به گزارش پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی، به نقل از پایگاه تحلیلی بنیاد باران، مرتضی الویری فعال و زندانی سیاسی در دوران پهلوی، نماینده سه دوره اول مجلس شورای اسلامی، رئیس سازمان مناطق آزاد تجاری، شهردار سابق تهران و سفیر ایران در اسپانیا در یکصدوهشتمین نشست تخصصی ماهانه بنیاد باران با موضوع «چالشهای مدیریت شهری در ایران، با تمرکز بر کلانشهر تهران» به ایراد سخنرانی پرداخت. متن سخنرانی وی در محل مرکز همایشهای بینالمللی رایزن این چنین است:
ما در این وقت میپردازیم به شاخصهای مهمی که در دنیا برای ارزیابی یک کلانشهر وجود دارد. یعنی مستقل از اینکه ما در چه قانون و امکانی زندگی میکنیم، اشاره داریم به اینکه در سطح جهانی، برای ارزیابی شهرها، چه معیارهایی برای درجهبندی شهرها وجود دارند. همانطور که در مورد حکمرانی، حکمرانی خوب یا good government، شاخصهایی وجود دارد، در مورد شهرهای بزرگ هم ضوابط ۱۲ گانهای وجود دارد که آنها را توضیح خواهم داد و سپس نگاهی به شهر تهران خواهیم داشت. چند آمار است که میتواند جایگاه ما را برای تعریف بحث سوم من مشخص کند و آن این است که بعد از آن چارچوب کلی که از شهر تهران میشناسیم، چشماندازی که برای آینده تهران معرفی شده، چیست؟
در آنجا توضیح خواهم داد که در طرح جامع تهران برای ۱۴۰۵ چشماندازی تعیین شده است، همانطور که برای کل نظام برای ۱۴۰۴ چشم انداز ۲۰ ساله معرفی شده است. در آن بخش، وارد چالشها میشویم. مقایسه میکنم که آیا حرکتی که انجام میدهیم و جلو میرویم، به طرف آن چشم اندازی که طرح جامع، تهیه کرده، هست یا خیر. در آنجا به این جمعبندی خواهم رسید که اگر با همین روش که جلو میرویم، جلو برویم، هرگز به آن چشمانداز نخواهیم رسید و با بنبستهای مختلفی مواجه خواهیم شد. هر طرف که برویم، اگر به این مسائل توجه نکنیم، حتما با مشکلات و بنبست مواجه خواهیم شد. اگر فرصت شد، اشارهای میکنیم در مورد چند راهکار پیشنهادی که بتواند ما را به آن مقصد برساند. به عبارت دیگر میخواهم این را بگویم که رسیدن به یک چشمانداز مطلوب میسر است اما این الزامات و لوازمی دارد.
اجازه دهید ابتدا شاخصهای شهر کلان مطلوب را بگویم، بعد سراغ مشخصات شهر تهران برویم. این ۱۲ شاخصی که اشاره میکنم، همانطور که مطرح کردم، شناخته شده است، البته مطلق نیست. از این ۱۲ مورد ممکن است بعضی شهرها امتیازهای بیشتری داشته باشند و بعضیها کمتر.
جمعیت قابل توجه و کارآمد، اعم از تولید ناخالص آن شهر یا تخصصهای مختلف و حرفههای مختلفی که در آن شهر وجود دارد.
زیرساختهای پیشرفته ارتباطی و مخابراتی. اینجا طبیعتا بحث اتوماسیون و شهر هوشمند مطرح میشود که به چه میزان، یک شهر در این زمینه جلو برود.
جامعه بزرگ ورزشی همراه با تاسیسات مدرن آموزشی، با توجه به جایگاهی که الان هم ورزش قهرمانی و کلا ورزش دارد، بنابراین این هم یکی از شاخصهای ۱۲ گانهای است که در آنجا مد نظر است.
ترمینال هوایی بینالمللی عظیم. اگر یک شهری بخواهد بینالمللی باشد و جایگاه بالایی داشته باشد، الزاما بایستی امکانات هوایی مطلوبی داشته باشد.
شاخص دیگر، نهادهای بینالمللی مالی، حقوقی، دفاتر و شرکتهای بینالمللی است. برای صرفهجویی در وقت فقط اینها را میخوانم و رد میشوم.
وجود رسانههایی با گستره جهانی، فعالیتهای بینالمللی، چندفرهنگی بودن در یک شهر.
مرکز برگزاری فستیوالهای بینالمللی، برند شهری یا آوازه شهری، به هر حال این شهر چندملیتی و بزرگ، در یک زمینه یا شهرت پیدا کرده است، یا در زمینه ورزشی خاصی یا چیز دیگر، و یا بایستی سعی کنند برندسازی کنند برای اینکه بتواند جایگاه خودش را ارتقا بخشد.
مساله بعدی، سیستم حملونقل بسیار پیشرفته داخلی و بالاخره نهادهای فرهنگی فراملی و جهانی است.
