خوشبختانه داستان دهقان فداکار نیز در آذربایجان اتفاق افتاده بود و بدینسان بود که در ذهن من، دانشآموزی که میخواست راه و رسم زندگی بیاموزد، «ریزعلی خواجوی» يا نام واقعياش «ازبرعلي خواجوي» معادل «فداکاری» ثبت شد.
تصویر نقاشیشده او نیز که بدن برهنهاش (هرچند خودش علاقهاي نداشت در اين وضعيت ترسيم شود) را با شعلهای در دست نشان میدهد، در بخش بصری حافظهام برای همیشه حک شد.
ما آموختیم و باور کردیم که «فداکاری» واژهای فارسی و سخت برای تلفظ و املانوشتن نیست. فهمیدیم فداکاری در دامنه همین کوههای آذربایجان و ایران عزیز ما روی داده و خواهد داد.
«ریزعلی» برای ما یک اسطوره شد و نوشتن درس دهقان فداکار بهعنوان سرمشق درسی روزانه نه تنها دیگر خستگی نداشت، بلکه هنگام نوشتن آن سطور گاه چشمان خود را میبستیم و در خیال خود پیراهن خود را درمیآوردیم و آتش میزدیم و قطاری پر از مسافر را از سقوط در درهای عمیق نجات میدادیم.
اینک از آن روزها چند دهه گذشته است. شنیدن خبر درگذشت دهقان فداکار نم اشکی بر دیدگانمان نشاند. اما خاطره او در حافظه فردی و اجتماعی ما زنده است زیرا نام او در ذهن من همچنان معادل فداکاری ثبت شده است.
هرچند این حس نوستالژیک من شاید با احساس دانشآموز امروزی یکسان نباشد، ولی حذف این درس از کتابهای درسی اگر با داستانی چنین ساده و ملموس جایگزین نشود، کودکان ما را از یک حس شیرین سرشار از انساندوستی و فداکاری محروم خواهد كرد زیرا دانشآموزان ما با همذاتپنداری با دهقان فداکار بزرگ میشوند و احساس غرور و توانایی میکنند.
پينوشت:
١- شنیدهام که این درس حداقل براي چند سال از کتب فارسی حذف شده و ديگر شكل مستقل خود را ندارد.
*متخصص مغز و اعصاب
منبع: شرق
نظر شما