شناسهٔ خبر: 15509 - سرویس پربحث‌ترین اخبار
نسخه قابل چاپ

کالایی‌شدن؛ نظامی افراشته بر پایه رشد بحران‌محور

انبوه سازی- بلندمرتبه سازی کالایی‌شدن آن‌قدر به زندگی ما تنیده‌شده که توجهی جلب نمی‌کند. حتا در حوزه مطالعات اجتماعی و اقتصادی هم چنان‌که باید به این موضوع پرداخته نشده است. با مرور تولیدات علمی می‌توان گفت که تلاش کمی پوشش جنبه‌های مختلف کالایی‌شدن صورت گرفته است.

متن زير گزیده‌ای از کتاب «کالایی شدن و پاسخ‌های راهبردی» و مقاله «مقابله با کالایی شدن: تصمیم‌گیری، زبان و محلی‌شدن» است:

یادداشت مترجم: کالایی‌شدن آن‌قدر به زندگی ما تنیده‌شده که توجهی جلب نمی‌کند. حتا در حوزه مطالعات اجتماعی و اقتصادی هم چنان‌که باید به این موضوع پرداخته نشده است. با مرور تولیدات علمی می‌توان گفت که تلاش کمی پوشش جنبه‌های مختلف کالایی‌شدن صورت گرفته است. از کالایی‌شدن در حوزه‌هایی همچون فرهنگ و هنر زیاد سخن گفته می‌شود، اما در بسیاری موارد دیگر، کالایی‌شدن امری چنان طبیعی است که تأمل‌برانگیز نمی‌شود. به عنوان مثال، طبیعی است که ذغال‌سنگ، قهوه و یا پنبه کالا باشند. با این تصور، فراموش می‌شود که حتا این‌ها هم روزی کالا نبوده‌اند و کالایی‌شدن این محصولات چه تأثیرات زیست‌محیطی، اقتصادی و اجتماعی بدنبال داشته است. روند کالایی‌شدن این سه محصول، در کتابی با عنوان «کالایی شدن و پاسخ‌های راهبردی» (۲۰۰۸) نوشته اندرو هولمس مرور شده است. از دیدگاه نویسنده، کالایی‌شدن در سه موج اتفاق افتاده است. او این موج‌ها را به ترتیب چنین نامیده است: «کالاها و کالایی‌شدن»، «کالایی‌شدن و صنایع» و «جهانی‌شدن و اینترنت». در این‌جا، خلاصه‌ای از ویژگی‌های این سه موج کالایی‌شدن آمده است. علاوه بر این، برای درک بهتر روندی که کالایی‌شدن نام گرفته، مشروح سفر تاریخی سه محصول ذغال سنگ، قهوه و پنبه ـ که به نخستین موج تعلق دارند ـ ذکر شده است. این سه موج کالایی‌شدن، بیش از آن‌که بر راه حل‌ها متمرکز باشند، به تشریح روند کالاشدگی ابعاد مختلف زندگی اقتصادی ـ‌اجتماعی پرداخته است. به این ترتیب، شناختی از ماهیت کالایی‌شدن و روند آن بدست می‌آید. اما در مقابل قطار توقف‌ناپذیری که کم‌کم همه ابعاد زندگی ما را بار می‌زند تا به دست خریداران برساند چه باید کرد؟ مسئله اساسی‌تر این است که به نظر می‌رسد که کالایی‌شدن روندی توقف‌ناپذیر و غیرقابل‌اجتناب است. این پدیده منجر به ظهور چرخه‌ای معیوب می‌شود که احتمالاً شکستن آن برای بیش‌تر ما غیرممکن است. برای این پرسش، مقاله «مقابله با کالایی‌شدن: تصمیم‌گیری، زبان و محلی‌شدن» (۲۰۱۲) پاسخ بهتری دارد. توماس پرینسن در این مقاله، بسترهایی که کالایی‌شدن از آن تغذیه می‌کند، و تدابیر مبارزه با کالایی‌شدن را شرح می‌دهد. نویسنده، افزایش رفتار حمایتی را برای مقابله با اثرات مخرب کالایی‌شدن پیشنهاد می‌کند. به این ترتیب، ترجمه حاضر گزیده‌ای از کتاب «کالایی شدن و پاسخ‌های راهبردی» و مقاله «مقابله با کالایی شدن: تصمیم‌گیری، زبان و محلی‌شدن» است. نکته جالب توجه این‌جاست که منابع مذکور، کالایی‌شدن را تنها روندی منفی ارزیابی نمی‌کنند چرا که ظهور این پدیده در پیشرفت فناوری و گسترش صنعت اجتناب‌ناپذیر بوده است. برای نویسندگان مسلم است که دو قرن کالایی‌شدن، رشد اقتصادی را امکان‌پذیر کرد و رشد را به توان عملیاتی مادی وابسته ساخت.