حالا نگاهی میاندازیم به تهران، ببینیم وضعیت تهران در مجموع با توجه به این شاخصها چگونه است؟ مساحت تهران حدود ۷۳۰ کیلومتر مربع است و از این نظر در جایگاه بیستوهفتم در دنیا قرار گرفتیم، بزرگترین شهر دنیا نیویورک است با ۷۸۰۰ کیلومتر مربع. از نظر جمعیت برمبنای اطلاعاتی که الان وجود دارد حدود ۸.۵ میلیون نفر ساکن در مناطق ۲۲گانه تهران داریم. سه میلیون نفر هم شناور. شناور به این ترتیب که تقریبا حدود ۲۰۰ شهرک کوچک، بیرون این ۲۲ منطقه است که آنجا بهصورت خوابگاه عمل میکنند. افراد در آنجا زندگی میکنند به دلیل هزینههای پایینتر زندگی، شب در آنجا استراحت میکنند و روز در مناطق ۲۲ گانه تهران کار میکنند. در اینجا از نظر جمعیت ما در جایگاه بیستوپنجم قرار میگیریم. شانگهای در ردیف اول است. البته در برخی از کلانشهرهای دنیا، یک استان به عنوان شهر تلقی میشود. بنابراین اگر ما بخواهیم تهران بزرگ را در نظر بگیریم، مفاهیم تغییر پیدا میکند. بحث ما محدوده ۲۲گانهای است که وجود دارد. به هر حال این وضعیت جمعیت ماست که از نظر تراکم جمعیتی، ۱۰ هزار و ۵۵۰ نفر در هر کیلومتر مربع در تهران زندگی میکنند که این میزان، پنج برابر شانگهای است و ۱۰ برابر نیویورک. یعنی تا این میزان در تراکم بالا به سر میبریم. از نظر مراکز سیاسی، تقریبا ۱۵۰۰ مرکز دولتی کشوری به دلیل پایتخت بودن در اینجا قرار گرفته است. زلزلهخیز بودن و قرار گرفتن روی گسلهای زلزله، ویژگی دیگر اینجاست. تهران از نظر بلایای طبیعی، جزء ۱۰ شهر خطرناک دنیاست. شاخصهای دیگری است که برای صرفهجویی در وقت به آنها نخواهم پرداخت. روزانه ۷۵۰۰ تن پسماند زباله تولید میشود. ۴۵ هزار تن خاک و نخاله منتقل میشود. با روش قدیمی که ۴ نوبت در شبانهروز این پسماند جمع میشود. در حالی که در بسیاری از نقاط دنیا میبینید در هفته فقط ۲ بار زباله جمعآوری میشود. شاخصهای دیگری است که اگر در آخر فرصتی باشد، در اختیار دوستان قرار خواهم داد. ما نگاهی انداختیم به شاخصهای بینالمللی. حالا میخواهیم ببینیم با چه مقررات، ضوابط و قوانینی با این شهر میتوانیم برخورد کنیم ۴، ۵ قانون یا اسناد بالادستی وجود دارد. یکی قانون اساسی است که در آن بحث شوراها را مطرح کرده، یکی بحث قانون شهرداری است که متعلق به سال ۱۳۳۴ است و شاید میخواستم بگویم دهها تعدیل دارند، گفتم شاید بگویند صدها، اصلاحیههای فراوانی به این قانون زده شده ولی هنوز بازنگری اساسی در آن صورت نگرفته است. طرح جامع است که البته به این موضوع، در جای خودش به آن خواهم رسید. یکی هم برنامه پنج ساله دوم شهرداری است. دو برنامه پنج ساله در شهرداری تصویب شد. یکی سال ۱۳۹۲ تمام شد که برنامه اول بود. یکی از سال ۱۳۹۳ شروع شد و تا سال ۱۳۹۷ ادامه دارد که الان در برنامه پنج ساله دوم شهرداری هستیم. در این مجموعه اسناد بالادستی آن سندی که ما را به عنوان چشمانداز در آینده کمک میکند، سندی است که در طرح جامع شهر تهران تصویب شده است. چشمانداز تهران را در اینجا ملاحظه میکنید. همانطور که اشاره کردم، در یک مقطع، همانطور که چشمانداز کل کشور تعریف میشد، مقامات شهرداری و شورای شهر، طراحی جامعی را در نظر گرفتند که برای شهر تهران چشمانداز تعیین کنند.
این چشمانداز را وقتی مطالعه میکنید، تطابق زیادی با آن بحث ۱۲گانه که من اشاره کردم، دارد و به شاخصهای بینالمللی که نگاهی کنید، به هر حال به این مفاهیم، بهتر میتوانید توجه کنید. اولین بند، این است که تهران شهری با اصالت و هویت ایرانی اسلامی باید باشد، شهری که برای رشد و تعالی انسان مناسب باشد. تهران شهری دانشپایه، هوشمند و جهانی است. تهران شهری سرسبز و زیبا، شاداب و سرزنده با فضای عمومی متنوع و گسترده، تهران شهری امن و مقاوم در برابر انواع آسیبها. تمام این بندها بر مبنای آن مشخصههای کلی که در مورد شهر تهران بود آمده است. دیگر بندها، چنین است تهران شهری پایدار و منسجم با ساختاری مناسب برای سکونت، فعالیت و طراوت، تهران شهری روان با رفاه عمومی و زیرساختهای مناسب همراه با تعدیل نابرابریها و تامین عادلانه حقوق شهروندی.
یک نکته را اینجا یادآور شوم و اینکه باید به تفصیل گفت چرا در این طرح جامع، مسائلی مانند تعدیل نابرابریها را نیز آورده است. این چه ربطی به شهرداری دارد؟ به این موضوع، در بحث بعدی میپردازم. به هر ترتیب، تهران، کلانشهری با عملکردهای ملی و جهانی و با اقتصادی مدرن و مرکز این امور فرهنگی، پژوهشی، علمی و سیاسی در سطح کشور، و حداقل یکی از سه شهر مهم و برتر منطقه آسیای جنوب غربی است. این مجموعه یا جشماندازی که ملاحظه کردید، فی الواقع چیزی است که در سال ۱۳۸۶ تصویب شده است. آن زمانی که به هر حال ما انتظارات و توقعات خاصی داشتیم. یعنی در درون شهرداری هم این فضا شکل گرفته بود و فکر میکردند که به هر حال با طراحی یک چشمانداز بلندپروازانه میشود حرکتهای جدی انجام داد.
