شناسهٔ خبر: 46209 - سرویس استان‌ها
نسخه قابل چاپ

زلزله و مسئله سرمایه عاطفی سرگردان

مانور زلزله نعمت‌الله فاضلی*: حادثه زلزله غرب کشور یک‌بار دیگر زنگ خطر بزرگ‌تری را به صدا درآورد؛ زنگ خطری که بزرگ‌تر از زلزله و ویرانگرتر از هر بلای طبیعی دیگری است؛ زنگ خطر فرسایش سرمایه‌های اجتماعی و اعتماد اجتماعی میان مردم و سازمان‌ها و نهادها. جامعه ایران در حوادثی مانند زلزله و بلایای طبیعی، نمایش باشکوهی از سرمایه‌های عاطفی و انسانی خود را عرضه می‌کند.

ما در این لحظات باشکوه شاهد همدردی‌ها و همدلی‌های تک‌تک مردم ایران هستیم. آنها که می‌توانند به کمک آسیب‌دیدگان می‌روند و دیگران با پرداخت پول نقد یا از طریق گفت‌وگو و ارتباط شفاهی یا تلفنی یا نوشتن مطالبی در تلگرام و انتشار پیام‌های صوتی، تصویری یا مکتوب در شبکه‌های مجازی تلاش می‌کنند تا به‌نوعی با جامعه و آسیب‌دیدگان ابراز همدردی کنند.

این سرمایه عاطفی آنچنان بزرگ و ارزشمند است که می‌توان گفت این سرمایه یکی از راه‌های – یا بهتر بگویم، شاهراه‌های- نجات ایران از تمام مشکلات و بلاهایی است که آن را تهدید می‌کند یا مبتلا کرده است. پرسش بزرگی که سالیان طولانی است در برابر ما قرار دارد این است که چگونه این «سرمایه‌های عاطفی» را به سرمایه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و سرمایه‌های لازم برای مدیریت جامعه تبدیل کنیم؟

مسئله اساسی جامعه ما زلزله یا بلاهای طبیعی نیست. این بلاها در جوامع توسعه‌یافته نیز رخ می‌دهند. مسئله بزرگ کشور ما کمبود منابع مادی و اقتصادی نیست. ایران ما یکی از ثروتمندترین مناطق جهان است. مسئله بزرگ جامعه ما چیزی نیست جز ناتوانی این جامعه در «تبدیل سرمایه‌های انسانی» و عاطفی‌اش به سرمایه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی. مردم ما از لحاظ تاریخی از «ساختار احساسات» غنی و سرشاری برخوردارند.

آنها دلسوز و مهربان و آماده همدردی و همدلی با یکدیگرند؛ آنها می‌دانند که چگونه سوگواری کنند و چگونه در غم و شادی یکدیگر شریک شوند، اما مشکل اینجاست که این جامعه ناتوان از این است که چگونه سرمایه‌های عاطفی خود را به‌صورت سازمان‌یافته و جمعی در خدمت بهبود وضعیت زندگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود قرار دهد.

«سرمایه‌های عاطفی» که امروز در جامعه ماست و اشکال بسیار گسترده و همگانی دارد، در تمام لحظات زندگی روزمره ما وجود دارند و تک‌تک ما مردم ایران این سرمایه‌های عاطفی را می‌بینیم.

فداکاری مادرانی که برای فرزندان خود شب‌ها را تا صبح بیدار می‌مانند، فداکاری‌های سربازان ما که برای دفاع از سرزمینمان جان خود را نثار کردند و فداکاری‌های گوناگونی که ما در اشکال مختلف زندگی فردی و اجتماعی خود و در تمام طول تاریخ بلندمان به نمایش گذاشته‌ایم، اینها و صدها نمونه دیگر آن اشکال مختلف تولید و بازتولید سرمایه‌های عاطفی ما هستند. جامعه ایران جامعه‌ای عاطفی است.