*****

موج نخستین: کالاها و کالایی‌شدن

روند کالاشدگی چیزی است که ممکن است با آن آشنا نباشیم اما باید قدردانش باشیم. این روند، که از طریق آن محصولات و خدمات برای ما آشناتر می‌شوند و آزادانه در دسترس قرار می‌گیرند، فواید اجتماعی آشکاری به همراه دارد. اگر به خوبی دقت کنیم و از معانی منفی که می‌تواند به کالایی‌شدن نسبت داده شود بپرهیزیم، می‌توانیم رابطه آن را با توسعه و ثبات اقتصادی و همچنین افزایش استانداردهای زندگی، که به آن‌ها عادت کرده‌ایم، دریابیم. این روند بطور حتم به هجوم عظیم کالاهای ارزان‌قیمت و دردسترس‌بودن خدمات مقرون بصرفه و همچنین افزایش شدید مصرف ظاهری در طول دو دهه گذشته کمک کرده است. این‌جا ماهیت کالایی‌شدن و چگونگی کارکرد آن را با تمرکز بر چند کالا که با آن آشنایی داریم بررسی می‌کنیم.

کالایی‌شدن چیزی است که نمی‌توانیم بسادگی آن را متمایز کنیم. به عنوان مثال، ذغال‌سنگ را درنظر بگیرید؛ احتمال بسیار کمی وجود دارد که شما نسبت به این‌که از کجا آمده حساس باشید. ذغال‌سنگ ذغال‌سنگ است. بنابراین واقعاً فرقی نمی‌کند که از استرالیا، امریکا یا انگلیس آمده باشد. ممکن است نسبت به این‌که چقدر پول برای آن می‌پردازید حساس باشید و حاضر شوید کمی بیش‌تر بپردازید تا ذغال سنگی بخرید که بهتر بسوزد و انرژی و گرمای بیش‌تری تولید کند. شاخص کلیدی که ممکن است در استفاده از ذغال‌سنگی که می‌خرید مؤثر باشد، هزینه آن است همین موضوع است که در نهایت یک کالا را از غیرکالا متمایز می‌کند. از چشم‌اندازی دیگر، بسیاری کالاهایی که بطور روزمره مورد استفاده قرار می‌دهیم، از جمله شکر، نمک و چای تقریباً بطور کامل نامحسوس شده‌اند؛ ما کابینت خانه را جست‌وجو می‌کنیم و یک چای کیسه‌ای بیرون می‌آوریم. بیش‌تر از یک ثانیه هم به این فکر نمی‌کنیم که چطور و کجا تولید شده‌اند. چرا نه؟ کاملاً ساده است؛ چون آن‌ها چنان به بافت زندگی ما گره خورده‌اند که اهمیت‌شان را از دست داده‌اند. ما تصور می‌کنیم که آن‌ها همیشه آن‌جا خواهند بود. به همین دلیل است که یک فاجعه طبیعی که می‌تواند در دسترس‌بودن این کالاها را تحت‌تأثیر قرار دهند این‌قدر دهشتناک است.