لذا اهدافی که در چشمانداز در نظر گرفته شده است، بسیار مطلوب است و اگر به آن چشم انداز برسیم، شاید بگویم شبیه به این است که به چشمانداز ۲۰ ساله کل کشور رسیدیم که در سال ۸۲ یا ۸۳ تصویب شده بود و در آن زمینه، دوستان مطلع هستند که به شدت فاصله گرفتیم، قرار بود بطور متوسط سالی ۸ درصد رشد اقتصادی داشته باشیم، ولی مطلع هستید که به چه گرفتاریهایی مبتلا شدیم و چقدر از آن چشمانداز فاصله گرفتیم. بر مبنای آن چشمانداز، یعنی یکی از آن شاخصهای ۱۲گانه بینالمللی و یکی هم چشمانداز طرح جامع مصوب سال ۸۶، ما وارد این موضوع میشویم که برای رسیدن به آن چشمانداز با چه چالشهایی مواجه هستیم.
یک بررسی و کار مطالعاتی صورت گرفته و چالشهای شهر تهران را به ده چالش اساسی و ۸۰ چالش فرعی تقسیم بندی کرده است. از مهمترین موارد عبارتند از: چالشهای محیط زیستی، چالش طبیعی، چالش شهرسازی، چالش سیاستگذاری و برنامه و بودجه، چالش تاسیساتی، تجهیزاتی و انرژی، دیپلماتیکی، تکنولوژیکی، اجتماعی و فرهنگی، حمل و نقل و ترافیک. در قالب این ۱۰ چالش اساسی، مجموعا ۸۰ چالش فرعی هم شناسایی شده و طبیعتا اینها هم ارتباطاتی بین هم دارند. یعنی مثلا اگر حملونقل شهری را هوشمند کنید، دیگر این حملونقل شهری که هوشمند شده، روی محیط زیست طبیعتا اثر میگذارد. برای اینکه آلودگی هوا را کمتر میکند، هزینههای شهری را کاهش میدهد. در مواردی هم اینها تداخل دارند. یعنی مواردی هستند که با هم همپوشانی دارند و همدیگر را تکمیل میکنند. ممکن است یک اقدام خاصی انجام دهید و این اقدام خاص، یک مرتبه روی چند شاخص مختلف اثر بگذارد. بین این مجموعه چالشها اگر بخواهیم وارد تکتک آنها شویم، فکر میکنم احتیاج به ۵-۶ ساعت وقت داریم، ولی برای اینکه به عنوان نمونه، چند چالش اساسی و کلی را در اینجا عرض میکنم.
اولین موضوعی که به هر حال دغدغه و نگرانی همه ما میتواند باشد، بحث چالشهای طبیعی است. زمینلرزه، به عنوان یکی از همین چالشهای طبیعی مطرح است. تهران در روی گسلهای مهمی قرار گرفته که تقریبا ۷ گسل است. ولی از این ۷ گسل، ۳ گسل جدی است، گسل غرب، جنوب و شمال تهران. این گسلها موجب نگرانی جدی میتوانند باشد. قراردادی زمان آقای کرباسچی بسته شد با جایکای ژاپن که در زمان مسولیت اینجانب، آنها کار را تمام کردند و تحویل دادند. مطالعاتی کردند در مورد همین گسلها و اقداماتی که باید انجام شود. دو سه مورد از آن گزارش را بگویم. در آنجا ارائه شده بود که اگر این گسلها فعال شوند مخصوصا اگر روی هم اثر بگذارند، فاجعه انسانی که در اینجا بهوجود میآید، به دلیل این ساخت و سازهای نامناسب و مشکلاتی که وجود دارد، در طول تاریخ زلزلههای دنیا بینظیر است. دو پدیده دیگر، آثار مخرب زلزله را شدید خواهند کرد. یکی از عوامل مخرب، مساله سیل است. چند منبع بزرگ آب در شمال تهران قرار دارد به عنوان ذخایر آب. آنها بررسی کرده بودند که اگر درجه زلزله بالا باشد، احتمال متلاشی شدن این منابع آب وجود دارد، بنابراین همزمان با زلزله، ما گرفتاری سیل را هم خواهیم داشت. چیز دیگری که در آنجا بررسی شده بود، وجود بافتهای فرسوده و کوچههای باریک و عدم دسترسی، مخصوصا در مناطق پرجمعیت بود. این مشکل بهطور مشخص در مورد منطقه ۱۰ تهران جدی است.
میگفتند در آنجا امکان امداد رسانی وجود ندارد، بنابراین اولا شما گرفتار سیل خواهید بود، ثانیا مشکل آتشنشانیها در تهران وجود دارد. چون اولا بسیاری از آتشنشانیهای ما ساختمان خودشان مقاوم نیست و لذا خود آسیب خواهند دید. ثانیا اگر این آتشنشانیها حرکت کنند، نمیتوانند امداد برسانند به دلیل اینکه معابر مناسبی تعبیه نشده است. بنابراین آن فاجعه بزرگ عبارت است از اینکه هم گرفتار زلزله میشویم، هم به دلیل لوله کشیهای گاز، گرفتار آتشسوزی میشویم و هم گرفتار سیل. به هر حال این به عنوان یکی از چالشهای جدی مطرح است. مساله سیلاب، چالش دیگر است. وقتی یک مرتبه ۷۰ کیلومتر مربع که عمدتا آسفالت میشود و راه برونرفتی برای آب وجود ندارد، میتواند به عنوان خطر سیل، جدی باشد. در همین سالها ما دو اتفاق داشتیم. اگر اشتباه نکنم، پارسال بود که چهار پنج ایستگاه مترو را آب فراگرفت. تلفاتی هم داشت. فکر کنم سال ۶۸ بود که ما گرفتاری وسیع و گستردهای در شمیران داشتیم که سیل، ۱۰-۱۵ نفر تلفات داشت و خسارات سنگین به بار آورد. بنابراین این هم به عنوان چالش طبیعی وجود دارد. مساله سوم در چالش طبیعی، فرونشست زمین است. تهران از این نظر رکورددار است. یک میلیمتر در روز، نشست زمین در تهران، یعنی سالی ۳۶ سانتیمتر. این ۹۰ برابر معیار بحران اروپاست. برای شهرهای بزرگ میتواند در درازمدت مشکلآفرین باشد. بحث ریزگردها هم مطرح است که ریزگردها خاص شهر تهران نیست. تعداد زیادی از استانهای کشور ما را در بر گرفته است. منتها در تهران موقعی جدیتر میشود که سلسه جبال البرز، به صورت یک عامل تخریبی عمل خواهد کرد. حتی آلودگی هوا هم که به آن میرسیم به این دلیل است که وزش باد به اندازه کافی وجود ندارد و بادی که از جنوب غربی به طرف شمال شرقی میوزد، به کوههای البرز بهصورت سد و مانع برخورد میکند. در مورد ریزگردها هم میتواند عوامل تخریبی ریزگرد را تشدید کند.