اما بحران اساسی ما این است که نمی‌توانیم از سرمایه‌های عاطفی که در عاطفه و احساس شخصی ما قرار دارند و بخشی از وجود و هستی تاریخی و فرهنگی ما هستند، به‌مثابه نوعی «نیروی سازنده» برای حل مشکلات خود و ساختن جامعه‌ای انسانی‌تر، آبادتر و آزادتر کمک بگیریم.

یکی از مهم‌ترین راهکارهای جامعه معاصر برای بهبود وضعیت جامعه این است که سازمان‌های امدادی و سازمان‌های داوطلبانه را شکل داده است تا این سازمان‌ها بتوانند در هنگام بروز حادثه از سرمایه‌های عاطفی و انسانی نهفته در جامعه مدد بگیرند و اشکال گوناگونی از خدمات پزشکی، مهندسی و خدمات اجتماعی و انسانی را برای کمک به آسیب‌دیدگان، بازسازی مناطق آسیب‌دیده و به‌طورکلی تأمین نیازهای گروه‌های نیازمند و آسیب‌دیده بسیج کنند.

در دنیای معاصر اشکال گوناگونی از نهادهای مدنی و سازمان‌های رسمی دولتی یا غیردولتی شکل گرفته تا بتوانند پیش از وقوع حوادث به مردم آموزش‌های لازم را بدهند و در هنگام وقوع حادثه به کمک یکدیگر بشتابند و بعد از آن نیز برای بازسازی و احیای گروه‌ها و مناطق آسیب‌دیده کمک و همیاری کنند.

در ایران معاصر ما نیز سازمان هلال‌احمر و کمیته امداد امام خمینی(ره) و سازمان‌های مدنی و دولتی و رسمی گوناگونی شکل گرفته است. یکی از تجربه‌هایی که در زلزله کنونی و زلزله‌های پیش از این، در بم و رودبار و منجیل شاهدش بودیم و همچنین در حوادث دیگری مانند پلاسکو و حوادث گوناگونی که گاه‌وبی‌گاه رخ می‌دهند؛ از برخورد قطارها گرفته تا حوادث سیل و توفان و بحران‌های دیگر طبیعی مانند آتش‌سوزی جنگل‌ها این بوده که در تمام این حوادث ما ناتوان از به‌کارگیری بهینه سرمایه‌های عاطفی مردم برای ارائه سازما‌ن‌یافته کمک‌ها و خدمات مردمی در حوادث بوده‌ایم. ما باید این واقعیت اجتناب‌ناپذیر را درک کنیم که جز شکل‌دادن سازمان‌های امدادی و جز ارائه سازمان‌یافته خدمات راه دیگری برای مواجهه با این حوادث پیش‌روی ما نیست.

اینکه افراد به صورت شخصی، اگرچه با نیت‌های پاک و انسان‌دوستانه، بخواهند به آسیب‌دیدگان حوادث کمک کنند، در بسیاری از مواقع، پیامدهای بد و ویرانگری را به دنبال داشته است.

ما باید با این واقعیت آشنا شویم که امدادرسانی به آسیب‌دیدگان و کمک به حل بحران‌ها، امور ساده و پیش‌پاافتاده‌ای نیستند که بتوان بدون دانش فنی و فعالیت سازمان‌یافته و بدون کمک نیروهای کارشناس و متخصص و بدون داشتن برنامه‌ریزی مشخص حساب‌شده کاری انجام داد. مردم ما باید این واقعیت را بپذیرند که نمی‌توان با تکیه بر عقل سلیم یا صرفا با تکیه بر نیت پاک و انسان‌دوستانه خدمات مؤثر برای کمک به جامعه و به فاجعه‌دیدگان انجام داد. مردم ما باید بپذیرند که راه دیگری جز شکل‌دادن سازمان‌های قابل اعتماد وجود ندارد.

