وی در این کتاب ضمن تشریح نظریههای جامعهشناسان کلاسیک و معاصر درباره «فضا و مباحث نابرابری»، این موضوع را در ایران نیز مورد کندوکاو قرار میدهد. گفتگوي دوماهنامه راه ابريشم ويژه جامعه شناسي با عماد افروغ را بخوانيد.
کتاب «فضا و جامعه» با عنوان فرعی فضای شهری و نابرابریهای اجتماعی کتابی است تئوریک که بیشتر آرای شهرشناسان و جامعهشناسانی که درباره شهر تأمل کردهاند گردآوری شده است. هدفتان از تألیف چنین کتابی چه بوده است؟ آیا نیازی بین علاقهمندان به حوزه مطالعات شهری مشاهده میکردید؟
هدف اصلی این کتاب، بررسی نظری عوامل مؤثر بر جداییگزینی فضایی و تمرکز فقر و آثار آن بر شکلگیری خردهفرهنگ خاص و تعریف شده به اصطلاح کجرو از طریق بررسی انتقادی آرا و نظریههای مختلف است. درواقع شناسایی و تحلیل عومل مؤثر بر جداییگزینی فضایی ارادی و اجباری، در گرو تحلیل رابطه اشکال اجتماعی، در بُعد گروهبندیهای مختلف اجتماعی، با اشکال فضایی، پاسخ به سؤال جداییگزینی فضایی است. برای مثال، رابطه فضا و طبقات اجتماعی، یا به عبارتی تجلی فضایی طبقات اجتماعی، بیانی دیگر از جداییگزینی فضایی در بُعد طبقاتی است. بههمین ترتیب، رابطه بین فضا و گروهبندیهای منزلتی، شکل دیگر از جداییگزینی فضایی است.
این کتاب، حاوی دو سؤال عمده است، یکی رابطه فضا و نابرابری اجتماعی و دیگری تمرکز فقر و اثر آن بر پیدایش خردهفرهنگ کجرو. سعی بر این بوده تا بعد از تبیین نظری سؤالهای اصلی و فرعی، به شاخصهای روشنی در خصوص رابطه تمرکز فقر با پیدایش خردهفرهنگ کجرو دست یابیم. بهعلاوه، یکی از اهداف ضمنی این کتاب، پاسخی نو به سؤال دیرینه نابرابری فضایی است. سؤالی که از دیرباز در سطوح مختلف جهانی، ملی، منطقهای و... مورد توجه بوده است. سطح مورد توجه بنده در این اثر، نابرابری فضایی شهری است. درواقع پاسخ به سؤال جداییگزینی فضایی به بیانی پاسخ به سؤال نابرابری فضایی در سطح شهر است.
کتاب مسیر مشخصی را طی میکند. در فصلهای ابتدایی آرای جامعهشناسانی که درباره شهر ایدههایی را مطرح کردهاند بیان میشود و سپس به مفهوم نابرابری اجتماعی پرداخته میشود و در آخر تحلیل و ارتباط این دو بیان میشود. به چه میزان نابرابریهای اجتماعی که میتواند ریشه در فضای شهری باشد دلمشغولی شما بوده است؟
تصور اولیه نگارنده این بود که باید با ارئه یک الگو بین دو عرصه نسبتاً متفاوت، رابطه برقرار کند، اما با ورود به مباحث این دو عرصه و از همان ابتدا معلوم شد که این رابطه، با هشیاری نسبت به فرو نغلتیدن به موضع تقلیلگرایی، تقلیل فضا و جامعه به یکدیگر، بهگونهای وجود دارد و برقرار است، رابطهای که باید کشف شود و نه ساخته شود. رابطهای که حتا برخی تعابیر دیالکتیک به دلیل تأکید بر وجه دوتایی غلیظ، از شرح آن عاجز است.