چالش بعدی که گذرا در میان آن ۸۰ چالش، به عنوان سرفصل انتخاب کردم، چالشهای حوزه شهرسازی است. بیتوجهی به اسناد بالادست و ساختوسازهای بیرویه، مهمترین مشکلی است که در حوزه شهرسازی با آن مواجه هستیم. در اینجا گریزی میزنم به تاریخچه طرح جامع و اینکه نگاهی بیاندازیم به سرنوشت آن. تهران، ۲۳۰ سال است که پایتخت است ولی در این فاصله زمانی طولانی، اولین طرح جامعی که برای شهر تهران تصویب شد در سال ۱۳۴۸ بود که در اردیبهشت ۱۳۴۹ ابلاغ شد. طرح جامع بر مبنای آن، میبایست طرح تفصیلی نوشته شود و بر مبنای آن طرح تفصیلی، ساختوسازها صورت گیرد. در هیچ مقطعی بهصورت کامل، این کار انجام نشد. منتها افق طرح، طرح ۲۰ ساله بود.
بالاخره در سال ۱۳۷۱ طرح دیگری به تصویب رسید، تحت عنوان طرح ساماندهی شهر تهران. این طرح ساماندهی شهر تهران در واقع ساختوسازها را در تهران محدود میکرد و این درست مصادف میشد با زمانی که به شدت تهران احتیاج به منابع مالی داشت. درگیری وزیر مسکن وقت و شهردار وقت و حتی شکایت از شهردار، چیزهایی است که در آن سالها اتفاق افتاد. نهایتا طرح ساماندهی شهر تهران که در سال ۷۱ بود و افق پنج ساله هم داشت، اما تراکم فروشی هم به دلیل نیاز مالی شهرداری، در آن مقطع شروع شد برای اینکه بسیاری از پروژههای شهرداری معطل باقی مانده بود.
بالاخره میرسیم به سال ۷۸ که در آن مقطع، اختیاراتی به کمیسیون ماده پنج داده شد برای اینکه برای تطبیق دادن خودش با مصوبه طرح ساماندهی، در ساخت و سازها و فروش تراکم تعدیل کند. این بحث همینطور ادامه داشت ولی شهرداری کار خودش را انجام میداد. همانطور که گفتم در یک تناقض و تعارض جدی، شهرداری قرار گرفته است. از یک طرف دولت میگفت ما به شما کمک مالی نمیکنیم، شهرداری باید از منابع خودش استفاده کند. از یک طرف هم شهرداری مجموعهای پروژهها را داشت که میبایست آنها را اجرا میکرد. تنها راهی که برایش باقی مانده بود این بود که از طریق فروش تراکم، این کار را انجام دهد. بنابراین خودبهخود فاصلهای بهوجود آمد بین بحث فروش و ساختوسازها و تخریب شهر که برخی اسم این را قانونفروشی یا شهرفروشی گذاشتند. به هر حال این مرحله را سپری کردیم، سال ۸۶ طرح جامع بعدی تهران تصویب شد. بر مبنای این طرح جامع بعدی، طرحهای تفصیلی تصویب شده.
اما اتفاقی که الان انجام میشود عبارت از این است که اجرای طرح تفصیلی و طرح جامع، تا حد زیادی به فراموشی سپرده شده است. من این مطلب را از زبان خود دوستان عضو شورای شهر بیان میکنم. مواردی بوده که حتی تلفن کردم به بعضی از دوستان شورای شهر، گفتم در فلانجا با این مشخصات کار میکنند، بعد که پیگیری کردیم، دیدیم توافقهایی در خود مناطق صورت میگیرد. یعنی با توافقی که صورت میگیرد اجازه طبقه اضافه را میدهند. معابری که باریک است، اجازه ساختوساز بلند ارتفاع میدهند. اجازه میدهند که پارکینگ به اندازه کافی نداشته باشد ولی هزینه آن را بپردازند.
مشکلات دیگری هم قابل ذکر است، ازجمله: انحلال نهاد برنامهریزی توسعه شهری، دیدهبان طرح جامع، که این دیدهبان طرح جامع در خود طرح جامع پیش بینی شده بود ولی عملا تعطیل شده است. همچنین باید افزود عدم رصد و پایش توسط رصدخانه شهر تهران که این رصدخانه مرجع مرکزی اطلاعات است که طبیعتا باید فیدبکی بدهد در مورد تخلفات قانونی که آن کار انجام نمیشود. کمیسیون ماده ۵ و مصوباتش باز گردنه و عقبه جدی است. در آنجا شما مجموع مصوبات را در نظر بگیرید، میینید میزان تغییر کاربریها از فضای سبز به طرف مسکونی یا تجاری، چه میزان توجیه پیدا میکند. نماینده چند وزارتخانه در آنجا مینشینند و شهردار تهران هم رئیس کمیسیون ماده ۵ است ولی ماحصل و برآیند کمیسیون ماده ۵ با آنچه در طرح جامع و در طرح تفصیلی آمده، در تعارض است. ناکارآمدی مواجهه با بافت فرسوده شهر تهران. ما سراغ ایجاد شهرهای جدید رفتیم، با هزینههای زیادی که برای زیربناها بایستی انجام دهیم، ولی در جایی که زیربناها وجود دارد و میشد از آن زیربناها استفاده کرد، استفاده کافی نشده است. در حالی که اگر این مناطق فرسوده بازسازی و ساختمانها تجمیع میشدند، حتی نگرانی ما در مورد سیلاب و زلزله هم کاهش پیدا میکرد. برای اینکه دسترسیها منطقی و مناسب میشد. میرسیم به چالش دیگر به نام چالشهای مشی برنامه و بودجه. در اینجا چند مطلب به چشم میخورد. اولین بحث، بحث درآمدی است.
