شناسهٔ خبر: 79472 - سرویس جاده‌ای
نسخه قابل چاپ

روایت زندگی راهداری كه با وجود از دست دادن پایش،‌ هنوز هم دنبال عشقش می گردد

من، گریدر و جاده

خدایار شیخی در تقویم زندگی چهل وهفت ساله خدایار شیخی - نیروی شركتی سازمان راهداری و حمل و نقل جاده ای فلاورجان - بدون شك این روز ، سیاه ترین صفحه است، اما او هر بار با به خاطر آوردن آن روز، « خدایا شكر» بلندی می گوید....

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری وزارت راه و شهرسازی، در تقویم زندگی چهل وهفت ساله خدایار شیخی  - نیروی شركتی سازمان راهداری و حمل و نقل جاده ای فلاورجان -  بدون شك این روز ، سیاه ترین صفحه است، اما او هر بار با به خاطر آوردن آن روز، « خدایا شكر» بلندی می گوید، خیلی از ما اگر جای او ‌بودیم، این صفحه سیاه، آخرین روز شادی های زندگی امان می شد، می شكستیم، ناله و نفرین می كردیم واز زمین و زمان می بردیم، اما آقا خدایار، با آنكه در اتوبان اصفهان- شهركرد، پایش را جا گذاشت، اما نشكست، در جاده خشن زندگی صبورانه ایستاد و حالا از آن حادثه، به عنوان افتخاری یاد می كند كه نشانی از خدمتش به ایران و ایرانی است، «وجدانم آسوده است كه در كارم كم نگذاشتم، همیشه وقتی از جاده هایی كه در آنجا كار كرده ام رد می‌شوم احساس غرور می كنم، فكر می كنم كه پایم را داده ام تا با ساخت این جاده ها،‌ آدم ها راحت تر و امن تر به مقصد برسند».

در آغوش نیوجرسی

حادثه‌ای كه در آن روز تلخ در اتوبان اصفهان – شهركرد برای آقا خدایار رخ داد، در عین وحشتناك بودن، روایت سرراستی دارد و او خیلی ساده ماجرا را تعریف می كند: « با آنكه راننده گریدر هستم اما چون آن روز قرار بود همكارانم علایم هشدار دهنده را به نیوجرسی هایی كه در وسط جاده كار گذاشته شده بودند بچسبانند، یكی از مسئولان اداره از من خواست كه به همكارانم كمك كنم و من هم به عنوان پرچمدار با آنها همراه شدم، ساعت نه و نیم صبح بود،  سرگرم كار بودیم كه ناگهان یك خودروی ال ۹۰ را در جاده دیدم، خودرو نزدیك و نزدیك تر می شد اما قبل از آنكه بتوانم فرار كنم آن حادثه تلخ رخ داد، خودرو، مرا به بغل نیوجرسی كوبید و من بین خودرو و نیوجرسی گیرافتادم، وقتی در بیمارستان به هوش آمدم، پای راستم در كنارم نبود و پای چپم هم با آنكه بود اما وضعیت خوبی نداشت ، اما خدا را شكر كه زنده ام و  در كنار خانواده ام ».

 

 

 قهرمان بی هیاهو

بعنوان یك خبرنگار تا حالا با آدم های زیادی گفت و گو كرده ام، از ورزشكاران ملی گرفته تا سیاستمداران برجسته ، از هنرمندان مشهور تا آدم معمولی هایی كه به خاطر فداكاری یا كاری متهورانه ناگهان مشهور شده اند، به خیلی از آنها صفت« قهرمان» داده می شود و خیلی زود از برنامه های تلویزیونی و صفحات روزنامه ها سردر می آورند اما به جرات می توانم بگویم كه خدایار شیخی از مظلوم ترین و بی ادعاترین قهرمانان ایران است، مرد فداكاری كه با وجود آنكه پایش را به خاطر كار در جاده ها از دست داده اما هیچ منتی بر سر دیگرانی كه هر روز از جاده هایی كه او و همكارانش فتح كرده اند می گذرند ندارد، او طوری از راهداری و اهمیت كارش صحبت می كند كه احساس می كنم حتی از هزینه سنگینی كه برای عشقش داده، اصلا پشیمان نیست.

« ۲۲ سال است كه از آن بالا، از اتاقك گریدر دنیا را می بینم، در گرما و سرما ، بیشتر عمرم در این سال ها در بیابان ها و جاده ها گذشت اما واقعا به كارم افتخار می كنم، حالا كه این حادثه پیش آمده بعضی از دوستان و آشنایان می گویند چطور ۲۲ سال كار كرده ای اما همچنان شركتی مانده ای و با این شرایط نرفته ای دنبال شغل دیگری،‌ اما آنها نمی دانند كه من عاشق این كار هستم، واقعا باید راهدار باشی تا بفهمی وقتی خانواده ای را كه در برف و كولاك ، در جاده مانده اند را نجات می دهی چه لذتی دارد، باورتان می شود من بعضی وقت ها چند هفته در راهدارخانه عسگران به دور از خانواده ام می ماندم اما تنها عشقم این بود كه خانواده ای مثل خانواده خودم را كه در برف و كولاك مانده اند نجات بدهم».