در این خصوص و با احتیاط با یک درهمآمیختگی و درهمتنیدگی مواجهیم که شاید تعابیر فضایی- اجتماعی یا فضای اجتماعی برای فهم آن رساتر باشد. هرچه به ابعاد انضمامیتر و در خصوص مضمون اصلی کتاب به فضای شهری نزدیکتر میشویم، این درهمتنیدگی بیشتر خود را نشان میدهد و این نکتهای است که هم متفکران مطالعات فضایی و هم جامعهشناسان حوزة نابرابری به آن رسیده و اذعان دارند، بماند که دلمشغولی اصلی جامعهشناسان کلاسیک و اولیه، نابرابریهای ناشی از انقلاب صنعتی و پیدایش نظام سرمایهداری بوده است و کماکان نابرابری اجتماعی بین افراد، خانوارها، اجتماعات، جوامع، دولت- ملتها و عرصههای جهانی از اهمیتی محوری در حوزه مطالعات جامعهشناسی برخوردار است.
شگفتانگیزتر اینکه عمده نظریههای شهری به نوعی نظریههایی در مورد فضای شهری و نابرابری است. بهعبارت دیگر، این رابطه، بین اشکال اجتماعی و اشکال فضایی، در فضای شهری بهگونهای است که میتوان متفکران فضایی و جامعهشناسان حوزه شهری را بهگونهای جامعهشناسان حوزه نابرابری اجتماعی و بالعکس دانست. به یک عبارت، میشود ادعا کرد که شهر، چیزی جز نابرابری اجتماعی نیست. هرچند سطح و عرصه مطالعه این دو حوزه علمی، عطف به سؤال تحقیق میتواند متفاوت باشد.
اینکه شهر چیزی جز نابرابری اجتماعی نیست، من را دقیقاً متوجه این نظر جورج زیمل نمود که تفاوتی بین زمان و فضا وجود دارد، برخلاف آنکه اشیای مختلف میتوانند در آنِ واحد جایگاههای متفاوتی را در فضا اشغال کنند، اما نمیتوانند همزمان در مکان واحد استقرار یابند و اینکه بیانگر این مطلب است که فضا ذاتاً محدود و منحصربهفرد است. بهطور قطع، وجه نابرابربودن فضا در فضای شهری، ابعاد پیچیدهتری مییابد و به اصطلاح دلالتآمیزتر است و این کتاب هم درباره همین دلالتهاست. باور من این است که کماکان این رابطه برقرار است و تحولات و تغییرات اجتماعی و نظری متأخر و رقیب، اگر آن را تقویت نکرده باشد، بر وجود آن خللی وارد نکرده است.
ممکن است گفته شود در حوزة نابرابری اجتماعی، اهمیت قومیت، جنسیت، نژاد و سیاستهای هویتی و گروههای منزلتی و نسبت به گروهبندیهای اقتصادی و یا طبقات اجتماعی و گروهبندیهای سیاسی یا قدرت بیشتر شده است و آرایش فرهنگی، بیش از گذشته و ناباورانه و احتمالاً پارادکسیکال (تناقضگونه) به دلیل اتفاقات جهانی و بینالمللی، بیشتر شده است و توجه به ناحیهگرایی جغرافیایی انسانی قبل از دهه 60 که تأکید بر جنبههای منحصربهفرد و وجوه متفاوت و متمایز مکانهای مختلف داشت و با ظهور علم فضا و عامگرایی پوزیتیویستی متحمل آسیب شده بود، مجدداً ظهور کرده است و لذا باید در نوع نگاه به مسئله و تبیین رابطه مزبور تجدیدنظری صورت گیرد. اما در پاسخ باید بگویم که اولاً این نکته کاملاً مورد توجه نظریهپردازان و الگوی نهایی این کتاب، به ویژه عرصه زیستی – اجتماعی پیتر دیکنز و ارتباطش با عرصه اقتصادی کلان بوده است.