من گریزی زدم و اشاره کردم که به هر حال شهرداری، گرفتار درآمد ناسالمی شده به نام تراکمفروشی. بعضی مواقع این را مقایسه میکنم با کل کشور در مورد تکیه بودجه کل کشور به درآمدهای نفتی. یعنی همانطور که اقتصاد کشور، از اقتصاد تک پایه نفتی رنج میبرد، اقتصاد شهر تهران از فروش تراکم رنج میبرد و به شدت گرفتار این موضوع است. این درآمد ناپایدار است و فروش زمین و مایملک شهرداری هم تا میزانی میتواند ادامه پیدا کند. ولی بعد از آن ما چکار خواهیم کرد؟ اگر به نمودارهای این بخش دقت کنید، روند افزایشی درآمد شهرداری، همزمان است با تکیه کردن به درآمدهای حاصل از ساختوساز. تازه غیر از درآمدهای ساختوساز، بحث فروش زمین و مایملک شهرداری هم مطرح است. به عبارت دیگر، فرض کنید ۸۰ هزار متر مربع زمین عباس آباد فروخته میشود برای اینکه کمک شود به پروژه پل طبقاتی صدر. تا کی میتوانیم این روش را ادامه دهیم؟ تا چه زمانی شهرداری میتواند املاک خودش را بفروشد و تا چه زمانی میتواند تراکم بفروشد؟ این از چالشهای جدی است که اگر به آن پرداخته نشود، طبیعتا روزی مواجه خواهیم شد با اینکه شهر را میخواهیم اداره کنیم، دیگر نه تراکمی قابل فروش است و نه زمینی باقی مانده و نه فکر اساسی کردیم برای درآمد پایدار.
نبود مدیریت یکپارچه و پیچیدگی مدیریت، این هم سرفصل دیگری است که در بحث مدیریت شهری مطرح است. ما هنوز تکلیف خودمان را با دولت معین نکردیم. ما یعنی، شهرداری. بسیاری از کارهای حکومتی در تهران انجام میشود و دستگاههای دولتی هزینههایی را انجام میدهند که درست مشابه همان را شهرداری هم انجام میدهد. مثلا در پروژههای ورزشی، هم دولت متولی است در تهران کار کند و هم شهرداری متولی است. در مورد مسائل فرهنگی، همینطور. یعنی اینها تداخلهایی وجود دارد که با نیروی انسانی بیشتر و بهرهوری کمتر کار انجام میشود که البته این را در جمعبندیای که در پایان خواهم داشت، اشاره میکنم که ما در نهایت باید تکلیف خودمان را با شورای شهر مشخص کنیم که آیا شورای شهر، به مثابه هیات مدیره یک شرکت عمل میکند یا به مثابه یک پارلمان محلی عمل میکند؟ این دو رویکرد متفاوت است که بایستی متناسب با آن عمل کرد.
موضوع دیگری در این بحث برنامه و بودجه، گرفتن مجوز، پس از اجرا است. در مقاطع مختلف، شهرداری کار خودش را انجام میدهد، بعد از اینکه پروژهای را بست و جلو برد، آن وقت مجوز مناسبش را از مقامات نظارتی دریافت میکند. مشکل دیگر عدم نظارت شورا بر هزینه پروژهها است. این را باز به کرات در مصاحبهها از زبان خود اعضای شورا، میتوانید بشنوید. عدم برخورد با تخلفات مدیران شهرداری. عدم استقلال حقوقی، مالی، سازمانی و استخدامی ذیحساب شهردار و قائم مقام مربوطه. این ذیحساب شهردار، در دستگاههای اجرایی میدانید که از طرف اقتصاد دارایی، تعیین میشود.
ولی در اینجا شهردار، معرفی میکند و شورای شهر تایید میکند. اگر نظارت و حساب و کتاب روشنی وجود نداشته باشد، ذیحساب هیچ گونه اختیاری از خودش ندارد و به تبع دستوراتی که داده میشود، عمل میکند. بحث دیگر عبارت از این است که در بودجههای سنواتی، مبالغی معادل کل بودجه و خارج از طرح مصوب به شهردار تهران در تبصرهها اجازه داده میشود. در اینجا اشاره شده که در همین بودجه سال ۹۵، ۲۳ هزار میلیارد تومان، مجوزی است که در تبصرهها داده شده به شهردار، در کنار ۱۷ هزار میلیارد تومانی که در ردیفها وجود دارد و این یعنی هدایت بخشهای عظیمی از منابع به سمت طرحهای غیرمصوب و فاقد اولویت. پروژههایی را میتوانم در اینجا فهرست کنم که در شهر تهران با هزینههای هزارمیلیاردی انجام شده که شما چند صفحه مطالعه در مورد آن پروژه نمیبینید ولی به هر حال منابع زیادی را به خودش اختصاص داده است. طبیعتا در این ماجرا بحث دیگری در بحث برنامه و بودجه و این مکانیزم وجود دارد. بحث مصادیق فساد در شهرداری تهران است که این را ترجیح میدهم بگذارم برای انتهای بحثم.
میرسیم به چالشهای محیط زیستی. در چالشهای محیط زیستی، یک بحث مهم، موضوع تغییر اقلیم است، این بحث، نه فقط برای شهر تهران، بلکه برای کل دنیا، بهصورت یک مقوله جدی الان مطرح است و جزء نگرانیهای جدی است. همانطور که بحران آب را در دنیا میگویند بحران جدی است، مساله تغییر اقلیم، مساله گازهای گلخانهای و اتفاقاتی که میافتد به صورت جدی الان مورد بحث است تهران هم درگیر این مساله است. مساله آلودگی هوا، سرفصل دیگری است که قابل توجه است. در مورد آلودگی هوا، عوامل مختلفی مطرح است.
