بنام خداي سلام
نوروز روزِ نفحهي الهي در كالبدِ ما خاكيان است كه از نو سر از خاك برآوريم و بر خداي سلام، سلام گوییم. روزِ رستاخيزِ زمين است. نوروز، روزِ آفرينشِ در پيِ آفرينش است و روزِ تجليِ جمالِ الهي بر كرهی خاكي و روزِ جلوهی زيباييِ خداوندي است. خداوندِ سبحان در اين روز اراده كردهاست كه از زمينِ تيره، گل و سبزه بيرون كشد و در دلِ مرده شادی و طلب بیافریند. باشد كه ما نيز بر خشكزارِ قلبمان نظری بیفکنيم و در انديشهی بارآوري آن برآييم. آه و افسوس كه ديرزماني است كه عشق را فراموش كردهايم و بر صفحهی قلبمان شكوفهاي نرُسته است. دريغ و صددريغ كه در وادي فراموشیِ خود و غفلت از خداي خود آن را به شورهزاري سترون از زخم و كينه مبدل ساختهايم.
بیاد آوریم که اين سينه در روز صفرِ آفرينش، محلِ هبوط فرشتهی مهرباني و آيينهی بازتاب دهندهی نورِ خدايي بوده است. همان خدایي كه نورِ آسمان و زمين است، نورش چون چراغي فروزان بر دلِ من و تو تجلي يافته بود. ليكن اينك غبار خودخواهي و فريب و دروغ لايه بر لايه چنان بر جانِ ما نشسته و تحكيم يافته است كه خاكِ تيره بر آن طعنه مي زند. نوروز حدیث هبوط آدمی از بهشت برین و بازگشت دوباره او به مبداء خویش است. طبیعت در بهار، پردهی نقاشیِ الهی از حالتِ ترس و اضطراب آدمی از تنهایی؛ و اندوه و فسردگیِ او از دوری از بنیاد خویش؛ و در عینِ حال، شادی و طربِ یافتنِ راهی برای باز گشت به خویشتنِ خویش است. من چه دانم، شاید این ترس و اندوهِ آدمی همان جانمایهی عشق و پرستش است که چون در بیراهه قرار گیرد به غیرت و غضب تبدیل میشود. و دردا که چه رنجها نمیآفریند و چه شورش و بلواها بهپا نمیکند. و همچنان که عراقی شوریدهحال گوید، هرچند عشق شوری در نهادِ ما نهاد، لیکن همزمان جانِ ما در بوتهی سودا نهاد. دریغ و صد دریغ که بهر آشوب دلِ ما سودائیان، خال فتنه بر رخ زیبا نهاد.
تصویر این فراز و فرود آفرینش در ادبیات این سرزمین چه خوش نشسته است. خواجه که یادش گرامی باد چه دهشتناک وضعیت ترس و اضطراب ادمی را که روزگاری ملک بود و فردوس برین جایش بود بر این خاک تیرهی غریب و ناآشنا به تصویر کشیده است:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل کجا دانند حال ما سبکبالان ساحلها
حضرت مولانا اندوهِ جدایی از محیط مالوفِ آفرینشِ آغازین را با چه آه و سوزی بیان کرده و چه سخت مینالد:
کز نیستان تا مرا ببریدهاند در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
آنچه آدمی را از این ترس و اندوه میرهاند و به آفرینشِ پس از افرینش وامیدارد، نیروی عشق است. عشق آفرینندهی آسمان و زمین است و آنچه هست تجلی جمال معشوقِ ازلی است. و باز طنین آواز مولانا در آسمان دلِ من میپیچد که گفت:
شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقا طور مست و خر موسی صاعقا
اما سرودهی خواجه همچنان حلاوت خود را دارد و چه امیدبخش هر حرکت عاشقانهای را ارجمند میدارد و راهی به سوی دوست برقرار میسازد:
مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
و فهم رازِ این محبت و عشق تمام دین است که امام ما صادقِ آلِ محمد(ع) فرمود آیا دین چیزی جز محبت است؟
آری نوروز هم پایان داستانِ سرد و فسردهی زمستانهی هبوط است و هم تابلوی رستخیز طربناک و سرزندهی بهارانه است. هم پایان دوران رنجِ هجران و اندوه دوری از اصلِ خویش در وادی سرد و سیاه حیرت است و هم واگو کنندهی شوقِ بازگشت به معبود و به جریان افتادن آبِ جیات در شاهرگِ کرهی خاکی است.
هيچگاه به خورشيد در كسوف و ماه در خسوف نگاه كردهاي؟ غمبار و حسرت آور است! تودهاي سياه به جاي خورشيدي كه از آن نور ميطلبي نشسته است.چيرگيِ سايه سياهي زمین بر ماهِ فروزان، قلب آدمي را بر هم ميفشرد. اين حال و هوایِ قلبِ تيرهی نوع آدمي در اين روزگارِ دروغ و فریب است. ببين كه داعشیانِ دینفروشِ حرامي چگونه سنگدلانه آدمیان را سر میبُرند و حقیقتِ عشق را به مسلخ میبرند. دریغ و درد، که بنام پیامبر مهربانی، مهربانی را صلیب میکنند و ما خسته و فسرده، دست بر دست، در بهت و حیرت بر این صحنهی سیاه نظاره میکنیم. شرم بر آدمی باد!
