شناسهٔ خبر: 25916 - سرویس مسکن و شهرسازی
نسخه قابل چاپ

گزیده‌ای از سخنرانی مراد ثقفی در نشست «فعالیت مدنی برای تضمین قانونی مالکیت اجتماعی در شهر»

تشریح ۳ برداشت از مفهوم حق به شهر

مراد ثقفی حق به شهر از منظرهای مختلفی قابل بررسی است. برداشت‌های ممکن از این مفهوم به سه بخش مختلف تقسیم می‌شوند: کسانی که از این مفهوم برداشت انقلابی دارند، کسانی که از این مفهوم برداشت اصلاح‌طلبانه دارند و سومی آنهایی که فقط می‌خواهند این مفهوم را دستمایه قرار دهند و به نام آن کار دیگری انجام دهند که البته در مورد همه مفاهیم این اتفاق می‌تواند بیفتد.

برای اینکه مشخص شود در کجای این دنیا ایستاده‌ام، باید بگویم من قرائت اصلاح‌طلبانه از این مفهوم دارم. قرائت‌های انقلابی، قرائت‌های شکسته‌بسته‌ای از این مفهوم هستند و ادای دین نمی‌کنند نسبت به شهر و حق مردم به شهر.

چهار دلیل وجود دارد که باعث می‌شود شهر به خودی‌خود یک عامل فقر‌زا و طرد‌کننده و عامل ایجاد شکاف و گسل باشد. منظورم این نیست که همه گسل‌ها در شهر است. ما گسل بین شهر و روستا داریم، گسل‌های بین کشورها داریم، گسل‌های منطقه‌ای داریم، گسل‌های آب‌وهوایی داریم و... اما روند جهان به سوی شهرنشینی است و بیش‌ازپیش ما با گسل‌هایی روبه‌رو هستیم که مردمان را در شهر از یکدیگر جدا می‌کند. به طور خلاصه، یکی از دلایلی که شهر فقر ایجاد می‌کند این است که همه هم‌بستگی‌هایی را که ممکن بود در شرایط عدم برخورداری موقت یا حتی دائمی، فرد را از استیصال محض برهاند از آنها می‌گیرد.

به طور مشخص در روستا شما چنین وضعیتی ندارید و افراد اگر حتی شخصا نتوانند از نعمت‌ها و دارایی‌ها برخوردار باشند احتمالش خیلی کم است که در استیصال محض به سر ببرند، آنجا هم‌بستگی‌هایی وجود دارد که آنها را از این وضعیت نجات می‌دهد. مالکیت در روستا امری گسترده و تلفیقی است. یعنی حتی آنجایی که زمین تقسیم می‌شود یک نوع مالکیت عمومی وجود دارد. تلفیقی هم هست یعنی بین مالک زمین و نیروی کاری که روی زمین کار می‌کند گسستی وجود ندارد. در دوره‌های فئودالیته و زمین‌داران بزرگ این گسست وجود داشت اما علی‌الاصول به اندازه‌ای که در شهر مالکیت زمین و مالکیت نیروی کار و مالکیت سایر مواهب از هم جدا هستند در روستاها این‌گونه نیست.

در شهر مالکیت امری پراکنده و گسترده است. تمام آنچه ما جاذبه‌های شهر می‌نامیم باعث می‌شود افراد به شهر بیایند یعنی فردیت، گمنامی، فرصت، آزادی، برابری و سایر چیزهایی که افراد را از روستاها به شهرها می‌کشاند، افرادی که لزوما آنهایی نیستند که از سر اجبار به شهر می‌آیند، شهر مثل صدای یک فلوت سحر‌آمیز است که افراد را از روستاها به سمت خود می‌کشاند. چون در شهر شما فردیت خودتان را می‌توانید تجربه کنید.

