به گزارش پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی، تماشاچیهای عبوری نمیدانند كه مسابقهای در كار نیست، اما مربی بیست و سه سال است كه خودش و شاگردانش را برای یك میدان بزرگ آماده میكند. ماشینی از پیچ جاده كمعبور مرزی، صفیركشان عبور میكند. اتفاقی كه برای هیچ كدام از حاضران در میدان خاكی فوتبال غیرعادی نیست. اما چند دقیقه بعد، ماشین دور میزند، بر میگردد. دو زن و یك مرد از ماشین پیاده میشوند. سلام و احوالپرسی گرم و بعد آشنایی دوسویه اعضای جمعیت دانشجویی امام علی و تیم مدرسه فوتبال شهرستان سرباز.
به گزارش اعتماد، نظم و انضباط تیمی در آن برهوت كمعبور توجه اعضای جمعیت را جلب میكند و بهانهشان میشود برای دعوت از تیم منسجم و آماده سرباز برای حضور در لیگ پرشین. حالا بچهها انگیزهای جدی پیدا كردهاند. حضور در لیگ پرشین، بعد از صعود از رقابتهای مقدماتی منطقه شرق كشور. گرمای آفتاب رنگ میبازد، خاك بلند شده از دل زمین هم. حالا بچهها انگیزه پیدا كردهاند، حالا برای مسابقهای بزرگ آماده میشوند. هر چند آنها كه از جاده عبور میكنند این را نمیدانند. در دل بچهها اما غوغایی بهپاست. شاید هر شب خواب قهرمانی ببینند و میدانهای رقابتی كه هر روز بزرگتر و حرفهایتر میشود. صدایشان قرار است از نزدیكترین نقطه به مرز پاكستان در قلب پایتخت شنیده شود و استعدادشان قرار است از وسعت دل دشت سیستان قد بكشد تا دامنههای البرز كوه.
در صلات ظهر شهریوری تهران، سعید بزرگزاده، مربی تیم سرباز میگوید: «من با این امید تمریناتم با بچهها را در این بیست و سه سال ادامه دادم كه یك روزی یك چشمی بیاید و آنها را ببیند، مطمئن بودم كه یك روزی یك نفر از این جاده رد میشود و تمرینات ما را میبیند، استعداد این بچهها را میبیند. بارها به بچهها گفتم كه ما با جدیت تمرین میكنیم تا زمانی كه استعدادهایمان دیده شود. پنج نسل در میدان (زمین) فوتبال ما رشد كردند، زمینی كه سنگلاخ است و شرایط مطلوبی ندارد و ما خودمان با دست صافش كردیم و تا حدودی مناسب شده برای بازی، اما یك حسن بزرگ دارد و آن هم اینكه لب جاده قرار گرفته و همین حسن بود كه ما را بعد از اینهمه سال رساند به تهران و لیگ پرشین.» لیگ پرشین را جمعیت امام علی(ع) سه سال است كه با حضور تیمهایی متشكل از كودكان حاشیهنشین شهرهای مختلف ایران، برگزار میكند. لیگی كه فوتبال را بهانه میكند تا انتخابی نو پیش پای كودكان محلات حاشیه شهرها قرار دهد. تو بگو معجزهای به سبزی زمین فوتبال برای كودكانی كه گاهی تنها انتخابی كه پیش رویشان قرار دارد سیاهی است.
اردوگاه چمران در خواب قیلوله است. بچهها هر كدام روی تخت ولو شدهاند و گرمای آخرین روزهای تابستان را بیرون در جا گذاشتهاند و استراحت میكنند تا ساعاتی بعد بروند به زمین فوتبال و نتایج تمریناتشان را در چند ماه گذشته به رخ تماشاچیها بكشند. خوابگاهها مرتب و منظم است و بچهها روی تختهای دو طبقه استراحت میكنند. تیم هر شهر در یك خوابگاه ساكن شده بچههای گرگان و كرمانشاه رفتهاند اردو تا تهران را ببینند. در خوابگاه كناری بچههای تیم كردستان مستقر هستند، مودب و آرام و متین. تقریبا ٢٠ نفر در خوابگاه هستند اما هیچ صدایی نیست، سكوت دم ظهر سایه انداخته در فضای خوابگاه. در میان همین سكوت، روی سكوی جلوی خوابگاه تیم كردستان مینشینیم تا با ابراهیم و فریدون صحبت كنیم.