بیش‌تر ما با کالاهایی همچون مس، نمک و محصولات کشاورزی همچون گندم آشنایی داریم و می‌دانیم که این‌ها در سراسر دنیا با کالا معاوضه می‌شوند. هرچند ممکن است چندان آگاه نباشیم که بسیاری از خدماتی که می‌خریم هم به عنوان کالا شناخته می‌شوند. این کالاها، که معمولاً تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند، با نام‌های تجاری متفاوت و به قیمت ارزان عرضه می‌شوند. همچون آن‌چه درباره ذغال‌سنگ آمده، اصولی که ما برای خرید محصولات یا خدمات داریم، بطور فزاینده‌ای به سطح «قیمت» نزول کرده است. شما می‌توانید در فروشگاه‌های رایانه ببینید که چطور مشتریان برای خریدن رایانه حساس هستند در صورتی که ویژگی‌های اساسی همه آن‌ها مشابه است، قطعات شبیه به هم هستند و تنها تفاوت در قیمت است. من این را در شغل مشاوره خودم بخوبی مشاهده می‌کنم؛ اگر مشتریان نتوانند بین خدماتی که شرکت شما ارایه می‌دهد با خدمات شرکت‌های دیگری تفکیکی قایل شوند، بر اساس قیمت تصمیم‌گیری می‌کنند. این ماهیت کالایی‌شدن است. اما همیشه هم به این صورت نیست. کالایی‌شدن یک روند آنی نیست؛ بلکه می‌تواند سال‌ها یا حتا دهه‌ها به طول بیانجامد؛ به همین دلیل است که شتاب کنونی، سازمان‌ها را نگران کرده و خدمات‌دهندگانی همچون IBM را ترغیب می‌کند که در کانون توجه مشتریان خود قرار گیرند. حتا کالاهایی که ما با آن‌ها آشنایی داریم همیشه آزادانه در دسترس نیستند. بنابراین، روندی که از طریق آن بعضی از کالاهای اساسی ما همیشگی می‌شوند، ما را به درک ماهیت کالایی‌شدن می‌رساند.

تاریخچه کالایی‌شدن ذغال‌سنگ، قهوه و پنبه، حرکت آن‌ها از سمت کمیابی به کالایی‌شدن را نشان می‌دهد. دنبال‌کردن این روند از آن جهت مفید است که می‌توان روندی کالایی‌شدن چیزها را دریافت. همچنین می‌توان دید که چرا کالایی‌شدن چنین روند مهمی است. ذغال‌سنگ را درنظر بگیرید؛‌ بدون وجود آن انقلاب صنعتی میسر نبود. بدون قهوه، شاید هرگز صنعت بیمه ـ که از قهوه خانه‌های قرن هفدهم انگلستان شکل گرفت ـ بوجود نمی‌آمد. بدون پنبه ممکن بود هرگز از تجارت پشم فراتر نرویم. هر یک از این کالاها با توجه به عواملی که از آن‌ها تأثیر می‌گیرند، مسیر متفاوتی را در رسیدن به جایگاه منحصربه‌فرد خود در دنیا طی می‌کنند.

موج میانی: کالایی‌شدن و صنایع

مدلی که برای کالایی‌شدن ذغال سنگ، قهوه و پنبه مورد استفاده قرار گرفت، باید ارتقا یابد تا قادر به توضیح روند کالایی‌شدن صنعت باشد. فراتر رفتن از کالاهای ملموسی همچون پنبه و ذغال‌سنگ و تحلیل این‌که چطور همه صنایع کالایی شده‌اند، چشم‌اندازی ضروری درباره این فراهم می‌کند که چطور کالایی‌شدن قادر به گسترش زنجیره ارزشی به حوزه‌هایی است که تصور نمی‌شد ممکن باشد. در این موج، تقریباً همه صنایع کالایی شدند. تنها چند صنعت از کالایی‌شدن مصون مانده اند و از گذشته برای پیش‌بینی آینده استفاده می‌کنند. این کالایی‌شدن، تعداد زیادی از سازمان‌ها و کارکنان یقه سفید را تحت‌تأثیر قرار داده و می‌دهد.

