چون متاسفانه هرکسی که میخواهد برنامه عملیاتی طراحی کند، ایده اصلی را با ایده و نظر خودش بُرش میزند و پرو میکند. ما باید به این ایده فرصت ارائه بدهیم. شاید چهل جلسه یا بیشتر لازم داشته باشد. ما باید به دنبال وصل موقعیت ارگانیک شهری به موقعیت استراتژیک باشیم، نه تحمیل موقعیت استراتژیک به موقعیت ارگانیک شهری. من ایرانشهر را موقعیت ارگانیک میدانم، چون یک فکر اوریژینال ایرانی است. ما نمیتوانیم طرح شش لایه مجازی نیویورک را در تهران عملیاتی کنیم. این یک رویاست. اما اگر تهران را درست بشناسیم و بر اساس آن برنامهریزی کنیم، خیلی زودتر به نتیجه میرسیم و جواب میگیریم. کمااینکه مثلا استانهای شمال ایران که تراکم روستا-شهر خیلی نزدیک است، بهترین نقاط کشور برای نصب زیرساختهای دیجیتال هستند.
چون دولت به ترتیب به روستاها پهنای باند بیشتری میدهد، بعد به شهرستانها و بعد، مناطق استانها. یعنی با سیاستهای بومی جورتر درمیآید. ایده اندیشه ایرانشهری، یک ایده اوریژینالِ ارگانیک است، وارداتی نیست، و بالقوه قابلیت تبدیل به موقعیت استراتژیک هم دارد. این دو موضوع هردو در سیاستهای شهری شناخته شده است. متاسفانه در خیلی جاها این تقلید کورکورانه از موقعیت استراتژیک دیگران، و فکر نکردن به اینکه موقعیت ارگانیک خیلی وقتها میتواند به موقعیت استراتژیک تبدیل شود، طرحهای ما را زمین میزند.
دوم. با تفکر ایرانشهری آیا میخواهیم جایی را از پایه تغییر دهیم یا میخواهیم چیزی را از پایه بسازیم؟ به هر کدام از این دو طرف بغلتیم یک فاز مهم، فاز «ترویج ایده» است. این ایده باید به انحاء مختلف ترویج شود، تا چکش بخورد، تا کمی از حالت مفهومی به حالت سازهای نزدیک شود. حوزه رسانه، آکادمی و نهادهای صنفی و مدنی؛ سه حوزه کلیدی هستند که ایدههای نو را میپرورانند. این ایده باید به هر حال در این سه حوزه بچرخد. پیشنهاد من به طور مشخص اول، اشاعه اندیشه است.
سوم. مدلهای گوناگونی را میتوان در شناسایی یک شهر و تغییرش از شرایط موقعیتی به شرایط مقصد و هدفی به کار گرفت. ما خیلی جاها را داریم که پتانسیلی بالقوه دارند و آماده خیلی اتفاقات هستند. مثلاً کویر لمیزرع ایران خودش میتواند تبدیل به یک مقصد شود. از یک مکان محض تبدیل شود به یک مقصد هدفمند و روشن. گلوگاههای درخشانی وجود دارند که میتوان به آنها نزدیک شد.
چهارم. برای رسیدن به درکی از ایرانشهر در هویت شهریمان، ما باید دستورالعملهایی را استخراج و برای مصرفکننده شهری ترجمه کنیم. شاید این بهترین راه باشد. اما باید توجه داشت که دستورالعمل زنجان و اصفهان و مشهد و اهواز یکی نیستند. در نظریات شهری، نظریه بزرگ نداریم. پس اینکه یک شابلون داشته باشیم و روی همه شهرها بگذاریم و نتیجه بگیریم، بعید است که نتیجه دهد. اگر میخواهیم کار الگویی کنیم، این الگو باید مبتنی بر استخراج تمایزات باشد نه بر اساس تسری یکسری پدیدهها به همه شهرها. مسئله اول اقلیمهاست، نه تسریدادن چیزی به آن اقلیمها. آگاهی ساکنان از محیطهای خودشان منبع ماست. پس اگر قرار است شابلونی درست شود باید تمایزها را از شهرها استخراج کند و در ذیل آن مدل مدنیتهای متفاوت، آرامشبخشیها، تفریحها و تجارتهای مختلف را دربیاوریم.
پنجم. ممکن است بگوییم ما میخواهیم شهرهای جدید بسازیم. در این صورت، هنوز هم باید در این تحقیق عنصر فرهنگ، ارتباط، و حس افراد نسبت به موقعیت خودشان را در نظر گرفت. اگر قرار است راهحلی پیدا شود باید از فرامتن این شهرها پیدا شود، چون هیچ راهحلی از سمت ما، از بالا به پایین وارد این شهرها نمیشود. شهرها را باید در بافت بزرگتر ببینیم.
*استاد ارتباطات و روزنامهنگاری آنلاین
نظر شما