در شهر گمنام هستید و هرکاری بخواهید می‌توانید انجام دهید و خیلی کسی از شما نمی‌پرسد پدرت کیست یا مادرت کیست؟ خان‌زاده‌ای یا رعیتی؟ همه مواردی که جاذبه‌های شهر را می‌سازند مثل چاقوی دو‌لبه هستند یعنی اگر موفق نشوی در چاه ویلی می‌افتی که هیچ‌کس نمی‌تواند شما را بیرون بکشد. فقر شهری فقر خاصی است و با فقر روستایی شاخصه‌های متفاوتی دارد. آخرین دلیل این است که همه این موارد و سایر مشخصه‌های شهر باعث می‌شود‌ گذار آسانی داشته باشیم بین نیروهای شاغل و گروه‌های مجرم. فاصله بین نیروهای شاغل و گروه‌های مجرم در شهر خیلی کم است و هر چقدر هم بیشتر به سمت فقر می‌روید بیشتر می‌شود – البته در ایران ممکن است رئیس بانک هم باشید و خیلی راحت به سمت گروه‌های مجرم میل کنید اما به صورت کلی بین گروه‌های متوسط و پایین جامعه عرض می‌کنم.

تمام موضوعاتی که به نحوی به فقدان مالکیت اجتماعی بر می‌گردد باید مدنظر ما قرار بگیرد. مالکیت اجتماعی آن نوع دارایی است که به کسانی که هیچ نوع مایملکی ندارند اجازه می‌دهد عضوی از جامعه باقی بمانند و با تمام آنچه ما در مورد مالکیت عمومی، خصوصی، دولتی، ملی و... تاکنون خوانده‌ایم فرق دارد. این مفهوم مثل خیلی دیگر از مفاهیم جامعه‌شناسی در قرن ١٩ در شرایطی تبیین شد که دقیقا شهرنشینی رشد کرده بود، فقر جدید به وجود آمده بود و با وجود آنکه به‌هرحال حقوق مدنی و آزادی‌های سیاسی آرام‌آرام بین همه دست‌کم از نظر صوری یکسان تقسیم شد اما چیزی که هیچ‌گاه تقسیم نشد و خودش مبنای روزمره زندگی آدم‌ها قرار گرفت، مالکیت بود. از آن به بعد شما اگر مالک نباشی هیچ هستی. دو نوع مالکیت داریم؛ یکی ثروت و مایملک و دیگری مالکیت نیروی کار.

به واسطه این دو مالکیت فرد به جامعه تعلق دارد و اگر فردی هیچ‌کدام از این دو مایملک را نداشته باشد به‌راحتی در جامعه طرد می‌شود و به‌راحتی در گروه‌های مجرم قرار می‌گیرد. مثلا در تهران به محض اینکه بی‌کاری زیاد می‌شود همه به سمت امر مجرمانه یا غیرقانونی یا مشاغل غیررسمی پرتاب می‌شوند. این مشاغل غیررسمی هم تا زمانی که قانون‌گذاری نباشد و شناسایی نشوند و ارج و قربی که لازم است برای آنها برقرار نکنیم، در وضعیت مجرمانه قرار می‌گیرند. مثلا صندوق بازنشستگی یا بیمه ازکارافتادگی یک مایملک اجتماعی است. حقوق بازنشستگی یک فرد نه ملک خصوصی است نه ملک دولتی و نه ملک عمومی، بلکه ملک اجتماعی است. یکی از پرسش‌های اصلی جامعه‌شناسان این است که ما چگونه عضوی از جامعه باقی بمانیم و طرد نشویم، مالکیت اجتماعی ما را جزئی از جامعه باقی نگه می‌دارد و از طرد اجتماعی جلوگیری می‌کند.

شهر باید شرایطی را داشته باشد که افراد بتوانند نیروی کارشان را به مایملک تبدیل کنند. در شهری که معلولان امکان تردد ندارند یا فاصله زیاد خانه از محل کار باعث می‌شود که فرد نتواند نیروی کار خود را بفروشد، مالکیت اجتماعی وجود ندارد. شهر باید به گونه‌ای باشد که شهروندان بتوانند از تفریحات ارزان یا رایگان بهره‌مند شوند. وقتی زنان از حضور در عرصه عمومی یا استادیوم‌های ورزشی محروم می‌شوند حق برخورداری‌شان از شهر نقض شده است، همچنین در شهر باید شرایطی فراهم شود که سرپناه، سلامت و درمان شهروندان در آن تأمین شود. تمام آنچه به حوزه رفاه مربوط است در مدیریت‌ شهری ما فراموش شده است، در تمام دنیا تمام نهادهای دولتی و محلی در حوزه رفاه فعال هستند ولی در ایران این نهادها از انجام وظایف خود عقب‌نشینی کرده‌اند.

نظر شما