هنگامی‌که زیرساخت‌های اولیه صنعتی آماده شد، این صنایع باید به طور مرتب خود را به اثبات می‌رساندند. علاوه بر این، عمر هر دستاوردی با دستاوردی جدید پایان می‌یابد و دستاوردها به طور فزاینده‌ای کالایی می‌شوند. در نهایت، کفه سنگین ترازو به سمت رقابت قیمت‌ها متمایل شده و گریزی از این غلبه نیست. در نتیجه، جست‌وجو برای دستاورد بزرگ بعدی بی‌وقفه ادامه دارد و رضایت کاهش می‌یابد.

موج آخر: جهانی‌شدن و اینترنت

حیاتی‌ترین موج کالایی‌شدن، با حضور اینترنت همراه شد. اینترنت سنگ‌بنای حیاتی کالایی‌شدن را می‌گذارد و اجازه می‌دهد کالایی‌شدن گسترش یابد و تقویت شود.

درباره جهانی‌شدن دو نظر متفاوت وجود دارد؛ گروهی که معتقدند این روند برای توسعه ضروری است و گروه دیگری که آن را آسیب‌زننده و مختل‌کننده می‌دانند. به اعتقاد این گروه دوم، جهانی‌شدن با سازمان‌های چندملیتی، به بهره‌کشی از فقرا منجر شده است. البته این دیدگاه بستگی به جایگاه شما و آن‌چه از جهانی‌شدن به شما می‌رسد دارد.

این‌که جهانی‌شدن چطور کالایی‌شدن را تسهیل می‌کند، پرسش مهمی است. پاسخ این‌جاست که این اتفاق در وهله اول از طریق بازار جهانی کار می‌افتد. اینترنت فضایی فراهم آورد که کالایی‌شدن صنایع، بخصوص آن‌ها که به نیروی کار با معلومات و یقه‌سفیدها وابسته هستند، ادامه یابد. اینترنت این امکان را می‌دهد که کسب‌و‌کار در هر زمان و هر کجا ادامه یابد و روند کالایی‌شدن، ماهیت کار یقه‌سفیدها را عوض می‌کند. در عین حال، عوامل دیگری در موج سوم کالایی‌شدن نقش دارند که عبارتند از: تغییر در ویژگی‌های جمعیتی و دسترسی به نیروی کار ارزان و تحصیل‌کرده و همچنین فراوانی.

با درنظر گرفتن خودتان و دیگران به عنوان کالا، اراده‌ای برای‌تان باقی نمی‌ماند. شما مورد خرید و فروش قرار می‌گیرید و این حس را تجربه می‌کنید که یک فرد هستید اما چنان وجود ناتوانی دارید که ارزش آن را بازار مشخص می‌کند و از کنترل شما خارج است. یک نوع جدید اشرافی‌گری استعدادها در حال ظهور است و اقتصاد جهانی را به سمت منافع خود می‌برد. در یکسو ما [امریکایی‌ها] فروشگاه‌های ارزان‌قیمت WallMartرا داریم که تنوع بی‌پایانی از محصولات ساخت چین را عرضه می‌کند و در اینترنت به همه اطلاعاتی که می‌خواهیم دسترسی پیدا می‌کنیم. از سوی دیگر، چرخشی را آغاز کرده‌ایم که اکثریت مردم را به پایین می‌کشاند. هنگامی‌که قیمت‌ها پایین می‌آید، دستمزدها هم کم می‌شود. با کم‌شدن دستمزدها، ما بیش‌تر به قیمت‌های پایین وابسته می‌شویم.