ایمان داشته باشیم که روسیاهی به ذغال خواهد ماند و نوروز خواهد آمد. این روز، از آن روی عزیز است که یادآورِ تداومِ جریانِ خلقتِ خداوندی و تجلیِ قیومیت خدای حی و توانا است. خدایِ ما هر روز در شأنی است و از آفرینش باز نمیایستد. او که به ما در روزِ الست جانشینی بخشید، از ما عهد گرفت که لحظهای از بازآفرینی و خلاقیت باز نایستیم. اینک باید شرط عهد بجای آوریم. سبزیدنِ زمین و شکوفیدنِ درختان اشارهای به آن عهد دارد. و نشانهای است برایِ ما که دلِ خاکِ تیره هنوز ثمر خواهد داد. در بهاران از دلِ سنگ نهرها جاري شود و بر گردِ صخره سبزهها برويد. بود آيا كه تحولی دست دهد، طراوتي حاصل آيد و شبنمي بر دلِ سختِ صيقلخوردهی ما بنشیند.
پس بیاییم سینهها را هفتاد بار از کینهها بشوییم و تنها شرابِ مهربانی را ساغر شویم. سوگند یاد کنیم که گردِ دروغ و فریب بازنگردیم. به خدای سبحان از سالوس و ریا پناه بریم و از دینفروشانِ داعشیِ بدگهر که جانشینیِ خدای را در بستری از خشونت و خون قرار دادهاند برحذر باشیم. به خدای مهربان محمد (ص) ایمان بیاوریم و بر خدای عشق علی (ع) سجده کنیم و خدای پاک فاطمه (ع) را پرستش نماییم که خدایِ شور و شیدایی است.
آری ای عزیز! نوروز مبارک است، از آن روی که روزِ تجلیِ جمال و زیباییِ خداوندی بر تیرهی زمین است. روزِ دلداگی و دلکشی است. روزِ وحدتِ در کثرتِ خاکی و تسبیح کثرتِ طبیعت بر یگانگیِ ربوبی است. روز دست به دست دادنِ سبزه و گل و گیاه است تا باشد ما هم سرهایمان را در برابرِ یکدیگر فرود آوریم و همدیگر را در آغوش کشیم. برای یکدیگر سرودِ مهر بخوانیم و آوازِ عشق سر دهیم. مگر نهآنکه نوروز یادآور سرآمدنِ زمستان و بیدار شدن زمینِ پس از يك فصل خفتن و ستروني است. اينقدر زهره داشته باشيم كه خويش را كمتر از خاك تيره نپنداريم. آخر ما بازماندگانِ نفحهی روحِ الهي در كالبدِ آدم هستيم، ماجانشينِ ابراهيم خليليم كه فرستادگانِ خداي تعالي بر او سلام گفتند و او را به جاودانگيِ دودمانش بشارت دادند. مگر موسي، همصحبت خدا از درونِ كاخِ تيره و تار فرعون سر برون نياورد و مردمانِ ستم كشيدهاي را يكبار ديگر زنده نساخت؟! و مگر عيسي جلوهگرِ دميدن روح خداي در كالبدِ مرده و پر از آزِ قومِ خويش نبود. و محمد را بياد آوريم كه در وادیِ لمیزرعِ گرم و خشکِ عريستان و در عصر جاهليتِ خونريز سرودِ مهرباني و آزادگي سر داد. هنوز صداي خواجه شيراز در اين گنبد مينا پرطنين است كه گفت:
از صدايِ سخنِ عشق نديدم خوشتر يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند
پس ايمان بياوريم به عشق! خود را باور كنيم! و اميد داشته باشيم به روحِ الهي كه يأس از درگاه او بدترين ناسپاسي در پيشگاهِ ربوبي است. آري اي عزيز! نوروز مبارك است چون روز گشودهشدنِ پنجرهای از عشق به قلب آدمي است. حال و هواي نوروز هم خوش است. بنفشه به سبزه سلام ميكند، شكوفه به شاخه سلام ميزند و هزار به باغ سلام ميدهد.
آري نوروز، روز سلام الهي است كه چون به گوشِ دل بشنوي جز سلام و سلام از ذرات عالم سخن ديگري نخواهي شنيد. خدايا تو سلامي و سلام از تو و بر تو و به سوی تو است. بارالها! ما را به سلامي بنواز تا سينهی ما يك بار ديگر از نفحهی نوروزيِ تو پُر از سلام شود. و سلام بر تو اي دوستِ عزيز که بی تو من تنها و فسردهام.
نوروزتان پر سلام باد
عباس آخوندي
نوروز ۱۳۹۴
نظر شما