اما بگذارید پیش از آن اشارهای کنم به گذشته موضوع آلودگی هوا. سه مطالعه مختلف در مورد آلودگی هوا انجام شد. یک مطالعه توسط جایکای ژاپن در تهران انجام شد. یک مطالعه دیگر به وسیله سازمان محیط زیست و مطالعه سومی هم بعد از آن صورت گرفت. در زمان جناب آقای خاتمی این سه مطالعه در دولت مطرح شد. قرار شد این مطالعات تلفیق و اجرا شود. این کار انجام شد و در هیات دولت در آن زمان تصویب شد. قرار بر این شد که طبق یک برنامه ده ساله، آلودگی هوای تهران، تعدادی از آلایندههای نگران کنندهای که وجود داشت، به حد نرمال برسد. در شورای شهر آن موقع هم به تصویب رسید. ۳۵ پروژه معرفی شد برای اینکه بتوانند هوای تهران به حد نرمال برسانند. مساله بنزین بدون سرب، یکی بود که عملی شد و الان همه بنزینها بدون سرب است. در حالی که آن موقع قرار بر این شد که فعلا در تهران بنزین بدون سرب عرضه شود و بعد کل کشور. گازوئیل بدون گوگرد موضوع دیگری بود که در آن جلسه تصویب و عملیاتی شد. البته اشاره کنم که ابتدا باز در تهران شروع شد
. CNGسوز کردن اتوبوسها هم عملیاتی شد و نیز معاینه فنی خودروها. اینها مجموعه فعالیتهایی بود که جزو آن ۳۵ پروژه بود که برخی از آنها اجرا شد و برخی از آنها هم عملی نشد و هنوز هم عملی نشده است. مثلا یکی در مورد خود مساله حملونقل اتومبیلها که بیشترین آلاینده را اینها تولید میکنند. میبایستی سیستم احتراقی اتومبیلها تغییر پیدا کند. الان میبینیم جروبحثها هنوز وجود دارد ولی هماکنون میزان آلایندگی بسیاری از اتومبیلهای و میزان سوختشان بالاست. بنابراین هم منابع کشور را هدر میدهیم و هم موجب آلودگی هوا میشویم. یا در مورد موتورسیکلتها که هر موتور، پنج برابر یک اتومبیل آلایندگی دارد و بارها بحث هیبریدی کردن و تغییر کردن سیستم احتراقی آن بوده که تا الان انجام نشده است. به هر حال در زمینه آلودگی هوا، مجموعهای از کارها میبایست انجام شود. اما شاخصهای کلی نشان میدهد هنوز ما کار درخوری نکردیم.
وجود اصناف آلاینده در شهر تهران دلیل دیگری در خصوص آلودگی هوای تهران است. با توجه به اینکه وزش باد از طرف جنوبغربی به طرف شمالشرقی است، میبینید بیشتر کارخانجات و واحدهای تولیدی ما اتفاقا در جنوبغربی قرار گرفتند. یعنی شهر تهران هم بایستی آلودگی ناشی از اتومیبلها را تحمل کند، هم آلودگی ناشی از صنایعی که در غرب شهر تهران قرار گرفتند. به هر حال بحث آلودگی شهر تهران و میزان مرگومیرهایی که اتفاق میافتد، تبدیل به یک نگرانی جدی شده است. تعداد روزهای ناپاکی که در تهران داریم، کم نیست. اگرچه اقدامهایی که انجام شد در زمینه تعمیر خودورها که موثر بود و اگر نمیبود وضع، بسیار بدتر بود، ولی هنوز یکی از نگرانیهای جدی، همین وسایل نقلیه هستند. بحث دیگر آلودگی صوتی است. موضوع دیگر موضوع پسماند است. ما یکی از بدترین سیستمهای جمعآوری پسماند را در سطح دنیا داریم.
همانطور که اشاره کردم، در بسیاری از کشورها، اولا این تفکیک از مبدا انجام میشود. یعنی هر خانهای پاکت جداگانهای دارد و اعلام میشود که در چه روزی، چه نوع زبالهای را دم در بگذارد. و میزان جمعآوری هم بسیار محدود است. اینکه چند نوبت، نیروی انسانی زیادی اینها را جمع کند، توجیهی ندارد. باز، سوزاندن اینها که پروسه منفی دیگری است. البته الان مقداری بهتر شده است. در تولید کمپوست وجود دارد. بخشهای خصوصی تا حدی فعال هستند و بازیافت میکنند. ولی مجموعا تولید ۷۵۰۰ تن زباله در روز که هم مقدارش زیاد است و هم هزینههای جمع آوری آن زیاد است. یعنی از این طلای سیاه درست بهره برداری نمیشود. در بسیاری از کشورها، معمول و کاملا متداول است که نیروگاههایی وجود دارد که به وسیله همین زبالهها، بخشی از انرژی همان شهر تامین میشود. به هر حال دو نوع پسماند داریم. یکی پسماند خانگی است که اشاره کردم. یکی مساله نخالهها هست که مقداری از آن تفکیک و بازیافت میشود. این هم یکی از چالشهای دیگری است که با آن مواجه هستیم.
سراغ بحث بعدی، در مورد چالشهای حملونقل و ترافیک میرویم. زیرساختهای ناکافی و غیراستاندارد عبوری سواره و پیاده، از مشکلات جدی این بخش هستند. سواری و پیاده هر دو مواجه هستند، مخصوصا کسانی که به کشورهای دیگر رفتوآمد دارند، میدانند که به هر حال عبور پیاده تهران، یکی از معضلات جدی ما است. مخصوصا برای افرادی که توانمندی کافی برای پیادهروی در راه صاف را ندارند، به شدت خطرآفرین است. سرریز ناوگان حمل و نقل خصوصی، اصلا تناسبی وجود ندارد. یعنی عمده مسیرهای حمل و نقلی شهر ما درگیر اتومبیلهای زیادی هستند که هم موجب آلودگی هوا میشوند و هم جابهجاییها را مشکل میکنند. کمبود مسیرها و ناوگان حملونقل عمومی و کمبود پارکینگ، عناوین موضوعات دیگری است.