امروز اگر بعضی از ما بر این باوریم که سازمان‌های امدادرسان ما قابل اعتماد نیستند یا به هر دلیلی ممکن است ما به آنها اعتماد نکنیم، راه چاره این نیست که خود به صورت فردی برای کمک‌رساندن اقدام کنیم. اگر ما بر این باوریم که در سازمان هلال‌احمر یا کمیته امداد یا در هر سازمان دیگری مسائلي وجود دارد؛ اگر برخی بر این باورند که نمی‌توانند به نیروهای سازمان‌های امدادرسان اعتماد کنند، راه چاره این نیست که ما به این بی‌اعتمادی خود به سازمان‌های امدادی ادامه دهیم.

این زلزله تمام شد. ممکن است به‌زودی حادثه‌ای دیگر، بزرگ‌تر یا حتی ویرانگرتر در تهران یا هر شهر دیگری اتفاق بیفتد. حوادث خبر نمی‌کنند؛ اما همیشه در کمین همه ما ایستاده‌اند. ما باید دیر یا زود به «گفت‌وگوی جمعی» برای «ارتقای اعتماد اجتماعی» به سازمان‌های امدادی خود اقدام کنیم. روشنفکران، هنرمندان، تحصیل‌کردگان، مهندسان، پزشکان، بازاریان و همه آنهایی که از سرمایه‌های اقتصادی، هنری، فکری، فنی یا هر شکلی از سرمایه‌های مادی یا معنوی برخوردارند، باید لاجرم به گفت‌وگو درباره راه‌های ارتقای اعتماد به سازمان‌های امدادی بپردازند.

مدیران و سیاست‌گذاران سازمان‌های امدادی مانند هلال‌احمر باید صادقانه و صمیمانه از راه‌های مختلف برای «ارتقای اعتماد اجتماعی» همه مردم و همه گروه‌ها اقدام کنند و تا دیر نشده است راه‌هایی برای نقد عملکرد این سازمان‌ها به روی جامعه باز کنند. در اینجا برای شکل‌دادن نوعی گفتمان ارتقای اعتماد به سازمان‌های امدادی پیشنهادهای زیر را ارائه می‌دهم:

١- سازمان‌های امدادی در ایران اعم از سازمان‌های رسمی تحت ‌نظارت دولت تا سازمان‌های شبه‌دولتی یا حتی سازمان‌های مدنی غیردولتی باید این واقعیت را بپذیرند که در جامعه ما به‌ حد کافی اعتماد اجتماعی به این سازمان‌ها وجود ندارد و لاجرم باید برای ارتقای اعتماد اجتماعی به این نهادها اقدام کنند. تاکنون از زبان هیچ‌یک از این سازمان‌های امدادی درباره اینکه جامعه ایران به حد کافی به آنها اعتماد ندارد، سخنی نشنیده‌ام؛ اما در شبکه‌های اجتماعی و در گفت‌وگوهای روزمره خود، سال‌هاست که این بی‌اعتمادی را می‌شنوم و به نحو آشکار و قوی احساس آن را می‌کنم.

شواهدی عینی نیز وجود دارد که نشان می‌دهد به سازمان‌های امدادی ما اعتماد کافی وجود ندارد. اینکه به‌محض وقوع حادثه شبکه‌های فردی برای کمک به آسیب‌دیدگان فعال می‌شوند، خود یکی از نشانه‌های کمبود اعتماد به نهادهای رسمی است. ازاین‌رو، اولین گام برای شکل‌دادن نوعی گفتمان اعتماد به نهادها و سازمان‌های امدادی، «به‌رسمیت‌شناختن مسئله اعتماد» در این زمینه است.

٢- برای ارتقای اعتماد به سازمان‌های امدادی، باید دانش قابل اعتمادی درباره سازمان‌های امدادی در دسترس جامعه قرار دهیم. لازمه این کار این است که سازمان‌های امدادی، اعم از هلال‌احمر و کمیته امداد امام و سازمان‌های مدنی برای شفاف‌کردن فعالیت‌ها، عملکردها، بودجه، امکانات، محدودیت‌ها و چالش‌های خود راه‌هایی را باز بگذارند تا مردم بتوانند به‌ نحو آزاد، آسان و ارزان از دانش و اطلاعات کافی در زمینه این سازمان‌ها برخوردار شوند.