با چشمهایی كه یادآور مردمان سختكوش دامنههای زاگرس است و چهرههای آفتاب سوخته اهالی كوهستان. ابراهیم آرام و كوتاه پاسخ سوالات را میدهد؛ پسر ١٥ ساله كرد، دو سال است كه در لیگ پرشین حضور دارد. در پست دفاع راست پرشین كردستان بازی میكند و میگوید بازیكن محبوبش رامین رضاییان است، بازیكنی كه تا به حال از نزدیك ندیده اما بازیهایش را دوست دارد. گپمان از فوتبال میرسد به بهارستان، محلهای كه ابراهیم و فریدون در آن زندگی میكنند، ابراهیم ساده و صمیمی میگوید: «ما قبلا توی روستا زندگی میكردیم، الان آمدیم شهر سقز در یك خانواده فقیر زندگی میكنیم. وضعیت محلهمان اصلا خوب نیست، خیلی افراد سر خیابان جمع میشن، گاهی هم دعوا میكنن.»
از ١١ سالگی برای تامین مخارج خانواده و هزینه تحصیلش كار میكند. از بقالی و كابینتسازی تا ساندویچی؛ میگوید پدرش مسن و از كار افتاده شده و همین است كه او مجبور است كار كند چون چشم خانواده به دست اوست. چشمانش توی صورت استخوانی و میان گونههای برجستهاش میچرخد و میگوید: «توی شهر ما خانوادهها بچهها رو مجبور میكنن تا خرج تحصیلشون و دفتر كتابشون رو خودشون دربیارن، اكثر بچهها باید برن سر كار.» فریدون همسن و هممحلی ابراهیم است و در نقطه مقابل او در زمین فوتبال در پست دفاع چپ بازی میكند، ابروهایش را بالا میگیرد تا نام بازیكن مورد علاقهاش را بگوید: «كارواخال و تیم رئال رو دوست دارم، اما بازیهای ایران رو دنبال نمیكنم.» فریدون این روزها در یك كارگاه جوشكاری كار میكند، قبلا هم كارهای دیگر از جمله كارگری را تجربه كرده، حالا اما پر از انگیزه و امید است در لیگ پرشین: «تو شهر خودمون كسی نمیاومد بازی ما رو ببینه، اما این لیگ امكانات زیادی داره و بازیمون بیشتر دیده میشه، آدمهای معروف میان بازیها رو میبینن، میتونیم پیشرفت كنیم، همین باعث میشه انگیزه پیدا كنیم.» حضور در لیگ پرشین هرچند شیرین و به یاد ماندنی است، اما چندان راحت هم نبوده: «خانواده خیلی موافق نبودن، چون من تنها كسیام كه تو خونه كار میكنم، تو این مدتی كه اردو هستم، مشكل پیدا میشه، به خاطر همین خیلی موافق اومدنم نبودن.» آرزوی فریدون توپ زدن در یك تیم مطرح است و تجربه فوتبال حرفهای، آرزویی كه سه سال است تلاش برای رسیدن به آن را از لیگ پرشین و تمرینهای جدی برای حضور در آن شروع كرده: «من ترجیح میدم تو فوتبال موفق بشم، البته درس هم دوست دارم اما فوتبال رو بیشتر دوست دارم.»
ایجاد تغییر مثبت در زندگی بچهها مهمتر از برد و باخت در بازی
قهرمانی، سرپرست تیم نونهالان و نوجوانان كردستان است و نماینده جمعیت امام علی در این استان. درمورد محلاتی كه بچههای تیم كردستان در آن زندگی میكنند میگوید: «با اینكه بزرگترین معضل محلات حاشیه در ایران موضوع اعتیاد است، اما خوشبختانه در شهرستان سقز خیلی كم با این معضل روبهرو هستیم و به نسبت شهرستانها و استانهای دیگر كمتر موارد مربوط به اعتیاد را میبینیم. اما معضل اصلی ما در این منطقه كمبودها و مشكلاتی است كه ناشی از فقر اقتصادی خانوادههاست و همین كمبودها و خواستههایی كه نا دیده گرفته میشود، ریشه بسیاری از خشونتهایی میشود كه ما در بچهها میبینیم، معضل اصلی ما در این منطقه خشونت است. اما خوشبختانه فوتبال توانست این موضوع را در بین بچهها تا حد زیادی كمرنگ كند.» سرپرست تیم كردستان چند سالی است كه در منطقه شناسایی انجام میدهد و از نزدیك با خانوادههای آسیب دیده در ارتباط است، و زمانی كه اشتیاق بچهها را برای حضور در تیم فوتبال دیده، تصمیم گرفته تا از این ابزار برای ایجاد انگیزه در حوزههای دیگر زندگی بچهها هم استفاده كند: «ما حضور در تیم پرشین را مشروط كردیم به موفقیت بچهها در تحصیل، خیلی هم جواب گرفتیم، ٩٠درصد بچهها انگیزه داشتند برای درس خواندن برای اینكه در تیم پرشین بازی كنن، در عین حال این موضوع در اخلاق و شخصیتشان هم تاثیر خیلی مثبتی داشت.»