موارد دیگری مانند، ناهوشمندبودن ترافیک که خیلی معضل ترافیک را سنگینتر کرده است. سراغ چالش بعدی میرویم که آخرین چالش از این ۸۰ چالش است که برگزیدهام. روشهای جدید، هم موجب صرفهجویی انرژی و هزینه میشود و هم سرعت کار را بالا میبرد. در نظر بگیرید سیستمهایی ثابتی برای گرفتن یک عکس و فرستادن آن عکس برای فرد دیگری در شهر دیگری، چقدر میبایستی هزینه کنیم و بعد مقایسه کنیم با وضعیت فعلی که راحت به وسیله موبایل، عکس گرفته میشود و ظرف چند ثانیه هم فرستاده میشود. عین همین مساله میتواند در همه امور شهر وجود داشته باشد. و ما به شدت نسبت به شهرهای جهانی در این زمینه عقب هستیم.
ساختمانهای هوشمند الان در دنیا وجود دارد که بسیاری از عوامل و مسایلی که در آن ساختمانها روی میدهد، به دلیل هوشمند بودن، هزینههای آن ساختمانها را کاهش میدهد. جابهجایی حمل و نقل هوشمند، مسیرها ارزیابی میشوند، مسیرهای خلوت شناسایی میشوند و هشدار داده میشوند برای اینکه از آن مسیر بتوانید بروید. حتی در مورد پارکینگها، الان در بسیاری از کشورها، موقعی که رانندگی میکنید، به وسیله همین سیستم هوشمند به شما میگوید که در کدام کوچه و در کجا جای خالی هست و در آنجا پارک کنید. احتیاجی نیست چند خیابان بگردید و حرکت کنید. این همان مساله انرژی و شبکه هوشمند است. انتقال انرژی و پرت انرژی، یکی از مشکلاتی است که الان کشور ما با آن مواجه است. هم انرژی برق و هم آب و هرزرفت آن که میزانش در مصارف خانگی حدود ۳۰ درصد بیان میکنند که به هر حال یک پدیده مهم است و به وسیله سیستم هوشمند، قابل کنترل است. مدیریت پسماند هوشمند، الان برخی از کشورها تنظیم شده به وسیله همین سیستم هوشمند و با المان کوچکی که در زیر سطل زباله داخل خیابان نصب شده، جمعآوری کننده زباله مطلع میشود که آیا این ظرف زباله پر شده یا پر نشده، سیگنالی که به آن داده میشود او را هدایت میکند که چطور زبالهها را جمع کنند. و به این ترتیب هم در وقت و هم در انرژی صرفهجویی میشود.
طبیعتا اینها زیرساختهای مناسبی هم میخواهد مانند شبکه فیبر نوری، پهنای باند اینترنت که به شدت با آن مشکل داریم، دسترسی به اینترنت و بانک دادهها. این هم چالش دیگری است که به هر حال باید به آن بپردازیم. در وقت باقیمانده میرسم به اینکه با این چالشها که اشاره کردیم، چه باید کرد، مخصوصا وقتی شهر از نظر درآمدی دچار بحران است و بودجه ندارد. از نظر منابع و امکانات مورد نیاز مثل آب و برق و چیزهای دیگر و بحث آلودگی هوا و نیروی انسانی که شهرداری اداره میکند، مشکلات زیادی وجود دارد. اما بخشی از این کمبود منابع، از سوءمدیریت هم هست. مثلا علی رغم اینکه شهرداری دچار بحران درآمدی است، در مقابلش دچار افزایش هزینه و افزایش پرسنل است. دوستان میدانند، وقتی ما سیستم را هوشمند میکنیم انتظار داریم که هزینه را کم کنیم. یعنی اگر ما مراکز هوشمند بهوجود میآوریم، علیالقاعده باید هزینه پرسنلی ما کاهش پیدا کند. آنچه اتفاق افتاده، ما سیستم هوشمند را برون سپاری انجام میدهیم ولی در مقابلش میبینیم که هزینه نیروی انسانی و پرسنلی افزایش پیدا کرده است. در سال ۸۴ یا ۸۶، ۴۱ هزار نفر میزان تعداد کارکنان کل شهرداری بوده که به عدد ۶۳ هزار نفر رسیده. در حالی که ما انتظار داشتیم این تعداد کاهش پیدا کند. افراد رسمی هم به همین نسبت بالا رفتند یعنی بالا رفتن نیروی انسانی، کاهش و محدود شدن درآمدها، دلیل بنبستی که اشاره کردم که منابع اصلی فروش تراکم و ساختوساز بوده است. اگر به این عوامل توجه نکنیم به اهداف چشمانداز شهر تهران نمیرسیم و نمیتوانیم حداقل یکی از سه شهر مهم و و برتر منطقه آسیای جنوبغربی باشیم. اینجاست که من چند پیشنهاد کوتاه مطرح میکنم. اولین کار، بازنگری در اسناد بالادستی است.