«شفافیت» برای همه سازمان‌ها امری ضروری است؛ اما برای سازمان‌های امدادی که هدف آنها کمک به گروه‌های آسیب‌دیده جامعه است و نیازمند به بهره‌برداری و اتکا به خدمات مردم هستند، این شفافیت ضرورت مضاعف دارد. از‌این‌رو گمان می‌کنم که سازمان‌های امدادی در ایران علاوه بر به‌رسمیت‌شناختن بحران ناکافی‌بودن اعتماد اجتماعی، ضروری است که گام‌های عملی و سیاست‌ها و خط‌مشی‌های روشنی برای شفاف‌سازی وضعیت خود از جنبه‌های مختلف بردارند.

٣- اعتماد اجتماعی به سازمان‌ها و نهادهای امدادی نمی‌تواند صرفا فعالیت یک‌سویه از طرف سازمان‌ها باشد. من گمان می‌کنم دانشگاهیان و متخصصان و محققان اجتماعی و فرهنگی باید با مردم ایران سخن بگویند و ضرورت انجام فعالیت سازمان‌یافته و جمعی برای امدادرسانی و کمک به آسیب‌دیدگان و حل پیامدهای فاجعه‌های طبیعی یا انسانی را به مردم توضیح دهند.

تا زمانی که محققان اجتماعی به ‌نحو فعالی با مردم سخن نگویند و این واقعیت را برای جامعه مسلم نکنند که راه‌های فردی نمی‌تواند چاره‌ای برای چالش‌ها و بحران‌های اجتماعی ما باشد، ما نمی‌توانیم زندگی آرام و آسوده جمعی را به‌ دست آوریم. متأسفانه در سال‌های اخیر ما نه‌تنها گامی به سوی فهم مشکلات، فاجعه‌ها، بلاها و مصیبت‌های موجود از منظر اجتماعی برنداشته‌ایم؛ بلکه هر روز بیش از گذشته بر ابعاد فردی، روان‌شناختی و شخصی مسئله‌هایمان تأکید کرده‌ایم. ما به‌نوعی مسئله‌های اجتماعی را به امور اخلاقی، روانی و فردی تقلیل داده‌ایم. این بحران در هنگام بروز فاجعه‌هایی مثل زلزله خود را آشکار می‌کند.

در این نوع بحران‌ها مردم ما بیش از آنکه در جست‌وجوی کمک از طریق سازمان‌های امدادرسان باشند، هرکس گمان می‌کند که خود باید راهی برای کمک به آسیب‌دیدگان پیدا کند. این بحران، یعنی «شخص‌انگاری و تقلیل روان‌شناسانه» موجب شده است که راه‌حل‌های ما برای فاجعه‌ها جنبه شخصی پیدا کنند.

از این طریق ما بخش عظیمی از سرمایه‌های مادی و انسانی خود را هدر می‌دهیم؛ بدون آنکه کمکی جدی و اثربخش واقعا برای آسیب‌دیدگان و فاجعه‌زدگان انجام داده باشیم. گمان می‌کنم جامعه‌شناسان و محققان اجتماعی این رسالت و وظیفه بزرگ را بر دوش بگیرند که جامعه را آگاه کنند که مسئله‌ها و چالش‌های ما اجتماعی هستند و راه‌حل‌های آنها نیز لاجرم باید اجتماعی باشند.
در تمام دهه‌های گذشته ما به شیوه‌های مختلفی صداهای محققان اجتماعی را محدود کرده‌ایم و به جای آن «صدای فردگرایان» و «شخص‌باوران» را هر روز از رسانه‌ها و مجاری گوناگون بلندتر و بلندتر ساخته‌ایم؛ گویی چالش‌ها و بحران‌های ما جنبه‌های شخصی دارند و فقط مددکاران، مشاوران و روان‌شناسان یا کسانی که می‌توانند پند و اندرز دهند، می‌توانند مسئله‌های اجتماعی و بحران‌های ما را حل کنند.