*****

برخلاف آینده‌گرایان که تلاش می‌کنند شرایط جامعه و فناوری را در ۵۰‌سال آینده پیش‌بینی کنند، من فقط به چند سال بعد نگاه می‌کنم که در افق دید و ملموس‌تر است. تاریخ همیشه نشان‌گر خوبی برای آینده نیست اما در خصوص کالایی‌شدن، من فکر می‌کنم این‌طور است. روشن است که وقتی به پشت‌سر نگاه می‌کنیم، می‌توانیم ببینیم که روند کالایی‌شدن چطور قطعات مختلف صنعت را سرهم کرده، تعداد کارگران یدی را به طور چشم‌گیری کاهش داده و بهره‌وری عمومی و اثرگذاری اجتماعی را افزایش داده است. از بسیاری جهات، می‌توانیم ادعا کنیم که کالایی‌شدن برای پیشبرد اقتصادهای صنعتی غرب مهم بود. سپس می‌توانیم به آینده نگاه کنیم و این‌که چطور کالایی‌شدن ممکن است پتانسیل تغییرات بسیاری را در ماهیت کار و استخدام بوجود آورد و در چشم‌اندازی وسیع‌تر، بر جامعه حاکم شود و آن را تعریف کند. در آینده، فناوری به کاهش کار در طیف پایین، متوسط و بالای استخدامی ادامه می‌دهد. آینده با ظهور کارگر مفرط در یک طرف، و پیمانکار محروم در طرف دیگر، و افزایش ناگزیر یک جنگ وسیع کاری مواجه می‌شود که دیگر تنها بر با استعدادترین‌های جامعه متمرکز نیست. علاوه بر این، افزایش شکاف بین برنده‌ها و بازنده‌ها در یک محل کار و تأثیر آن بر نابرابری درآمد، به سلامت و رفاه لطمه می‌زند. باید به این چالش‌های آینده اندیشید.

ممکن است همه این‌ها اندکی ناامیدکننده باشد اما واقعیت‌هایی هستند که روبه‌روی ما قرار دارد. باید دید سازمان‌ها و افراد چطور می‌توانند با چالش‌های کالایی‌شدن مقابله کنند. برای سازمان‌ها، پاسخ‌های مختلفی وجود دارد که بیش‌تر آن‌ها بر رویکردشان نسبت به کارکنان و هزینه‌ها متمرکز است. درباره افراد می‌توان گفت که تعهد بیش‌تر و تمرکز بر بدست‌آوردن مهارت‌های قابل فروش راهگشاست. هنوز فرصت‌های بسیاری برای سودآوری و رشد یک کسب‌وکار وجود دارد و برای بسیاری از کارکنان، فرصت‌های زیادی هست تا زندگی کاری خود را به شکوفایی برسانند. فقط کافی است که مدیریت فعالانه‌تری صورت گیرد.

بستری که کالایی‌شدن در آن رشد می‌کند، سوخت‌های فسیلی ارزان‌قیمت، رشد اقتصادی، رشد فزاینده انرژی و توان مادی است. در واقع، یافته‌های علمی مربوط به زیست‌شناسی، آب و هوا، جریان مواد و... همه به یک مسیر ختم می‌شود و آن توان علمیاتی بیش از حد است. اما یک جامعه چطور می‌تواند در برابر فشار کالایی‌شدن مجازی همه‌چیز مقاومت کند؟

بطور حتم، یافته‌های علمی، زیست محیطی، آب‌وهوایی، ردپایی و مطالعات مربوط به گردش مواد، همگی به یک سمت می‌روند؛ مصرف بی‌رویه، از حد خارج‌شدن، توان عملیاتی زیاده از حد و سقوط الگوی کنونی نمی‌تواند ادامه یابد؛ در عین‌حال، ما نمی‌توانیم خارج از مسیر این رشد بحران‌محور رشد کنیم؛ فناوری‌های جدید منابع جدید انرژی و حفره‌های زباله جدید نمی‌سازند.

همچون هر روند اجتماعی دیگر، کالایی‌شدن هم با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی و پویایی زمان (به عنوان مثال سلطنت خودکامه، برده‌داری و توازن قدرت)، به بسترش وابسته است. چنان‌که گفته شد، بستری که کالایی‌شدن را فعال می‌کند، سوخت‌های فسیلی ارزان‌قیمت، رشد اقتصادی، انرژی و توان عملیات مادی فزاینده است. از آن‌جا که این بستر مدت‌هاست که در حال تغییر است، امکان دارد به روند کالایی‌شدن هم فشار وارد آید. اگر تغییر بزرگی در بستر رخ دهد، تدابیر مقابله با کالایی‌شدن قابل تصور خواهد بود: این تدابیر عبارتند از تصمیم‌گیری نسبی، زبان یا استعاره زیست‌محیطی و محلی‌شدن. رشته اتصال آن‌ها، روابط و بستر است؛ روابط می‌تواند بین اشخاص و بین سیستم‌های انسانی ـ‌بخصوص اقتصاد ـ ‌و سیستم‌های طبیعی اتفاق بیفتد. بستر هم می‌تواند مکانی و زمانی، زیستی و اجتماعی باشد. آن‌چه درباره سوخت‌های فسیلی اتفاق افتاده، ضرورت هنجاری پایان دوره هیدروکربن را تسریع می‌کند و توسعه یک اقتصاد حمایتی و ارتباطی را امکان‌پذیر می‌سازد.

