شناسهٔ خبر: 46016 - سرویس استان‌ها
نسخه قابل چاپ

اما وقتی زلزله می‌آید...

زلزله شیرین احمدنیا: هر روز بیشتر با نشانه‌های افول و تضعیف سرمایه اجتماعی مواجهیم، به معنای اینکه افراد به‌جای هم‌گرایی و همدلی، از همدیگر گریزانند و نسبت به یکدیگر بی‌تفاوت و بی‌اعتنا.

به معنای اینکه می‌بینیم کودکی ایرانی یا افغانستانی - فرقی نمی‌کند- به‌جای اینکه سر کلاس درس باشد یا در حال بازی در محوطه پارک، کهنه‌ای به دست گرفته و ماشینمان را می‌شوید یا گل و فال و گردو می‌فروشد؛ می‌بینیم، ولی با خونسردی رویمان را برمی‌گردانیم انگار که فقر و طرد و تبعیضی که دامن‌گیرمان شده را ندیده باشیم! به معنای اینکه با رشد روز افزون بی‌خانمانی مواجهیم، در محله‌هایی که کسی دیگر هویت و نامش را با محله‌اش پیوند نمی‌زند. محله‌های امروز، محل گذر است، به این معنی که برحسب توان مالی‌مان امروز در این نقطه هستیم و فردا در نقطه‌ای دیگر! هرکجا که باد یا ژن‌های خوب و بدمان، ما را ببرد.

در ترافیک سنگین و در بی‌نظمی صفوف خودروها که به‌روشنی تصویرگر اغتشاش و آنومی حاکم بر ذهن و جان خودروسواران و جامعه پیرامون‌شان است، به سیر و سیاحت در شبکه‌های مجازی مشغول می‌شویم و هنگامی که لحظه‌ای غفلت خود یا دیگری، حادثه می‌آفریند، بی‌درنگ با میله قفل اتومبیل یا هر وسیله‌ای که کارساز‌تر باشد بیرون می‌جهیم تا تکلیف خود را با طرف، به زبانی که برای‌مان آشنا‌تر است؛ یعنی قلدری و خشونت روشن کنیم. زبان دیگری برای حل‌ و فصل اختلافات نمی‌شناسیم.

نام همسایه را نمی‌دانیم و سراغی هم از او نمی‌گیریم. از قوم و خویش هم بی‌خبریم، چراکه دیگر آنچنان به کارمان نمی‌آیند، معاشرت‌ها هزینه مالی و زمانی دارند!

روزنامه‌ها یا سایت‌های خبری را که مرور می‌کنیم، در جست‌وجوی نرخ روز ارز و سکه طلا هستیم تا بدانیم اینک با کاهش نرخ سود بانکی چه باید بکنیم. هر که هستیم یا باشیم، به‌شدت درگیر بالارفتن از پله‌های ترقی یا آه را با ناله سوداکردن خودمان هستیم، به هر قیمت ممکن.

اما وقتی زلزله می‌آید، ناگهان شاهد تکاپویی کم‌نظیر و غیرمنتظره در میان خودمان هستیم. ناگهان، گویی وجدان جمعی‌مان که مدت‌های طولانی به محاق رفته بود، دوباره برای اندک‌زمانی بیدار و فعال می‌شود. ناگهان همه هوشیار می‌شویم و اخبار حادثه ناگوار را لحظه‌به‌لحظه دنبال می‌کنیم، ناگهان به فکر تماس با دوست و آشنا و رفیق و خویشان می‌افتیم. با این و آن، بساط جمع‌آوری کمک‌های نقدی و جنسی راه می‌اندازیم. یادمان می‌افتد که «بنی‌آدم اعضای یکدیگرند» و «چو عضوی به درد آورد روزگار»!.

احساساتمان به غلیان درمی‌آید و سراغ صندوقچه‌ها و حساب‌های پس‌اندازمان می‌رویم که در این بسیج ملی و خدمت‌رسانی به نحوی هرچند اندک مشارکت کنیم. هرچند همچنان درگیر عدم اعتماد به فلان و بهمان نهاد هستیم که تردید داریم بر سر کمک‌ها و اعانه‌های بی‌دریغمان چه می‌آورد، می‌جوییم اشخاص امین یا تشکل‌های مردمی‌ای را بیابیم که بیشتر قابل اعتمادند. صف‌های طویل برای اهدای خون تشکیل می‌دهیم و یکباره، مبنای ارزش‌یافتن یا ارزش‌گذاری‌مان مبدل می‌شود به آنچه اقدام انسانی و خیرخواهانه و بی‌چشمداشت یا وظیفه انسانی‌مان است.

اما این اقدامات ناگهانی خودجوش و «نوجوش» چقدر بر بستری که اعتماد و سرمایه اجتماعی در آن تضعیف شده خوب جای‌گیر و ثمربخش می‌شود؟ اینجاست که در میان انبوه اخبار منتشره درباره زلزله اخیر در غرب کشور با مواردی عجیب مواجه می‌شویم نظیر این مورد که گزارش هشتم منتشره از سوی سایت مهندس علیرضا سعیدی با عنوان «مرجع بحران» است: «از صبح امروز مردمی که چادر دریافت نکرده بودند با بستن راه ماشین‌های ما اقدام به ضرب‌وشتم ما کردند. دیروز هم کاروان مواد غذایی ما توسط عده‌ای که قصد متوقف‌کردن آنها را داشتند با سنگ مورد حمله واقع شده است».

اینها حکایت از آن دارد که لازم است تأملی جدی درخصوص شیوه‌های احیای ارزش‌های بنیادین اخلاقی، انسانی، در پرتو بازاندیشی در سیاست‌های رفاهی، فرهنگی و اقتصادی و جلب اعتماد مردم به یکدیگر و به نهادها صورت گیرد و مسئله زوال تدریجی سرمایه اجتماعی در دستور کار سیاست‌گذاران و مسئولان قرار گیرد.

* جامعه شناس

منبع: شرق

نظر شما