را سرود.
نظر شما