گلهمندی قهرمانی در مورد امكانات شهرستان هم قابل تامل است: «هیات فوتبال استان و شهرستان و اداره ورزش و جوانان استان هیچوقت نتوانسته حتی شرایط مشابه لیگ پرشین را برای جوانان استان ایجاد كند. با اینكه بودجه دولتی دارند متاسفانه به دلیل اینكه دلسوزی لازم را ندارند و میخواهند مشكلات را از پشت میز حل كنند، نه خودشان اقدامی میكنند نه شرایط را برای ما مهیا میكنند. برای من سرپرست مهم نیست این بچهها برنده شوند یا بازنده، برای من مهم این است كه بچهها در این فضا شخصیتی پیدا كنند كه وقتی برگشتند به محلهشان بتوانند به چند نفر دیگه هم كمك كنند. اما مسوولان تا سودی نبینند اقدامی نمیكنند.»
زانیار حسنزاده، مربی تیم نوجوانان و نونهالان سقز است و برای تقویت توان فنی اعضای تیم مدتها وقت گذاشته و میگوید: «ما با حمایت خیرین جمعیت توانستیم در یك سال گذشته تمرینات خوب و منظمی داشته باشیم، و تیم نسبت به سال گذشته خیلی قویتر شده، مربیهای دیگه هم معتقدند كه از نظر تیمی بخت اول قهرمانی هستیم. اما مهمتر این است كه این لیگ خیلی خوب میتواند به بچههای آسیبدیده كمك كند كه با شرایط سخت و معضلاتی كه در محلاتشان وجود دارد مقابله كنند و با كمك فوتبال از خشونت محیط زندگیشان فاصله بگیرند. بچههای ما در مناطقی زندگی میكنند كه پر از آدمهای خلافكار است، اما با روندی كه طی شده، بچهها توانستهاند تبدیل به الگوهایی در محل زندگیشان و بین هم سن و سالهایشان بشوند، به طوری كه بچههای دیگر محله هم میخواهند در تیم پرشین بازی كنند، همین موضوع هم باعث شده كه ما برای سال آینده برنامه منسجمتری داشته باشیم.»
مربیها با ما گریه میكنند و با ما میخندند
«ما الان تو یه سنی هستیم كه دوست داریم با هم رقابت كنیم. اما تو این لیگ باید با هم دوست و هم پیمان بشیم. اما خود من راستشو بخواید برای بُرد اومدم» اینها را مجتبی میگوید، با صداقتی دلنشین و لحنی ساده، ١٥ ساله است و دو سال است كه در تیم پرشین ساری در پست دفاع راست بازی میكند. در مورد بازیكنان مورد علاقهاش میگوید: «رامین رضاییان در ایران در دفاع راست بازی میكند و در فوتبالیستهای جهان هم پیكه و پویول رو دوست دارم كه البته الان از دنیای فوتبال خداحافظی كرده» و بعد در مورد رامین رضاییان با هیجان میگوید: «رامین رضاییان الان داره تو لیگ بلژیك بازی میكنه، بچه ساری هم هست، خیلی دوست دارم از نزدیك ببینمش، اگر یه روزی بشه ببینمش بهش میگم كه سعی میكنم اخلاقم مثل تو باشه و حتی تلاش میكنم بهتر از تو باشم.» پدر مجتبی سه سالی میشود كه از دنیا رفته و او تنها نانآور خانه است، این روزها در مغازه آپاراتی محلهشان مشغول كار است و میگوید: «از ١٠ سالگی اونجا كار میكنم زمانی كه پدرم هم زنده بود كار میكردم، اما از وقتی پدرم فوت كرده بیشتر ساعتهای روز رو مجبورم كار كنم.» برقی توی چشمانش میدود وقتی از آینده فوتبالیاش میگوید: «بعضی از استعدادیابها میان بازیها رو میبینن. اگر آدم واقعا بخواد حتی اگر وضعیت مالی خوبی نداشته باشه تو همین لیگ هم میتونه پیشرفت كنه، آدم نباید ناامید بشه باید باور كنه كه جایی هست كه بتونه توش موفق باشه. ما تو یك محلهای زندگی میكنیم كه بچهها اكثرا وضعیت مالی خوبی ندارن اما واقعا فوتبال دوست دارن و تو كوچه پس كوچهها بازی میكنن. بچهها باید باور كنن كه میتونن خودشون رو بالا بكشن حتی اگر تو فوتبال نتونستن توی كارهای هنری میتونن هنرشون رو نشون بدن.»