٤- واقعیت تلخی اکنون جامعه ما را تهدید می‌کند؛ واقعیتی که هم سویه سازنده دارد و هم سویه ویرانگر. جامعه ما به کمک تکنولوژی‌های ارتباطی و رسانه‌های مجازی این توانایی را به دست آورده است که هر شهروند و هر ایرانی با داشتن موبایل می‌تواند تصاویر، فیلم‌ها، متن‌ها و عکس‌هایی را تولید کند و از طریق شبکه‌هایی مانند اینستاگرام یا تلگرام در دسترس همگان قرار دهد. در این فضا هر لحظه انبوهی از پیام‌های صوتی و تصویری و نوشتاری تولید و توزیع می‌شود.

در این شرایط به هیچ شکلی نمی‌توان فضای جامعه را به صورت فردی مدیریت، هدایت و کمک کرد. تنها راه ما برای بهره‌برداری از فضای موجود، فضای ارتباطی، این است که بتوانیم اعتماد اجتماعی را ارتقا دهیم. بتوانیم کمک کنیم تا افراد و گروه‌ها حداقل به سازمان‌های امدادی اعتماد بیشتری کنند. در غیر این‌صورت پیام‌های ضدونقیض و گاه سازنده و گاه ویرانگر، فضای ذهنی، عاطفی، اخلاقی، معنوی و انسانی جامعه را هر لحظه پیچیده و پیچیده‌تر می‌کنند. در این فضای ارتباطی جدید باید هوشیارتر و آگاه‌تر شویم.

در غیر این‌صورت این جهان رسانه‌ای‌شده به همان مقدار که می‌تواند انرژی‌های عاطفی و انسانی ما را بسیج و تحریک کند و گاهی در جهت اصلاح و بهبود وضعیت جامعه به حرکت اندازد، درعین‌حال و به‌طور هم‌زمان می‌تواند ویرانی‌های جبران‌ناپذیری را در زندگی جمعی ما به‌وجود آورد. «ضرورت ارتقای اعتماد اجتماعی به نهادهای امدادی» در فضای رسانه‌ای امروز از هر زمانی در گذشته به‌مراتب بیشتر است و در آینده نیز این ضرورت بیشتروبیشتر خواهد شد.

از این‌ رو همه آنهایی که دلی برای ایران‌زمین می‌سوزانند و مردم این سرزمین برای آنها عزیز و گرامی هستند، همه باید به این پرسش بیندیشند که چگونه می‌توانیم به «ارتقای اعتماد اجتماعی» مردم به هلال‌احمر، کمیته امداد امام و سازمان‌های مدنی امدادرسان اعتماد کنیم و این اعتماد را ارتقا دهیم. همه ما دانشگاهیان و روشنفکران باید این موقعیت حساس را درک کنیم که بدون ارتقای اعتماد اجتماعی به نهادهای امدادرسان قادر به مدیریت بحران‌های خود در امروز و فردا و فرداهای دیگر نخواهیم بود.

از همین لحظه باید به جای فهم سیاسی از بحران‌ها، به جای انتقام‌گرفتن از همه‌چیزها و کسانی که دوستشان نداریم، به جای ایستادن در برابر سازمان‌های امدادی باید چاره‌ای برای ارتقای اعتماد اجتماعی مردم به این سازمان‌ها بیندیشیم. باید افکار عمومی فشار بیشتری را بر مدیران و سیاست‌گذاران سازمان‌ها و نهادهای امدادی و مدنی وارد کنند تا آنها را به سوی سیاست ارتقای اعتماد اجتماعی وادار کنند و ما لاجرم باید با گروه‌های مختلف مردم سخن بگوییم و آنها را آگاه کنیم که با دلسوزی‌های شخصی و راه‌کارهای فردی شاید بتوانیم اندکی برای تسکین دل خودمان کاری را انجام دهیم، اما بدون تردید برای مواجهه با فاجعه‌ها و بلاها و مصیبت‌های جمعی با این راه‌کارهای فردی نه‌تنها مشکلی را حل نمی‌کنیم، بلکه ممکن است مشکلات و چالش‌های موجود را نیز تشدید کنیم.

