ایجاد اشتغال در شهرهای جدید، میتواند گامی مؤثر در فرایند توسعه و پایداری آنها باشد. در این فرایند، عوامل مختلفی تأثیرگذار هستند که از آن جمله، میتوان به اتخاذ الگوها و رویکردها در سیاستها و برنامههای شهرهای جدید اشاره کرد. در حالیکه بسیاری از کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه، تجاربی در زمینه ایجاد شهرهای جدید دارند، ایران نیز دارای تجارب قابلتوجه در ایجاد شهرهای جدید است. تحلیل و ارزیابی این تجارب از اهمیت فراوانی برخوردار است، زیرا بسیاری از این شهرها هنوز به آستانه جمعیتی خود نرسیده و در حال تکمیل و جذب جمعیت هستند.
پایههای نظری مربوط به ایجاد شهرهای جدید و لزوم اشتغالزایی در آنها بهعنوان گامی مؤثر در فرایند توسعه را میتوان تلویحا در میان نظریههای مختلف توسعه اقتصادی جستجو کرد. اولین و معروفترین الگوی توسعه را که حداقل تلویحا جریان انتقال نیروی کار از روستا به شهر مورد توجه قرار داده است، "آرتور لوئیس" ارائه کرد. الگوی دوبخشی لوئیس در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ به نظریه عمومی پذیرفتهشده، فرایند توسعه در کشورهای جهان سوم، تبدیل شد. نظریه تغییرات ساختاری در زمینه سیاستهای اشتغال، در پی پاسخگویی به این سؤال است که چگونه میتوان نیروی بیکار را در یک استراتژی توسعه مورد استفاده قرار داد؟ این نظریه، بیان میدارد، بهدلیل بازدهی بیشتر فعالیتهای صنعتی در مقایسه با بخش کشاورزی، انتقال نیروی کار به مناطق شهری و صنعتی و ایجاد زمینه اشتغال مناسب برای آنها، باعث افزایش سهم صنعت و خدمات و کاهش سهم کشاورزی در کل اقتصاد میشود. "راگنار نرکس" تخصیص مجدد نیروی کار مازاد در موارد استفاده با بهرهوری بیشتر را، بهویژه در طرحهای ساختاری کاربر، منشأ اصلی تشکیل سرمایه و رشد اقتصادی میدانست؛ در حالیکه لوئیس، بخش سرمایهدار(اساسأ صنعتی) را عامل اصلی بهکارگیری نیروی کار مازاد میدانست.
بر مبنای این پایههای نظری، شهرهای جدید با محوریت صنعت و خدمات میتوانند مأوای مناسبی برای کارگران بیکار مناطق محروم جامعه در حال توسعه باشند و در عین حال، از مهاجرت آنان به کلانشهرها جلوگیری کنند. این دیدگاه را میتوان، اساسی برای اتخاذ سیاستهای مختلف در ایجاد شهرهای جدید و اشتغالزایی در آنها دانست. دور شدن از اهداف اصلی، نظیر تنوع شغلی در شهرهای جدید، بسیاری از مشکلات کنونی آنها را، سبب شده است؛ مسئلهای که در نخستین نمونه شهرهای جدید مدرن- باغشهر ابنزر هاوارد- با تنوع شغلی و خودبسندگی اقتصادی، مورد نظر بوده است. این مسئله بهنوعی ماهیت شهر اقماری خوابگاهی و نیمهخودمختار را بههمراه داشته است و میتوان آن را، ریشه بسیاری از معضلات شهری، مانند، نبود حیات و سرزندگی، فقدان هویت و خاطره و رفتوآمد مستمر به شهر مادر، تلقی کرد.
اشتغالزایی در شهرهای جدید، همراه با فرصتها و امکانات کسبوکار و تجارت، میتواند شهرهای جدید را دارای ساکنانی نماید که بتوانند نه تنها از طریق اشتغال در بخش صنعتی بلکه از راه بازرگانی نیز به امرار معیشت و تولید ثروت بپردازند و موجبات رونق اقتصادی شهر را نیز فراهم سازند.