و بعد جملهای میگوید و به رد پای یكی از بچهها كه از مقابلمان عبور میكند خیره میشود: «خدا وقتی یك چیزی رو از آدم میگیره یك چیز بیشتری بهش میده. ما تو جمعیت مربیهایی داریم كه مثل پدر و مادر هستن برای ما؛ با گریه ما گریه میكنن، با خنده ما خنده میكنن.» مجتبی میرود تا برای رفتن به ورزشگاه آماده شود و این جمله را جا میگذارد روی سكوی كنار خوابگاه: «خدا وقتی یك چیزی رو از آدم میگیره یك چیز بیشتری بهش میده.»
نخستین چیزی كه در چهره پیمان میشود دید همان مرامی است كه بچههای حاشیه به جای تمام نداشتههایشان دارند. مرام بین بچههای حاشیهنشین یك مفهوم عمیق و مهم است، پیمان هم چند قدمی كه همراهمان میشود، هم در لحن بیانش و هم در ادب كلامش میشود مرام را به وفور پیدا كرد. ١٦ ساله است و در پست نوك حمله بازی میكند، با اشتیاق میگوید مهدی طارمی را خیلی دوست دارد. سه سال است كه با تیم پرشین همراه است، اما همیشه روی نیمكت ذخیره نشسته، اما به خودش و مربیها قول داده تا سال آینده تلاش كند تا توی تركیب باشد.
میگوید: «بیمارستان بستری بودم. دود خوره شده بودم. چون وضعیت خونهمون خوب نبود، به همین خاطر به تمرین بچهها نرسیدم.» دو سال است كه تركتحصیلكرده، لابهلای حرفهایش به اعتیادش اشاره میكند و اینكه چند سالی درگیر مصرف شیشه بوده، اما حالا یك ماهی میشود كه اعتیادش را كنار گذاشته. از شرایط خانوادهاش میگوید و اینكه دود مواد آنقدر در خانه زیاد بوده كه مدتی دود خوره (بخوری) شده و بعد هم اعتیادی تحمیلی را تجربه كرده. اعتیادی كه در تمام مدت ابتلا به آن، به فكر تركش بوده و بالاخره با كمك اعضای جمعیت رها شده و حالا در خانه یكی از اقوام كه اعتیاد ندارند، از فضای خانه پر دودشان فاصله گرفته. و در آخر هم به فوتبال اشاره میكند و انگیزهای كه برای ترك همیشگی موادش دارد تا بتواند یك روزی در تركیب اصلی پرشین بازی كند.
