بیش از گذشته پول خرج می شود، میلیاردها تومان، هزاران مدیر و کارمند در استخدام سازمان ها و شرکت های اداره امور هستند؟ شهرداری تهران به تنهایی نزدیک به ۶۸ هزار نفر نیرو دارد!!! هزاران پروژه که همگی آنها با هدف افزایش کیفیت زندگی شهروندان توجیه شده اند، در حال اجرا هستند، اما چه شده است که به جای رضایت، نارضایتی بیشتر شده است؟ «از قضا سرکنگبین صفرا فزوده است»! خواسته اند ابروی شهر را درست کنند، زده اند چشمش را هم کور کرده اند!
می توان پاسخ های مختلفی به این پرسش ها داد، اما بی گمان یک پاسخ محتمل، نبود مشارکت شهروندان در حلقه های سیاست گذاری و تصمیم گیری شهری است. در اتاق های دربسته و دور میزهای گران قیمت، دها و صدها کارشناس و مدیر پرخرج نشسته، چای، شیرینی و میوه از کیسه بیت المال خورده و بدون آن که شناخت دقیق و درستی از مسائل و مشکلات شهر داشته باشند، در مورد زندگی شهری تصمیم ساخته و تصمیم گرفته اند.
مردم هوای سالم خواسته اند، به جای احداث پارک و باغ های شهری، اتوبان دو طبقه کرده اند و فضای بیشتری را برای خودروهای دودزا ساخته اند، جالب است مردم به حداقل ها هم قانعند، فضای بازی کودکان می خواهند، اما اندک زمین های عمومی باقیمانده شهر را در منطقه ۲۲ بابت مطالبات پیمانکاران پروژه های پرخرج و نمایشی خود داده اند و اکنون مردم مانده اند که برای تامین فضاهای آموزشی و درمانی خود چه بکنند. چه آسان می شد دل بچه های بی پناه تهران را با یک زمین بازی ساده و یک تاب و سرسره ناقابل شاد کرد و دعای والدین آن ها را پشت سر خود داشت اما با پرکردن جیب بسازوبفروش ها، نصیبی جز ناله و نفرین خلق نصیب مدیران شهری نشد.
می توان ساعت ها در باره علل و عوامل این وضعیت صحبت کرد و از نیولیبرالیسم و سرمایه داری تا نظریه های حامی-کارگزار و منافع کوتاه مدت سیاست مداران شهری و حتی «جامعه کلنگی ایران» سخن گفت اما غم عشق یک قصه بیش نیست و آن هم ضرورت سازوکارهای افقی و مشارکتی برای مدیریت و اداره شهرهاست.
مشارکت البته یک شمشیر دو دوم است. از آن دسته مفاهیم و موضوعاتی است که سوءاستفاده از آن آسان است. همه ما با مفهوم نردبان مشارکت شری آرنشتاین و پله های ظاهر سازی و فریب مشارکت آشنا هستیم و پیه آن به تنمان خورده است. بارها مشارکت شنیده ایم اما یا برای پر کردن صحنه و به عنوان سیاهی لشکر سخنرانی مقامات بوده یا برای آن که ته مانده جیب مان را خالی کنند و هزینه تصمیماتی را بدهیم که خودمان کوچکترین نقشی در گرفتن آن ها نداشته ایم.
با این حال نا امید نیستیم. ما غیراز امید چیز دیگری نداریم وبه آینده امیدواریم. یک عنصر مهم مشارکت که غالبا به آن توجه نمی شود «حس امیدواری» است و داشتن این احساس که می توانیم سرنوشت را تغییر دهیم و آن را از سر بنویسیم.
مردم ایران با مشارکت بیگانه نیستند. نگاهی به تاریخ شهرنشینی در این کشور نشان میدهد که اساس شهرها بر محلاتی استوار بوده که تقریبا تمامی امور عمومی آن مانند آب رسانی، پاکیزگی معابر، آموزش، خدمات مذهبی و فضاهای فراغت و تفریح مانند زورخانه ها و قهوه خانه ها را مردم با دست و هزینه خود انجام می داده اند.
حتی اداره محله به دست مردم صورت می گرفته و «کدخدای محله» که مورد اعتماد و وثوق مردم بوده کارهای عمومی محله را مدیریت می کرده است، سطحی از مدیریت شهری که همسایه ما ترکیه همچنان با عنوان «مختار محله» از آن بهره مند است اما ما صدسالی است ک نابودش کرده ایم و همچنان در مدیریت محله سردرگمیم.
جالب است داده های تحقیقاتی در مورد مشارکت در امور عمومی شهرها نشان می دهد مردم مشارکت را می شناسند، تعداد زیادی اهمیت آن را می دانند اما مساله این که نمی دانند چگونه باید مشارکت کنند؟!!!
بنابراین به نظر می رسد که مشکل نه در فهم و درک که در ساختارها و نهادهایی است که جریان اداره امور را شکل داده و منافع را توزیع می کنند. شاید عادت طولانی به درآمدهای رانتی حاصل از فروش نفت یا فروش ضابطه و مقررات شهری سبب شده که مشارکت مردمی نزد سازمان های عمومی مانند شهرداری ها مفهومی بی معنا و در بهترین حالت تزیینی و تمرینی باشد. آنقدر وضع این سازمان ها خوب است که سال ها برای دریافت عوارض نوسازی و خودرو که از مهمترین منابع درآمدی شهرداری ها در دنیاست، اقدامی نکرده و سهم این منابع در بودجه شهرداری ها به زحمت به ۲ یا ۳ درصد می رسد.
البته شهروندی که هزینه های اداره شهر را پرداخت می کند، حق اداره آن را هم برای خود محفوظ می داند. حقی که منحصر به شرکت در انتخابات هر چهارسال یک بار شورای شهر نمی شود و می تواند جریانی همه روزه و دائمی باشد.
* عضو هیئت مدیره شرکت عمران شهرهای جدید
نظر شما