٥- ما می‌توانیم و باید «سرمایه‌های عاطفی سرگردان» یا «نابسامان» را به «سرمایه‌های بسامان» تبدیل کنیم. یکی از راه‌های اصلی آن گسترش و ارتقای اعتماد اجتماعی به نهادهای امدادی است. سرمایه‌های سرگردان و نابسامان فردی و گروهی عاطفی و انسانی ما اگر در چارچوب سازمان‌های امداد سامان یابند، ما می‌توانیم در تمام بحران‌ها اطمینان داشته باشیم که ملت ایران توانایی مدیریت بحران‌هایش را دارد.

بحران زلزله کرمانشاه و غرب کشور نشان داد میزان سرمایه‌های عاطفی و انسانی ایران امروز چنان وسیع و بالاست که با بسیج این سرمایه‌ها می‌توان نه‌تنها در زمینه بحران‌های طبیعی، بلکه در سایر حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی نیز پیشرفت‌های چشمگیری داشت. اکنون مهم این است که باور کنیم جامعه ایران جامعه‌ای عاطفی است و ساختار احساسات و عواطف جامعه ایرانی مانند نفت و منابع طبیعی آن و حتی بیشتر از آنها می‌تواند در خدمت پیشرفت و اعتلای جامعه ایران قرار گیرد. متأسفانه ما هنوز حوزه‌های تحقیقاتی مانند جامعه‌شناسی احساسات و عواطف را در ایران شکل نداده‌ایم. باید چاره‌ای اندیشید تا دانش نظری و تجربی لازم برای شناخت این ساحت و سرمایه ایرانی خلق شود.

٦- اینکه چگونه «سرمایه عاطفی نابسامان و فردی‌شده» یا فردی‌مانده را به سرمایه‌های جمعی و سامان‌یافته تبدیل کنیم؟ پرسش مهمی است و نمی‌توان از آن به‌سادگی سخن گفت و عبور کرد.

سازمان‌های امدادی مانند هلال‌احمر و دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های کشور در حوزه‌های علوم انسانی و اجتماعی باید برای رسیدن به پاسخ‌ها و راه‌کارهای مناسب سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریزی کنند.

شاید پیش از هر چیز ما در این زمینه نیازمند فهم‌های نظری عمیق و دقیقی هستیم که نشان دهد ابعاد مختلف سرمایه‌های عاطفی در ایران چیست؟ تاکنون ما بیش از اینکه درباره سرمایه‌های عاطفی تأمل نظری و فلسفی کرده باشیم، صرفا به تولید و بازتولید این سرمایه‌ها از طریق هنرها و ادبیات پرداخته‌ایم یا اینکه آنها را به روان‌شناسان واگذار کرده و عمدتا از منظرهای آسیب‌شناسانه به آنها نگریسته‌ایم.

اکنون باید ساختار احساسات و عاطفه در ایران نه همچون امری شخصی و روانی، بلکه همچون سرمایه‌ای استراتژیک برای بهبود زندگی اجتماعی در همه ابعاد آن نگریسته شود. امیدوارم در این یادداشت توانسته باشم طرح مسئله‌ای کرده و همکاران دانشگاهی و مدیران کشور را به اندیشه بیشتر درباره احساسات و عواطف همچون سرمایه جمعی دعوت و ترغیب کنم.

* استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

منبع: روزنامه شرق

نظر شما