امیرصالح رشیدیان، سرپرست تیم پرشین ساری است. ٥ سال است كه در نمایندگی جمعیت امام علی در ساری فعالیت میكند، میگوید مهمترین مشكلی كه در شهرشان برای بچهها وجود دارد این است كه تحصیل خیلی برای خانوادهها در اولویت نیست و از طرف دیگر اعتیاد خیلی به بچهها نزدیك است: «مهمترین نگرانی ما برای بچهها این است كه در معرض اعتیاد هستند. در تمام محلهها مهمترین مشكل اعتیاد است. بچههای ما در یك سانتیمتری اعتیاد هستند، تعدادی از بچهها، به جبر شرایط و با فشار نزدیكانشان، مواد جابهجا میكنند یا فروشنده هستند.» اما در كنار مرور تلخیهایی كه با آن دست به گریبانند از اتفاقات مثبت در تیم پرشین هم میگوید: «ابوالفضل یكی از بچههای ما در دوره اول لیگ پرشین بود، شاید عجیب باشد اما بچهها آنقدر در مورد قوانین فوتبال بیاطلاع بودند كه مثلا ابوالفضل نمیدانست آفساید یعنی چی؟ اما همین بازیكن آنقدر استعداد داشت و پیشرفت كرد در بحث فنی كه دوره گذشته آقای گل لیگ پرشین شد. اینكه بازیاش دیده شد و توانست استعدادش را نشان دهد خیلی در روحیهاش تاثیر داشت. البته از نظر اخلاقی هم به موازات بعد فنی فوتبال، تغییر كرد. اوایل خیلی سركش بود و رفتارهای ناهنجاری داشت، اما الان بعد از دوسال ما تغییرات ملموسی در رفتارش میبینیم. یكی از تاثیرات مستقیم ورزش روی بچهها این بود كه خشونتی كه در رفتارشان بود تا حد زیادی كاهش پیدا كرد. از طرفی بچههایی داشتیم كه درگیر اعتیاد بودند و با كمك فوتبال توانستند اعتیادشان را كنار بگذارند.» امیر صالح در مورد چشماندازی كه برای آینده بچههای تیم پرشین دارند هم میگوید: «شاید بهترین چشماندازی كه میشود برای آینده این بچهها متصور بود این باشد كه بایستند كنار ما و به هم نوع خودشان كمك كنند.»
بدون امكانات قهرمان میشویم
خوابگاه تیم سیستان و بلوچستان هم آرام است و بازیكنان در حال استراحت. مربی اما آنقدر مهماننواز هست كه بخواهد یاد مردمان بلوچ جنوب شرق را دوباره زنده كند. ساده و بیآلایش دعوتمان میكند به داخل خوابگاه، آنجا كه بازیكنان تیم یك در میان لباس بلوچی به تن دارند و چهرههای آفتابسوختهشان خبر از تمرینات سخت زیر خورشید گرم بلوچستان میدهد. صحبت مصاحبه كه میشود همه متین را نشان میدهند، پسر ١٧ ساله و محجوبی كه عینك به چشم دارد و میگویند كاپیتان تیم است، لباس تیم بارسلونا را به تن دارد و میگوید بازی مسی را خیلی دوست دارد، چون خیلی قدرتمند بازی میكند، مربی آرام میگوید: «خودش هم مثل مسی قوی بازی میكند» و انگار دل متین از این تایید مربی غنج برود، فقط میخندد. اما بحث قرمز و آبی كه میشود، معلوم میشود متین استقلالی است و خسرو حیدری هم بازیكن مورد علاقهاش در میان بازیكنان داخلی. كل كل آبی و قرمز توی خوابگاه شروع میشود: «اینجا همه قرمزن» از انتهای خوابگاه یك نفر داد میزند: «ما آبی هستیم» یك نفر سرش را از زیر پتو بیرون میآورد و میگوید: «فقط طارمی، قرمزته» و در میان این كل كلها متین ادامه میدهد و میگوید: «از هفت سالگی دارم فوتبال بازی میكنم، بیشتر هافبك وسط بازی میكنم، در واقع بازیسازی میكنم برای تیم».
وسط حرفهای متین در مورد امكانات و زمین فوتبال در شهرشان، میلاد كه در طبقه پایین یكی از تختها نیمخیز شده میگوید: «نیست، هیچ امكاناتی نیست تو شهر ما، ما هیچی نداریم، امكانات صفر، مسوولان ما به درد ما نمیرسن، هیچ به فكر ما نیستن.»عثمان ١٧ ساله است، سر و وضع مرتبی دارد و حسابی به موهایش رسیده تا مرتب و بینقص باشند، اما دل پر گلهای دارد: «ما تو میدونی (زمین فوتبال) تمرین میكردیم كه نه آب داشت نه امكانات، تو گرمای ٤٠ درجه بلوچستان تمرین كردیم، ما اومدیم نشون بدیم با اینكه هیچی نداریم میخوایم قهرمان بشیم. مربی ما خیلی زحمت ما رو كشیده، هیچ كس هم از مسوولان حمایت نمیكنه. روز قبل بازی به تكتك بچهها زنگ میزنه و یادآوری میكنه، بچهها هم خیلی انگیزه دارن.»
محبوبیت مربی تیم به جز همین چند جملهای كه عثمان میگوید، در كلام بچهها پیدا نیست، اما در رفتارشان میشود به میزان محبوبیت سعید بزرگزاده، مربی تیم پرشین سیستان و بلوچستان سرباز پی برد. وقتی روی لبه تخت مینشیند، همه بچههایی كه از دور حرفها را گوش میدادند، با شوق میآیند و به احترامش دورش حلقه میزنند.