وقتی حرفمان به بهترین خاطره اش می رسد می گوید : بهترین خاطره هایم در پشت فرمان گریدر بود، موقعی كه به عنوان نیروی شركتی در سال ۷۵ یا ۷۶ استخدام شدم، احساس خاصی نداشتم اما بعد از مدتی آنقدر عاشق كارم شدم كه حتی وقتی یكی از آشنایانمان پیشنهاد داد كه به شركت گاز  بروم و حقوقی تقریبا دو برابری دریافت كنم، قبول نكردم، چون من كیف می كنم وقتی كه می بینم كه من وهمكارانم راه را برای مردم باز می كنیم و جلو می رویم ، وقتی از آن بالا، از اتاقك گریدر مسیر پشت سرم را نگاه می كنم انگار دنیا مال من است.

گفتم خدا را شكر تو سالمی

آقا خدایار آدم را یاد لوطی ها و عیاران قدیمی می اندازد، لحن صحبتش، مردانگی اش و مروتش، مخصوصا وقتی كه می گوید راننده ای كه مرا زیر گرفت یك دختر خانم بود، مثل دو تا دختر خودم، من هیچوقت بهش تندی نكردم حتی وقتی كه‌ برای عیادت آمده بود بیمارستان، گفتم خوشحالم كه در جاده مجروح نشدی، ما زحمت می كشیم تا مردم در جاده ها سلامت به مقصد برسند و شكر خدا تو در جاده آسیب ندیدی»، وقتی كه این حرف ها را می زند مطمئنم كه هیچ ریایی در حرفش نیست  و از ته دل این حرف ها می‌زند.

غم فاتح جاده ها

آقا خدایار، ۴۷ ساله است ، پدر دو دختر كه یكی  از آنها دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی است ،‌ او در سراسر گفت و گویمان، با وسواس عجیبی سعی می كند كه حرفی نزند كه به مناعت طبع و بزرگ منشی اش خدشه ای وارد شود اما احساس می كنم وقتی می گوید بعد از این حادثه دچار مشكل مالی شدیدی شده واقعا خیلی تحت فشار زندگی است، می گوید:« با پیگیری های جدی و دلسوزانه ای كه مهندس خزری - مدیر كل سازمان راهداری و حمل و نقل جاده ای استان اصفهان – ، مهندس دادخواه – معاونت راهداری – و خانم دهقان- معاونت توسعه منابع نیروی  انسانی استان - انجام دادند ،‌ خیلی از هزینه ها پرداخت شد، اما در كنار هزینه های اصلی، هزینه های سنگین دیگری هم وجود دارد كه بیمه پرداخت نمی كند و من با همین حقوق شركتی باید از جیب خودم آنها را پرداخت كنم، در روزهای اول روزی ۵۰۰ هزار تومان فقط بابت پانسمان پاهایم پرداخت می كردم البته با آنكه حالا شده هر سه روز ۵۰۰ تومان ، اما واقعا این هزینه برای یك نیروی شركتی كمر شكن است، آنقدر بعد از این حادثه به مشكل خوردم كه به دخترم گفتم، بابا این ترم را مرخصی بگیر چون واقعا از عهده هزینه اش برنمی آیم، خدا را شكر دخترم آنقدر خوب است كه به رویم نیاورد و قبول كرد اما كدام پدری است كه ناراحتی دخترش را ببیند و دلش نگیرد؟» 

نگرانی از جاده آینده

آقا خدایار می گوید بعد از این حادثه چند بار به اتاق عمل رفته و روزهای زیادی درد كشیده است اما چیزی كه این روزها حسابی ذهنش را به خود مشغول كرده آینده شغلی اش است: «بعد از آنكه پای راستم قطع شد، تا مدت طولانی در آی سی یو بستری بودم اما پایم عفونت كرد ، تشنج كردم و برای همین مجبور شدند تا پایم را از بالاتر قطع كنند و برای همین دوباره به اتاق عمل رفتم، در این مدت خیلی درد كشیدم ، اما همه این دردها به اندازه نگرانی ام از آینده برایم ناراحت كننده نیست، من یك نیروی ساده شركتی هستم، می ترسم كه بعد از مدتی بگویند چون نمی توانی كار كنی باید بروی، من چند سال دیگر بازنشسته می شوم اما اگر راهی باشد كه من هم نیروی قرار داد مستقیم بشوم آن وقت خیالم آسوده است كه  تا زمان بازنشستگی می توانم بدون دغدغه از دست دادن شغلم، كار كنم».

او می گوید بعد از این حادثه، مسئولانی كه به عیادتش آمده اند قول مساعد داده اند كه از مسیر قانونی تلاش كنند كه وضعیت او را به قرار داد مستقیم تغییر دهند اما هنوز تغییری ایجاد نشده است، « حتی وقتی آقای كامران – نماینده اصفهان- به عیادتم آمد با برخی مسئولان تماس گرفت و درخواست كرد كه به وضعیت من رسیدگی شود اما من هنوز منتظرم، خدا كند كه وضعیت شغلی ام درست شود و نگرانی های تمام شود،  دكتر می گوید كه نگرانی برایم مثل سم است».

من  و گریدر و جاده...

قهرمان این گزارش،‌ با آنكه پای رفتنش را حالا كنارش ندارد اما همچنان با عشق از راهداری و فتح راه ها حرف می زند، او هنوز هم به گریدری فكر می كند كه با آن، برف ها را از جاده ها پاك می كند تا خانواده های گیر افتاده در جاده برفگیر از آن عبور كنند، او هنوز هم به روزهای طلایی ای فكر می كند كه جاده های خاكی ناهموار را صاف می كند و جلو می رود ، می رود و می رود ... او عاشق جاده هاست.