جذب جمعیت و اسکان آن در مناطق شهری، بهویژه شهرهای جدید که با نگاه اقتصادی و اجتماعی، بنیان نهاده شدهاند و از فرصتهای اقتصادی و مزیتهای ناشی از تولید به مقیاس، نهایت استفاده را میبرند، موجبات تولید انبوه با هزینه کم و رشد اقتصادی را فراهم میسازند. سرمایهگذاری جدید، که اساس شکلگیری فعالیتهای جدید و تغییر ساختار شهری در شهرهای جدید است، بهعنوان یکی از معتبرترین اجزای اقتصاد ملی، رشد کرده و موجبات رونق اقتصادی محلی و منطقهای و ملی را فراهم خواهد کرد. پیشبینی جمعیت و اشتغال در شهرهای جدید معمولا در چارچوب اهداف کلی و در مقیاس آمایش سرزمین و ناحیه انجام میشود. در شهرهای جدید، رسیدن به هدفهای جمعیتی و اشتغال همواره لازم و ملزوم یکدیگرند؛ زیرا برای جذب جمعیت، نیاز به ایجاد اشتغال است و نیز ایجاد فعالیتهای اقتصادی به جمعیت مشخصی نیاز دارد. در مراحل اولیه ایجاد شهر، نیاز به کمکهای دولتی، بیشتر احساس میشود تا بتوان زیرساختهای لازم برای فعالیتهای اقتصادی، تولیدی و تجاری را ایجاد و زمینههای ایجاد شغل را فراهم کرد. در این فرایند، برنامهریزی صحیح اقتصادی میتواند نقش کلیدی داشته باشد، که عبارت است از تلاش آگاهانه دولتی برای هماهنگی تصمیمگیریهای اقتصادی در طول یک دوره بلندمدت برای تأثیرگذاری، هدایت و در برخی موارد حتی کنترل سطح و رشد متغیرهای کلیدی اقتصادی، برنامه اقتصادی بهصورت ساده، مجموعهای از اهداف کمی اقتصادی است که هدف، رسیدن به آنها در یک دوره زمانی معین و با استراتژیهای از قبل تعیین شده است. نظام برنامهریزی شهرهای جدید کاملا وابسته به نحوه نگرش برنامهریزان اقتصادی در سطح کلان یک کشور است. برای آگاهی از نحوه اثرگذاری برنامهریزی اقتصادی بر نظام برنامهریزی شهرهای جدید، لازم است، اهداف توسعه منطقهای که بر نظام برنامهریزی شهرهای جدید، احاطه دارد، شناسایی شوند. از دیدگاه اقتصادی، برنامهریزی شهرهای جدید، وابسته به نحوه نگرش برنامهریزی اقتصادی در سطح کلان کشور است. فعالیتهای اقتصادی شهرهای جدید میباید به صنایع شکلگرفته در آنها و منطقه مربوط، وابسته باشد تا پایدار بماند. از جمله شرایط این فرایند، وجود شبکه حملونقل کار آمد و سازگاری فضایی و مکانی بین محل اشتغال و محل سکونت شاغلان است. میتوان گفت، نظام برنامهریزی شهرهای جدید را باید جزیی از یک ساختار برنامهریزی اقتصادی دانست که با سایر اجزای آن وابستگی دارد. برنامهریزی اقتصادی، تلاش آگاهانه دولت برای هماهنگی تصمیمگیریهای اقتصادی در کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت است.
هر چند، ایجاد اشتغال در رأس اهداف و برنامههای شهرهای جدید بسیاری از کشورها و ایران نبوده است، اما یکی از دستاوردهای مورد انتظار این برنامهها را میتوان ایجاد و توسعه اشتغال دانست. ایجاد اشتغال پایدار در شهرهای جدید میتواند بخش عمدهای از نقاط ضعف آنها را، نظیر اسکان پایدار و ايجاد هویت، برطرف کند. این امر صرفا به بخش صنعت معطوف نمیشود، بلکه در حوزههایی نظیر تجارت و خدمات نیز میتواند مطرح باشد. اشتغالزایی از طریق صنعتیشدن، یا بهعبارت دیگر، ایجاد اشتغال در فعالیتهای صنعتی و خدماتی که دارای رشد زیاد ارزشافزوده باشند، قادرند موقعیتی جدید برای این شهرها ایجاد کنند.
سیاستها و راهکارهای اشتغالزایی، مجموعهای از معیارها و تدابير قانونی، اصول و ضوابط هستند که تسهیلات لازم را برای تحقق اشتغالزایی فراهم میآورند. حل مسئله اشتغال در شهرهای جدید، نمیتواند فارغ از حل مسئله اشتغال در اقتصاد ملی باشد. از آنجا که اقتصاد ملی، به مانند شبکهای از ارتباطات بسیار زیاد و در هم تنیدهای از مناطق و بخشهای مختلف است، نمیتوان برای حل مسئله اشتغال ساکنان شهرهای جدید بهصورت جزیرهای عمل کرد. سیاستگذاری اشتغال در شهرهای جدید، باید با جامعنگری و قبول این واقعیت باشد که علاوه بر بستگی به اوضاع عمومی کسبوکار در اقتصاد ملی، تابع بسیاری از متغیرها و تصمیمات سیاستی است که لزوما در شهر جدید و یا نهادهای درگیر با مسائل شهرهای جدید اتخاذ نمیشود.
مقاله کامل "اشتغالزایی در شهرهای جدید: تجربه ایران" در جلد هشتم مجموعه کتاب شهرهای جدید به چاپ رسیده است.