مربی بلوچ میگوید ٢٣ سال است كه در منطقه خودشان سعی دارد بچهها را دور هم جمع كند و یك تشكیلات منسجم تیمی برای بازی فوتبال تشكیل دهد. یك مدرسه غیررسمی فوتبال هم دارند كه تمام مختصات یك مدرسه فوتبال را دارد: «بچههای تیم امروز پرشین بچههایی هستن كه زمانی من با پدران و برادرانشون همبازی بودم. با تمام مشكلاتی كه بود ما مدرسه فوتبالمون رو حفظ كردیم. مدرسه فوتبال ما همه نظم و نظام مربوط به یك مدرسه فوتبال رو داره، اما هنوز به شكل رسمی ثبت نشده. این مدرسه فوتبال ما طوری اداره شده كه وقتی دو تا از بچههای جمعیت امام علی آمدند سر زمین ما و تیم ما رو دیدن تعجب كردن كه در یكی از نقاط دورافتاده كشور كه یك ساعت با پاكستان فاصله داره، تیمی وجود داره كه آنقدر همهچیزش منظم و اصولی است.» و بعد ماجرای آشنایی شان با اعضای جمعیت را تعریف میكند و میگوید: «تصور كنید ما ٢٣ سال این مدرسه فوتبال رو ما سرپا نگه داشتیم و تیمی كه الان تو لیگ پرشین آمده پنجمین نسلی است كه تو این مدرسه تربیت شده، بعد از پنج نسل تازه تیم ما دیده شده، میگن ثمره صبر شیرینه، همینه.» سعید از هفت سالگی فوتبال را در ایرانشهر شروع كرده و در لیگ استان و دسته سه كشور هم بازی كرده، اما دغدغه اصلیاش تربیت و معرفی بچههایی است كه در زمینه فوتبال استعداد دارند. صحبت از لیگ پرشین كه میشود، میگوید: «پارسال بازیكنهایی داشتیم تو تیم پرشین كه امسال ٩٩ درصدشون رفتن برای كارگری تو بندر و عسلویه و شیراز، بعضی از بچههای همین تیم پولی تو جیبشون نبود كه بیان تهران، رفتن یك مدتی كارگری تا بتونن بیان تهران، رفتن كشتی خالی كردن و كار كردن تا دست خالی نباشن تو تهران. زمانی كه قیمت سوخت رفت بالا خیلی از بچههای ما مدرسه رو رها كردن، فقط به خاطر پول و رفتن تو كار قاچاق سوخت، چون تنها نانآور خانوادهشون هستن. ما خودمون رو سفیر و نماینده همه مردم سیستان و بلوچستان میدونیم، پارسال ما كاپ اخلاق لیگ رو گرفتیم، به بچهها هم گفتیم كه شما سفیر همه مردم منطقهتون هستین، استعدادتون رو نشون بدین، ما از این طریق خیلی امیدواریم كه استعدادهای بچهها دیده بشه.» و از فرصتطلبیهایی میگوید كه گاهی دلسردشان میكند: «بزرگترین مشكل ما در حال حاضر زمین بازی است، پارسال جمعیت امام علی به ما قول داد كه برای ما زمین بخره و بسازه، اما متاسفانه زمینی كه ما در نظر گرفتیم مالك خصوصی داره، مالك وقتی متوجه شد كه خیرین قراره هزینه زمین رو بدن، یك زمین ٥٠ میلیونی رو ٥٠٠ میلیون میخواد به ما بفروشه، ما گفتیم كلا فوتبال رو میگذاریم كنار.»