ما چهار سند بالادستی داریم. یکی از بحثهایی که به نظرم بایستی الزاما به آن پرداخته شود، بحث شورای شهر و جایگاه آن است. توجه داشته باشید که در دنیا، مدیریت شهری به طور کامل، از روش حکومتی به روش مردمی چرخش پیدا کرده است. مدیریت شهری دیرینه یا سنتی، مدیریت متمرکز بوده که از بالا و توسط حکومت مرکزی انجام میشد. در حالی که مدیریت شهری نوین به سوی مردم و جامعه مدنی چرخیده است. روند حرکت در جهان به این نحو بوده که حکومت مرکزی عمدتا کارهای حاکمیتی را انجام میداده ولی شهرداریها عموما به طرف حرکتهای مدنی پیش رفتند. انجمن شهر یا شورای شهر در حکم یک مرجع قانونگذاری عمل کرده است. این مساله به شدت هم در قانون اساسی ما مشکل دارد و هم در قانون شورای شهر. در قانون اساسی، مطلبی که آورده شد در اصل ۱۰۱ و ۱۰۲، فصل شوراها، در آنجا شورا را بیشتر در حد نظارتی دیده است. البته من این را هم بگویم که شورای نگهبان، گمان کنم در سال ۷۵، قانون شورای شهر را تصویب کرد؛ اختیاراتی که در ماده ۳۴ قانون شوراها است را تفسیر کرد و اختیاراتی به شورای شهر داد که فراتر از نظارت است. یعنی علاوه بر نظارت بر شهرداری، ارائه طرح و ارائه لایحه، نام گذاری معابر و خیابانها و این مسایل را هم دارد. اما این مورد را تست کردیم، دیدیم راه بسته است.
موقعی که من شهردار بودم، به دلیل اختلافی که بین راهنماییورانندگی و مسائل حملونقل شهری وجود داشت، رفتیم دنبال مسیری که در داخل مجلس این را تغییر دهیم و برگردانیم به زمان شاه. در زمان شاه، راهنماییورانندگی زیر نظر شهرداری عمل میکرد. بسیاری از نمایندگان استقبال کردند و گفتند پیشنهاد خیلی خوبی است، البته آخر دوره نمایندگان مجلس پنجم بود که من با آقای باهنر صحبت کردم و موافقت همه آنها را گرفتم. بعد رفتیم تست کردیم که آیا شورای نگهبان این را تصویب میکند یا نمیکند؟ آنها گفتند نه تنها این را تصویب نمیکنیم، همین قانون شورای شهری که دارید را هم سفت نگه دارید. برای اینکه اگر مجددا شورای نگهبان بخواهد در مورد شورای شهر نظر دهد، نظر فعلی شورای نگهبان این است که شورای شهر یک شورای نظارتی است، حتی نه در حد نظارت استصوابی، در حد اینکه نظارتی کند که اگر تخلفی دید، تخلف را ارجاع دهد.
بنابراین میبینید نگرش و دیدگاهی که در مورد شورای شهر وجود دارد، باعث شده همین قانونی که الان وجود دارد، پایش محکم نباشد. اما اگر بخواهیم خیلی خوشبینانه برخور کنیم و یک روزی قانون اساسی ا بخواهد بازنگری شود، یکی از بخشهایی که باید بازنگری شود عبارت از این است که شورای شهر، به جایگاه اصلی خودش برگردد. یعنی در حد یک پارلمان محلی بتواند تصمیم گیری کند و اختیارات شهر را به دست شهروندان بسپارد. این اولین مساله که در خود قانون باید مورد توجه قرار گیرد. مساله دیگر، دگرگونی ساختاری در نظام تامین درآمد مالی است. ۱۵، ۱۶ مورد راهکار ارائه شده برای رفتن به سمت درآمد پایدار و نجات از تکیه کردن به فروش تراکم که الان فرصت نیست آنها را تشریح کنم. به هر حال باز باید هم در مورد تامین درآمد بازنگری اساسی کنیم، هم در زمینه هزینه، الزاما نیاز به بازنگری است. اینکه بگوییم تکنولوژی جدید را بهکار میگیریم، سیستمهای اتوماسیون را بهکار میگیریم، برای آن هزینه کنیم و در عین حال نیروی انسانی را هم اضافه کنیم، نقض غرض است.
سرفصل دیگری که الزاما بایستی به آن پرداخته شود، مساله فسادزدایی است. خاستگاه و عوامل تخریبی که در فساد وجود دارد، چیزهای مختلفی است. این مسائل در زمینه پیمانکاریها وجود دارد، در زمینه قراردادها وجود دارد، سوء استفاده از امول، فساد در اختلاس، فساد در صدور مجوزها، در تصمیمات کمیسیون ماده ۵ و مجموعه مطالب که به هر حال، مساله فسادزدایی یکی از سرفصلهایی هست که الزاما بایستی به آن پرداخته شود و میشود به وسیله اتوماسیون و شفافیت، این کار را انجام داد. آخرین مساله، بازنگری در مدیریت اجرایی و تقنینی است. مدیریت اجرایی و تقنینی، دو بخش مختلف در شهرداری است. یکی خود شهردار است و یکی هم بحث تقنینی که شورای شهر است. شورای شهر، میتواند نقش کلیدی و اساسی داشته باشد در اینکه آیا تهران به سمت سند چشم انداز ۱۴۰۵ برود یا نرود. برای اینکه به موجب همین اختیارات ۳۴ گانهای که جزو وضایف شورای شهر در نظر گرفته شده، اگر شورای شهر وظیفه خودش را به خوبی و درست انجام دهد، بدون تردید میتواند نقش تعیین کنندهای داشته باشد. ولی اگر ما افرادی را در شورای شهر گذاشته باشیم که اصلا با این مقولات آشنایی نداشته باشند یا برویم به کسانی رای دهیم که بدانیم اینها رای میآورند، یعنی مبنا این باشد که فردی به دلیل اینکه شهرتی دارد و رای میآورد، آن موقع است که طبیعتا ترکیب شورای شهر اینگونه که هست شکل میگیرد و این شورای شهر ضعیف هرگز نمیتواند همین اختیاراتی که در قانون به شورای شهر داده شده را به منصه ظهور برساند. بنابراین به اعتقاد من برای اجرایی و عملیاتی کردن آن چیزی که الان دست ماست، باید به طرف یک شورای شهر قوی حرکت کنیم که بتواند این بنبستها را باز کند/.
نظر شما