تدابیر مبارزه با کالایی‌شدن، می‌تواند به شکل سیاست‌های رسمی یا روند تغییر اجتماعی غیررسمی باشد؛ چنان‌که بعضی از آن‌ها هم در حال اجراست. ممکن است نظام مصرف بی‌رویه کنونی آن‌قدر سنگین باشد که جوامع نتوانند فشارها را را تاب بیاورند. شاید جوامع پرمصرف بیش‌تر به دلیل ضروریات بیوفیزیکی و اجتماعی غیرکالایی شوند تا آن‌که خودشان خواستار این اتفاق باشند.

در این‌جا سه ابزار مقابله با تمایل استعماری کالایی‌شدن را نام می‌برم اما ادعا نمی‌کنم یکی یا ترکیبی از آن‌ها برای پیروزشدن بر قدرت کالایی‌شدن کافی است.

۱) اقدام نسبی یا عقلانی: نوعی تصمیم‌گیری است که بر روابط و نه اشخاص، انتخاب جمعی تأکید دارد.

۲) استعاره زیست‌محیطی: زبانی است که بر رابطه و نه بهره‌برداری مکانیکی تأکید دارد.

۳) محلی‌سازی: شیوه‌هایی است که توجه را به سمت روابط مستقیم و مستحکم، چهره به چهره و پا به زمین هدایت می‌کند.

در رفتار نسبی و عقلانی، بازیگران، روابط را با هدف انطباق و یکی‌شدن، البته نه با مشتری یا رییس بنیان می‌نهند. برای آن‌ها، محیط‌زیست، مکانی مانند خانه است نه طبیعت «آن‌جا» یا مواد خامی برای اکتشاف. با درنظر گرفتن خوردن، از چشم‌اندازی عقلانی، این فعل با انتخاب غذاها، تنظیم کالری‌ها، مواد غذایی، مزه‌ها و قیمت‌ها آغاز می‌شود، با تهیه و آماده‌کردن غذا، تقسیم آن با دیگران و گفت‌وگو درباره آن ادامه می‌یابد، و با مصرف غذا و تمیزکردن پایان می‌یابد. همه چیز، از جمله توده کمپوست جای خودش را دارد.

دومین نیروی مقابله‌کننده با کالایی‌شدن، زبان است؛ یافتن زبانی مناسب برای یک اقتصاد نسبی و وابسته به بستر آن ضروری است. زبانی که صرفاً استفاده زیاد از کلمات «ناپایدار» و «حفظ» و «سبز» نباشد، بلکه صحبت‌کردن به شیوه‌هایی که الزام زندگی در میان محدودیت‌های زیست‌محیطی را نشان دهد، لازم است. ریچارد رورتی، فیلسوف، این مسئله را به خوبی مطرح کرده است. او گفته است که تغییر فرهنگی زمانی رخ نمی‌دهد که افراد خوب بحث می‌کنند، بلکه زمانی اتفاق می‌افتد که متفاوت صحبت می‌کنند.

جئورج لاکوف، زبان‌شناس شناختی، مارک جانسون، فیلسوف و دیگران که روی علوم عصبی، زیست‌شناسی تکامل و روان‌شناسی کار می‌کنند، همچنین متخصصان زبان‌شناسی و فلسفه، نشان داده‌اند که استعاره‌ها چقدر با اهمیت هستند. آن‌ها تجسم چیزی هستند؛ رابطه بین چگونگی دریافت و باور ما را برقرار می‌کنند. استعاره‌ها به ایجاد جهان‌بینی کمک می‌کنند که تنها این نیست که ما چطور محیط‌زیست خود را می‌بینیم، بلکه این است که چطور به محیط‌زیست ربط پیدا می‌کنیم.