بچههای بیشناسنامه، یكی از چالشهای اصلی لیگ پرشین
میثم واحدی مسوول برگزاری لیگ پرشین است و در مورد هدف برگزاری لیگ میگوید: «امسال لیگ پرشین با شركت ٥٠ تیم از محلات حاشیه سراسر كشور آغاز شد و بعد از مرحله مقدماتی در نهایت ٢٢ تیم به مرحله نهایی رسیدند كه در سه رده با هم رقابت میكنند. لیگ پرشین فرصتی است برای حضور و بروز بهترین و نابترین استعدادهای فوتبال كشور كه در مناطق حاشیه شهر فرصتی برای دیده شدن نداشتند. ساختار ورزش كشور ما یا كلا در این مناطق حضور ندارد یا در ناكارآمدترین شكل، در شناسایی استعداد بچههایی كه ما در سه دوره برگزاری این لیگ شاهد بودیم شاهد استعدادشان بودیم، كاملا غیرموثر و ناموفق هستند. در عین حال بچهها در كنار توانمندیهای فنیشان در حوزه اخلاق هم میتوانند الگوهای خوبی در جامعه ورزشی باشند و با تكیه بر همین اخلاق، پیامآور صلح و دوستی هستند. در بعضی تیمها ما میبینیم كه چندین قومیت حضور دارند و بچهها با قومیتهای مختلف از بلوچ و فارس گرفته تا افغان و كرد و لر در كنار هم در عین رقابت رفاقت هم دارند و نشان میدهند كه در فضای كودكیشان چقدر زیبا توانستهاند الگوی صلح و همگرایی باشند برای جامعه پرتنش امروز ما. هدف اصلی لیگ پرشین این است كه یك فرصت انتخاب در اختیار كودكان حاشیهنشین قرار بگیرد. از طرف دیگر متاسفانه بحث مسوولیت اجتماعی ورزش در كشور ما، اصلا مورد تاكید نیست و ساختار آموزشی ورزش ما هیچ برنامهای برای پرورش مربیان و ورزشكارانی كه نگاه اجتماعی داشته باشند، ندارد.
نگاه اجتماعی به طور كلی در ورزش ما كمرنگ است. با اینكه بسیاری از ورزشكاران مطرح ما از زمینهای خاكی كارشان را شروع كردهاند، و میتوانند به نوعی در كنار این بچهها باشند و برایشان انگیزه ایجاد كنند، اما میبینیم كه غایبند.»میثم در خصوص بعد مددكاری در لیگ پرشین هم میگوید: «ورزش در لیگ پرشین به عنوان یك ابزار قوی مددكاری توانسته بسیار تاثیرگذار عمل كند، در محلههایی كه این بچهها تحت تاثیر معضلاتی نظیر فقر و اعتیاد زندگی سختی را تجربه میكنند، ورزش هم نقش پیشگیرنده در ورود بچهها به فضای آسیبهای اجتماعی را دارد و هم در بحث مددكاری و درمان میتواند در تغییر الگوهای اجتماعی و فرهنگی بچهها بسیار تاثیرگذار باشد. این جای سوال دارد برای ما و جامعه ورزشی ما كه با این همه تاثیرگذاری عمیقی كه ورزش میتواند در زندگی كودكان آسیبدیده داشته باشد، چرا ساختار ورزش ما اینقدر كمرنگ است و در این فضاها غایب است؟»
مسوول برگزاری تیم پرشین درمورد حمایت چهرههای ورزشی از لیگ پرشین هم میگوید: «چند نفر از ورزشكاران حضور پیدا كردند و حمایت كردند، اما تا به امروز هیچ توجه و حمایتی از ساختار ورزشی كشور و از مسوولان و جامعه ورزشی نداشتیم. نه تنها حمایتی نبود كه مشكل هم داشتیم. ما از هشت ماه قبل از تمام ارگانهای مرتبط با حوزه كودك و معضلات اجتماعی و نیز حوزه ورزش، پیگیر بودیم برای زمین برگزاری مسابقات و تا آخرین لحظات هیچ پاسخ شفافی به ما ندادند تا اینكه بعد از هشت ماه به ما گفتند زمین باشگاه دیهیم در شمال شرق تهران را در یك وقت نامناسب میتوانیم در اختیار شما قرار دهیم. در ساعات گرم روز هم تمرین و بازی برای بچهها سخت بود و هم امكان حضور تماشاچی را نداشتیم.»
اما مهمترین چالش لیگ پرشین، به یك معضل بزرگ اجتماعی بر میگردد كه سالهاست مورد بحث نهادهای مردمی حامی كودكان است: «چالش دیگری كه ما در لیگ داریم بحث بیمه بچههاست، تعداد زیادی از بچههای ما اوراق هویت و شناسنامه ندارند و در بحث بیمه این موضوع مشكلساز است، شركتهای بیمه هم این مسوولیت را قبول نمیكنند. اگر بیمه ورزشی هم انجام شود، چون بچهها شناسنامه ندارند، اگر دچار حادثهای شوند، شركتهای بیمه پاسخگو نیستند. نكته دیگر اینكه بسیاری از بچههای ما اتباع افغان هستند كه برای حضورشان در مسابقات رسمی مشكل داریم.»