ثانیاً گیریم که قطع نظر از وجه پارادکسیکال آن -که از یک طرف بر ناحیهگرایی اصرار میورزد و از طرف دیگر به دلیل معلولدانستن آن، به وجود روابط اقتصادی کلان و در سطح جهانی، اذعان دارد- این نظر درست باشد، اما باید توجه داشت وجه و استقرار فضایی این به اصطلاح اتفاقات فرهنگی، تنها در ذیل همان درهمتنیدگی مزبور و در قالب مفهوم فضایی- اجتماعی قابل تحلیل و تبیین خواهد بود. بهعبارت دیگر و با فرض تفوق گروهبندیهای قومی، فرهنگی، منزلتی و مدنی میتوان گفت: شهر چیزی جز نابرابری اجتماعی با تأکید بر گروههای منزلتی – مدنی نیست.
اما من، همانگونه که مدعیان فوق بهطور ضمنی به آن معترفاند، کماکان معتقدم وجه اقتدار اقتصادی و سیاسی در حوزه نابرابری اجتماعی و بازتابش بر نابرابری فضایی پررنگ است. برای نمونه، در سطح جهانی، نابرابریهای اقتصادی در سطح مرکز –پیرامون و نابرابریها و بیعدالتیهای محیطی و در سطح ملی و کشور، نابرابریهای مربوط به نظم سیاسی و وجود رابطه قدرت- ثروت، واقعیتی انکارناپذیر است. بههر حال، همانگونه که در کتاب آمده، تحلیل ترکیبی، تصویر روشنتری از رابطه اشکال فضایی و اشکال نابرابری اجتماعی بهدست میدهد.
در چندسال اخیر کتابهای بسیاری درباره مطالعات شهری و جامعهشناسی شهری منتشر شده است. نگاهها به شهر گویی در حال تغییر است. از تعداد نشستهایی که در این خصوص برگزار میشود میتوان آن را فهمید. آیا توجه به شهر و آنچه در آن میگذرد یک مسئله جهانی است یا اینکه در ایران پس از بحرانهای اجتماعی و سیاسی که ناظر آن بودهایم چنین توجهای را به خود جلب کرده است؟
امروزه در محافل علمی گرایش قابل توجهی نسبت به گفتوگو و مطالعه بینرشتهای در حوزه مطالعات انسانی- اجتماعی، بهویژه حوزههایی که تاکنون رشتههای مختلفی متکفل بررسی ابعاد گوناگون و پیچیده آن بودهاند، در حال شکلگیری است. این گرایش در خصوص حوزههای چندرشتهای مثل مطالعات شهری، ضرورتی مضاعف پیدا کرده است. حوزه شهری تاکنون مورد علاقه رشتههای مختلفی از قبیل جامعهشناسی (جامعهشناسی شهری)، جغرافیا (جغرافیای شهری)، اقتصاد (اقتصاد شهری)، برنامهریزی (برنامهریزی شهری) و معماری و شهرسازی بوده است.
هرکدام از این رشتهها از زاویه رویکرد ویژه خود بُعدی از ابعاد پیچیده شهری بهصورت منفرد مطالعه کردهاند. اقتصاد شهری، برنامهریزی شهری و شهرسازی بدون آشنایی با آرای جغرافیدانان اجتماعی و بهویژه جامعهشناسان شهری و بیتوجه به روابط و فرایندهای اجتماعی که معمولاً در جامعهشناسی شهری مورد توجه است، با رویکرد کمّی و اقتصادی خود، مطالعات آماری کاربردی فراوانی به بار نشانده است. مطالعاتی که غالباً پشتوانهای برای اجرای پروژههای عظیم شهرسازی شده است.
پروژههایی که بعضاً در درازمدت با شکست مواجه شده و خسارتهای غیرقابل جبرانی به بار آورده است. بههرحال، آنچه بهویژه در دوران بازسازی در جامعه ایران، مورد لزوم است، مطالعه همزمانی و بینرشتهای حوزهای به نام شهر است. مطالعهای که باید بهصورت گروهی انجام شود. هرچند کارهای بینرشتهای دیر به انجام رسیده و به ثمر مینشیند، لکن عوارض اجرای پروژههای ناشی از این مطالعات به مراتب کمتر از مطالعات منفرد و منفک از یکدیگر است.
نظر شما