محلی شدن را نمی‌توان بسادگی به سطوح محلی نسبت داد، در نقطه مقابل جهانی‌شدن درنظر گرفت، یا آن را حامی یا ارتقادهنده امر محلی دانست؛ هرچند بطور همزمان پیشرفته یا «سبز» یا اقتصادی باشد. ادبیات فراوانی در این نوع از امر محلی نهفته است؛ چه تأکید بر یک شهر، شهر کوچک و یا مفهوم مباحثه‌برانگیز و مبهم «اجتماع» باشد. این ادبیات با عناوین مختلفی همچون توسعه اقتصادی اجتماع، محیط‌زیست شهری، جوامع سلامت، فناوری مناسب، خوداکتفایی محلی، شهر سازگار با محیط‌زیست، جوامع/شهرهای پایدار، شهری‌شدن جدید، بوم‌شناسی اجتماعی و ناحیه‌گرایی زیستی شناخته می‌شود. بطور خلاصه می‌توان گفت محلی‌شدن روندی اجتماعی است که محل‌ها را نشانه می‌گیرد و در عین حال، سرسختانه درباره محل‌ها نیست. با توسعه بیش از حد اقتصادها و خرج محیط‌زیست، تبادلات اقتصادی و فرهنگی لزوماً داخلی می‌شوند و به سمت یک شرایط تعادلی جدید می‌روند؛ این‌که چطور جوامع با انرژی و توان مادی بسیار کم‌تری روزگار بگذرانند و همیشه پویا باشند.

محلی‌شدن بر افزایش توجه به امر ملموس، بین فردی، چهره به چهره، و اجتماع مکان‌محور تأکید دارد. این مفهوم ارتباط مستقیم‌تری با دنیای طبیعی پیدا می‌کند؛ بخصوص آن‌جا که به تأمین معاش ـ به عنوان مثال غذا و سرپناه ـ مربوط می‌شود و در آن سرسبزی و رودخانه‌های پاک سامان می‌یابد. نباید این‌طور برداشت کرد که محلی‌شدن به عبارت‌های منطقه‌ای، محلی و بین‌المللی بی‌توجه است. بلکه عکس این مصداق دارد. تنها مسئله این است که مسیر اولیه، و تمرکز توجه به سمت داخل است تا خارج؛ این‌که روابط را با سیستم‌های اجتماعی و طبیعی هدایت کند؛ نه این‌که به سمت تجریدی شدن و انحراف اقتصاد و سیستم‌های فناوری برود.

علاوه بر این، محلی‌شدن تنها اقتصادی یا سیاسی نیست؛ حتا روان‌شناسانه و فرهنگی هم نیست. این مفهوم در اساس، معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی است و روندی را توضیح می‌دهد که از دور، فیزیکی و مفهومی، از تجردی و نمادین، به نزدیک و دردسترس، به مکانِ واحد، تعلقات و وابستگی‌های واحد در عرصه اجتماعی و طبیعی سخن می‌گوید. محلی‌شدن، به معنی انتقال از جهان‌بینی‌های جداافتاده و دور به سمت مرتبط و نزدیک است. به معنی تغییر ماهیت کار و مصرف از درآمد و پول خرج‌کردن، به تأمین کالاهایی است که خوب هستند؛ نه فقط بخاطر این‌که فروش می‌روند خوب هستند؛ بلکه به این دلیل که معیشت و رفاه را تأمین می‌کنند. به طور خلاصه، محلی‌شدن، یک روند تغییر اجتماعی است که می‌تواند سازنده اقتصاد حمایتی و ارتباطی باشد.

ترجمه مریم پاپی

منبع: دوماهنامه راه ابریشم، ویژه جامعه شناسی

برچسب‌ها:

نظر شما