فوتبال به مثابه راه نجات
رویا منوچهری، مسوول خانه ایرانی شهرری است، با اینكه امسال تیم شهرری در مرحله مقدماتی از دور رقابتها حذف شده، او و دوستانش از شهر ری آمدهاند تا بچهها را تشویق كنند، در مورد تاثیر فوتبال روی كودكان آسیب دیده میگوید: «لباس ورزشی كه بچهها میپوشند یا كفش ورزشی و زمین چمنی كه بچهها میروند برای تمرین و مربیانی كه وقت میگذارند برای بچهها جایگاه ویژهای دارد. در بیشتر محلاتی كه ما كار میكنیم بچهها از كودكی مجبورند كار كنند. از صبح تا شب یك بچه ١٠ ساله باید كار كند، پدرش اعتیاد دارد و هزینه یك روز اعتیادش ٥٠ هزار تومان است و این بچه نباید كمتر از این مقدار پول به خانه ببرد. اما همین بچه با سختی تمام تمرینات فوتبال را دنبال میكند. از شب قبل از روز تمرین به من پیام میدهد كه پدرش را راضی كنم كه بیاید سر تمرین. موضوع بعدی بحث هویت بخشی است. روز افتتاحیه لیگ میدیدیم كه بچهها خودشان را با هویتی كه در تیم پرشین داشتند معرفی میكردند، دروازهبان تیم، مدافع تیم و... فوتبال یك انگیزه مضاعف برای بچههاست.»
مربیها و مددكاران جمعیت هم از این فرصت حسن استفاده را میكنند: «فوتبال الان برای ما یك جور دستاویز شده برای نجات بچهها از شرایطی كه دارند، وقتی ما وارد محلات میشویم خانوادهها خیلی نسبت به تغییر مقاومت میكنند، وقتی هم كه میگوییم بیایید خانه ایرانی درس بخوانید به ما میخندند و میگویند ما با این شرایط درس به چه كارمان میاد، اما وقتی حرف فوتبال میشود، خیلی استقبال میكنند. ما در شهرری بچههای زیادی داریم كه در كارخانه شیشه با حقوق ناچیزی كار میكنند و فقط جمعهها بیكارند، این بچهها كاملا بیسوادند، اما وقتی سال پیش آمدند در تیم فوتبال و در لیگ شركت كردند و رسانهها با آنها مصاحبه كردند، خودشان به این نتیجه رسیدند كه چقدر بد است كه بیسواد هستند و تصمیم گرفتند درس بخوانند. در حال حاضر جمعهها صبح تمرین فوتبال دارند و عصر در خانه ایرانی درس میخوانند. جایگاه اجتماعی جدیدی برای خودشان تعریف كردهاند. این بچهها در جامعه كوچك خانواده و محله وقتی خودشان را مقایسه میكنند با پدر و هممحلیهایشان خیلی نیازی برای تغییر احساس نمیكنند، ولی وقتی در چنین فضایی قرار میگیرند الگوهای بهتری را پیش رویشان دارند.»
هیچ اشكالی نداره، بازی ادامه داره
نزدیك زمین چمن دانشگاه شهید بهشتی، صدای بوق و جیغ و تشویق تماشاچیها لای درختهای كهنسال پیچیده. مستطیل سبز با نقطههای كوچكی كه رنگارنگ در آن میدوند و بالن سفید رنگی كه در آسمان تاب میخورد و میگوید اینجا لیگ فوتبال پرشین در حال برگزاری است. مربیهایی كه در خانههای ایرانی جمعیت بچهها را تشویق میكنند تا از جبر محیط و خانواده رها شوند و انتخاب درستی برای زندگیشان داشته باشند، حالا روی سكوی تماشاچیها با تمام وجود بچهها را تشویق میكنند. توپ یكی از تیمها وارد دروازه شده، بازیكنان در زمین شادی میكنند و معلمها روی سكوی تماشاچیها، اما حواس همه به تیمی كه گل خورده هم هست و شعار «هیچ اشكالی نداره، بازی ادامه داره» تیمی را كه یك گل عقب است، تشویق میكند. مسابقه اینجا با تمام بازیها فرق دارد، اینجا بازندهای وجود ندارد، اینجا همه برندهاند. همه تلاش میكنند تا هم خودشان و هم حریفشان برنده باشد.
نظر شما